نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: افسردگی پسر 19 ساله ام

1676
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39990
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    افسردگی پسر 19 ساله ام

    با سلام و احترام، اینجانب 45 سالم هست، در شیراز زندگی میکنم دو فرزند داشتم که یکی از فرزندانم (هر دو پسر) بهمن ماه 96 دانشجوی پزشکی (علت فوت نامعلوم بود فقط گفتن ایست قلبی بوده) به رحمت خدا رفت. فرزند دیگرم که پسر هست و سال 96 که برادرش فوت کرد کنکوری بود و 18 ساله که از بهمن تا تیرماه که کنکور داشت (دبیرستان هم نمونه دولتی بود) به خاطر وضعیت روحی نامساعدش دیگر حتی به کتابهاش هم نگاه نکرد ولی از اونجایی که خدا کمکش کرد رشته روانشناسی که دوست داشت قبول شد ولی خیلی بد انتخاب رشته کرد و نگذاشت من کمکش کنم چون میگفت به خاطر انتخاب رشته بد تو داداشم کازرون قبول شد و علت فوتش هم دوری از خانواده بوده. اولین انتخابش رو زد رشته روانشناسی نوبت دوم زاهدان که همان زاهدان قبول شد و چون من و همسرم کارمند دانشگاه دولتی شیراز هستیم از قانون انتقالی استفاده کرده و به دانشگاه شیراز منتقلش کردیم البته اول باید دو ترم مهمان شیراز باشد و بعد از دو ترم درخواست انتقال دایم بدیم (البته به شرط معدل بالای 15) تا بیاد شیراز. استرس شرط معدل باعث شد چند شب قبل از امتحان وضعیت روحیش به هم بریزه و به بیمارستان مراجعه کنیم.(البته دو ماه قبل از امتحاناتش هم به روانپزشک مراجعه کردیم ولی داروها را استفاده نکرد) روانپزشک بیمارستان داروهای روانپزشک را تأیید نمود و گفت این داروها رو اگر استفاده کنه بهتر میشه. بعد از اون به خاطر شرایط روحی خیلی بدش مجبور شدیم که حذف ترم کنیم و فردای آنروز به روانپزشک خودش مراجعه کردیم که روانپزشک هم گفتند باید نخوردن داروهاش رو به اینجانب اطلاع میدادید و باید پس از دو هفته دارو خوردن مراجعه میکردید. خلاصه اینکه اکنون از دانشگاه مبدا (زاهدان) انصراف دادیم چون فرزندم اظهار نمود که درسهای روانشناسی با توجه به بدی روحیه خودش اثر بدی روی روح و روانش گذاشته و علاقه ای به روانشناسی ندارد. و الان منتظر اعلام سازمان سنجش هستیم که در دانشگاه غیرانتفاعی هنر شیراز رشته کارگردانی تلویزیون ثبت نام کنیم چون فرزندم میگوید رشته هنر رو دوست دارم و دانشجویان رشته هنر روحیه خوبی دارند. اکنون ما هم امیدواریم که چنین شود. البته به دانشگاه هنر هم مراجعه نمودیم و مدارکش را تحویل دادیم.که چون پذیرشش به شرط معدل هست مشکلی ندارد. حتی از بعد از فوت برادرش چون مغازه داری رو همشه میگفت دوست دارم برایش در یکی از پاساژهای خوب شیراز خریدیم ولی فقط اولش یکماهی ذوق و شوق داشت ولی باز همان آش و همان کاسه. حتی ماشین برایش خریدیم که بره گواهی نامه بگیره و کمی آروم بشه. اما به گفته خودش هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه و خیلی افسرده هست و حاضر نیست به مشاور هم مراجعه کنه. البته اوایل فوت برادرش چند باری مشاور رفتیم اما میگه من مشاور رو قبول ندارم. این رو هم خدمتتون عرض کنم خیلی تنها هست دوستانی هم که دور و برش هستن دوستان خوبی نیستند از دوستانی هستند که از موقعیتش سوء استفاده میکنند و حتی در خانواده هم کسی هم سن و سالش نداریم و همچنین از وقتی اون فرزندم فوت کرد فامیل و آشنایان هم دیگر همان رفت و آمد خیلی کم قبل رو هم با ما قطع کردند. برای تنهایی پسرم و همینطور برگشتش به زندگی با همسرم فکر کردیم که یه دختر خوب براش پیدا کنیم (معافیت سربازی هم داره به خاطر جانبازی پدرش) و خودش هم به این نتیجه رسید که با ازدواج روبراه میشه. البته همه میگن اشتباه میکنیم و مشکل دیگری به مشکلاتمون اضافه میکنیم. ولی خودش و خودمون میگیم دیگران از زندگی ما خبر ندارن و شرایط ما رو درک نمیکنن. داروهایی هم که داره استفاده میکنه با تجویز روانپزشک: فلوکسیتین، پروپرانول، بوسپیرون، کلردیازپوکساید. البته قرار شده 2 هفته یکبار به روانپزشک مراجعه کنیم. با وجود اینکه خودم هم به پسرم که فوت شد خیلی وابسته بودم و ضربه شدید روحی خوردم ولی سعی میکنم نه گریه کنم و نه... اما باز روحیه پسرم همینطور هست. الان 11 ماه هست 24 بهمن ماه میشه یکسال که از فوت پسرم میگذره. این پسرم چند شب پیشها میگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه گفت تو هم علی رو فراموش کردی. همش از این میترسه که نکنه اون فرزند فوت شدم رو فراموش کنم. فکر میکنه چون من جلوش گریه نمیکنم علی رو فراموش کردم. حال از شما مشاور محترم خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید چیکار کنیم؟ خودم و همسرم وقتی به هم ریختگی این فرزندم رو میبینیم خیلی به هم میریزیم. ببخشید خیلی پرحرفی کردم. ممنون، خسته نباشید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : افسردگی پسر 19 ساله ام به دلیل فوت برادر 20 ساله دانشجوی پزشکی اش

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    قابل درک است که از دست دادن فرزند برای شما و برادر برای فرزندتان می تواند شرایط سختی را به همراه داشته باشد اما عموما این دوره داغدیدگی بعد از ماه بهتر می شود و فرد می تواند عملکرد بهتری نسبت به این موضوع داشته باشد . ممکن است ایشان هنوز پذیرش مرگ برادرشان را نکرده باشند و بخاطر همین این موضوع را از شما نیز سوال می کنند و دچار نوعی سردرگمی هستند و ممکن است بیندشند که اگر روال عادی زندگی را در پیش گیرند ممکن است برادرشان فراموش شود و یا اینکه بقیه فکر کنند و یا خود او فکر کند مرگ برادرش اهمیتی نداشته است . بهتر است ایشان را قبل از تصمیم گیری برای ازدواج چند جلسه روان درمانی را در کنار مصرف دارو بگذرانند چون می تواند تاثیر زیادی در روند بهبود روحیه ایشان داشته باشد و درمان را به سمت بهتری هدایت کند و دوره مصرف دارو نیز کاهش پیدا کند. سعی کنید در اجتماع قرار داشته باشد چون هرچقد در تنهایی به سر ببرد میزان تفکر او در این مورد بیشتر می شود و علایم او برگشت پذیری بیشتری دارند سفر و ورزش می تواند برای بهتر شدن روحی ایشان در کنار مصرف دارو و روان درمانی کمک زیادی به شما و او کند . هرچقد دیدگاه او در مورد مرگ بهبود پیدا کند این روند پذیرش نیز بهتر می شود.

    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    02122354783
    شاد باشید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی پسر 19 ساله ام به دلیل فوت برادر 20 ساله دانشجوی پزشکی اش

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2292095513 نمایش پست ها
    با سلام و احترام، اینجانب 45 سالم هست، در شیراز زندگی میکنم دو فرزند داشتم که یکی از فرزندانم (هر دو پسر) بهمن ماه 96 دانشجوی پزشکی (علت فوت نامعلوم بود فقط گفتن ایست قلبی بوده) به رحمت خدا رفت. فرزند دیگرم که پسر هست و سال 96 که برادرش فوت کرد کنکوری بود و 18 ساله که از بهمن تا تیرماه که کنکور داشت (دبیرستان هم نمونه دولتی بود) به خاطر وضعیت روحی نامساعدش دیگر حتی به کتابهاش هم نگاه نکرد ولی از اونجایی که خدا کمکش کرد رشته روانشناسی که دوست داشت قبول شد ولی خیلی بد انتخاب رشته کرد و نگذاشت من کمکش کنم چون میگفت به خاطر انتخاب رشته بد تو داداشم کازرون قبول شد و علت فوتش هم دوری از خانواده بوده. اولین انتخابش رو زد رشته روانشناسی نوبت دوم زاهدان که همان زاهدان قبول شد و چون من و همسرم کارمند دانشگاه دولتی شیراز هستیم از قانون انتقالی استفاده کرده و به دانشگاه شیراز منتقلش کردیم البته اول باید دو ترم مهمان شیراز باشد و بعد از دو ترم درخواست انتقال دایم بدیم (البته به شرط معدل بالای 15) تا بیاد شیراز. استرس شرط معدل باعث شد چند شب قبل از امتحان وضعیت روحیش به هم بریزه و به بیمارستان مراجعه کنیم.(البته دو ماه قبل از امتحاناتش هم به روانپزشک مراجعه کردیم ولی داروها را استفاده نکرد) روانپزشک بیمارستان داروهای روانپزشک را تأیید نمود و گفت این داروها رو اگر استفاده کنه بهتر میشه. بعد از اون به خاطر شرایط روحی خیلی بدش مجبور شدیم که حذف ترم کنیم و فردای آنروز به روانپزشک خودش مراجعه کردیم که روانپزشک هم گفتند باید نخوردن داروهاش رو به اینجانب اطلاع میدادید و باید پس از دو هفته دارو خوردن مراجعه میکردید. خلاصه اینکه اکنون از دانشگاه مبدا (زاهدان) انصراف دادیم چون فرزندم اظهار نمود که درسهای روانشناسی با توجه به بدی روحیه خودش اثر بدی روی روح و روانش گذاشته و علاقه ای به روانشناسی ندارد. و الان منتظر اعلام سازمان سنجش هستیم که در دانشگاه غیرانتفاعی هنر شیراز رشته کارگردانی تلویزیون ثبت نام کنیم چون فرزندم میگوید رشته هنر رو دوست دارم و دانشجویان رشته هنر روحیه خوبی دارند. اکنون ما هم امیدواریم که چنین شود. البته به دانشگاه هنر هم مراجعه نمودیم و مدارکش را تحویل دادیم.که چون پذیرشش به شرط معدل هست مشکلی ندارد. حتی از بعد از فوت برادرش چون مغازه داری رو همشه میگفت دوست دارم برایش در یکی از پاساژهای خوب شیراز خریدیم ولی فقط اولش یکماهی ذوق و شوق داشت ولی باز همان آش و همان کاسه. حتی ماشین برایش خریدیم که بره گواهی نامه بگیره و کمی آروم بشه. اما به گفته خودش هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه و خیلی افسرده هست و حاضر نیست به مشاور هم مراجعه کنه. البته اوایل فوت برادرش چند باری مشاور رفتیم اما میگه من مشاور رو قبول ندارم. این رو هم خدمتتون عرض کنم خیلی تنها هست دوستانی هم که دور و برش هستن دوستان خوبی نیستند از دوستانی هستند که از موقعیتش سوء استفاده میکنند و حتی در خانواده هم کسی هم سن و سالش نداریم و همچنین از وقتی اون فرزندم فوت کرد فامیل و آشنایان هم دیگر همان رفت و آمد خیلی کم قبل رو هم با ما قطع کردند. برای تنهایی پسرم و همینطور برگشتش به زندگی با همسرم فکر کردیم که یه دختر خوب براش پیدا کنیم (معافیت سربازی هم داره به خاطر جانبازی پدرش) و خودش هم به این نتیجه رسید که با ازدواج روبراه میشه. البته همه میگن اشتباه میکنیم و مشکل دیگری به مشکلاتمون اضافه میکنیم. ولی خودش و خودمون میگیم دیگران از زندگی ما خبر ندارن و شرایط ما رو درک نمیکنن. داروهایی هم که داره استفاده میکنه با تجویز روانپزشک: فلوکسیتین، پروپرانول، بوسپیرون، کلردیازپوکساید. البته قرار شده 2 هفته یکبار به روانپزشک مراجعه کنیم. با وجود اینکه خودم هم به پسرم که فوت شد خیلی وابسته بودم و ضربه شدید روحی خوردم ولی سعی میکنم نه گریه کنم و نه... اما باز روحیه پسرم همینطور هست. الان 11 ماه هست 24 بهمن ماه میشه یکسال که از فوت پسرم میگذره. این پسرم چند شب پیشها میگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه گفت تو هم علی رو فراموش کردی. همش از این میترسه که نکنه اون فرزند فوت شدم رو فراموش کنم. فکر میکنه چون من جلوش گریه نمیکنم علی رو فراموش کردم. حال از شما مشاور محترم خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید چیکار کنیم؟ خودم و همسرم وقتی به هم ریختگی این فرزندم رو میبینیم خیلی به هم میریزیم. ببخشید خیلی پرحرفی کردم. ممنون، خسته نباشید
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز و تنها چیزی رو که میتوانم بگم واقعا متاسفم از این حادثه و فقدانی که برای شما و خانواده محترمتان رخ داده
    در مورد سوالاتی که فرمودید باید عرض کنم که حتما ضربه سنگینی به شما و پسر کوچکترتان وارد شده و این افسردگی و گیجی کاملا طبیعیه ولی از طرفی یکمقدار بیشتر از حد طبیعی طول کشیده
    (معمولا بین 6- 8 ماه طول میکشه) ولی راه حلها و تجویزهای که براتون دارم:

    1 اصلا جلوی گریه خودتان و دیگران رو نگیرید چون میتونه خطرناک باشه و اسیب زننده به قول قدیمیها غمباد ایجاد کنه
    2 با هم به مزار پسر اولتان رفته و خودتان را خالی کنید
    3 سعی کنید در طی روز فقط زندگی کنید و عادی باشید
    4 ورزش به خصوص دست جمعی فوتبال و... و شنا در اب کمک کننده است ( حتما در نظر بگیرید)
    5 دوستان خوب هم بسیار مفید و فامیل خوب
    6 برای قرصها زیاد بهشون فشار نیاورید(البته من روانشناسم نه روانپزشک ولی دارو رو در این گونه موارد چندان مطلوب نمیبینم)
    7 بهتر اینه از یکی از همکاران پزشک ما در شهر خود(فارغ التحصیل در طب سنتی) جهت گرفتن داروهای گیاهی ارام بخش و درمان کمک بگیرید
    8 تنظیم خواب و غذای سالم
    9 مسافرت به نقاط خوش اب و هوا
    10 مهمانیهای فامیلی
    11 تکنیکهای ریلکسیشن و یوگا

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39990
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی پسر 19 ساله ام به دلیل فوت برادر 20 ساله دانشجوی پزشکی اش

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز و تنها چیزی رو که میتوانم بگم واقعا متاسفم از این حادثه و فقدانی که برای شما و خانواده محترمتان رخ داده
    در مورد سوالاتی که فرمودید باید عرض کنم که حتما ضربه سنگینی به شما و پسر کوچکترتان وارد شده و این افسردگی و گیجی کاملا طبیعیه ولی از طرفی یکمقدار بیشتر از حد طبیعی طول کشیده
    (معمولا بین 6- 8 ماه طول میکشه) ولی راه حلها و تجویزهای که براتون دارم:

    1 اصلا جلوی گریه خودتان و دیگران رو نگیرید چون میتونه خطرناک باشه و اسیب زننده به قول قدیمیها غمباد ایجاد کنه
    2 با هم به مزار پسر اولتان رفته و خودتان را خالی کنید
    3 سعی کنید در طی روز فقط زندگی کنید و عادی باشید
    4 ورزش به خصوص دست جمعی فوتبال و... و شنا در اب کمک کننده است ( حتما در نظر بگیرید)
    5 دوستان خوب هم بسیار مفید و فامیل خوب
    6 برای قرصها زیاد بهشون فشار نیاورید(البته من روانشناسم نه روانپزشک ولی دارو رو در این گونه موارد چندان مطلوب نمیبینم)
    7 بهتر اینه از یکی از همکاران پزشک ما در شهر خود(فارغ التحصیل در طب سنتی) جهت گرفتن داروهای گیاهی ارام بخش و درمان کمک بگیرید
    8 تنظیم خواب و غذای سالم
    9 مسافرت به نقاط خوش اب و هوا
    10 مهمانیهای فامیلی
    11 تکنیکهای ریلکسیشن و یوگا

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    سلام و ممنون از همدردیتون و همچنین ممنون از راهنماییهایی که فرمودید. خودم و همسرم که سه روز در هفته رو حتما سر مزار پسرم میرم ولی پسرم فقط همون اوایل میومد و بعد از 2 ماه که از فوت پسرم گذشته بود گفت من وقتی میام سر مزار خیلی حالم بدتر میشه به همین خاطر دیگه نمیبرمش سر مزار البته دو سه باری هم بهم گفت که من خودم با دوستم رفتم سر مزار علی، متأسفانه دوستان خوب نداره، رفت و آمد فامیلی هم نداریم و دل به هیچ کاری نمیده حتی به ورزش و شنا و... البته به پیشنهاد من و پدرش تصمیم به زن گرفتن گرفته و البته شرایط ازدواج رو داره از لحاظ مالی و هم معافیت سربازی. ولی پروسه خواستگاری هم خودش با این شرایط هم زمان بر هست و هم اعصاب راحت میخواد. و خودش هم فکر میکنه که اگر دختر خوبی پیدا بشه خیلی بهش کمک میکنه. چن ماه اول بعد از اتفاقی که افتاده بود چند سفر تنهایی رفت که خیلی خوب بود ولی باز وقتی برمیگشت به وضعیت قبل برمیگشت. و حتی الان میگه حوصله مسافرت رو هم ندارم و تأکیدش بیشتر روی ازدواج هست. بازم ممنون از راهنماییتون و وقتی که گذاشتید. انشاالله که شما و خانواده محترمتان 120 ساله بشن

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39990
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی پسر 19 ساله ام به دلیل فوت برادر 20 ساله دانشجوی پزشکی اش

    ممنون از راهنمایی شما، لطف کردید.

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : افسردگی پسر 19 ساله ام به دلیل فوت برادر 20 ساله دانشجوی پزشکی اش

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2292095513 نمایش پست ها
    سلام و ممنون از همدردیتون و همچنین ممنون از راهنماییهایی که فرمودید. خودم و همسرم که سه روز در هفته رو حتما سر مزار پسرم میرم ولی پسرم فقط همون اوایل میومد و بعد از 2 ماه که از فوت پسرم گذشته بود گفت من وقتی میام سر مزار خیلی حالم بدتر میشه به همین خاطر دیگه نمیبرمش سر مزار البته دو سه باری هم بهم گفت که من خودم با دوستم رفتم سر مزار علی، متأسفانه دوستان خوب نداره، رفت و آمد فامیلی هم نداریم و دل به هیچ کاری نمیده حتی به ورزش و شنا و... البته به پیشنهاد من و پدرش تصمیم به زن گرفتن گرفته و البته شرایط ازدواج رو داره از لحاظ مالی و هم معافیت سربازی. ولی پروسه خواستگاری هم خودش با این شرایط هم زمان بر هست و هم اعصاب راحت میخواد. و خودش هم فکر میکنه که اگر دختر خوبی پیدا بشه خیلی بهش کمک میکنه. چن ماه اول بعد از اتفاقی که افتاده بود چند سفر تنهایی رفت که خیلی خوب بود ولی باز وقتی برمیگشت به وضعیت قبل برمیگشت. و حتی الان میگه حوصله مسافرت رو هم ندارم و تأکیدش بیشتر روی ازدواج هست. بازم ممنون از راهنماییتون و وقتی که گذاشتید. انشاالله که شما و خانواده محترمتان 120 ساله بشن
    ببینید عزیز ازدواج درمون هیچ دردی نیست و نخواهد بود و فرزند شما نه در سن ازدواجه(سن ازدواج امروز بالای 25 ساله) و نه شرایط روانی مناسبی رو داره ایشون در مرحله شوک و افسردگی گیر کرده

    پس یاید کمکش کرد اونم توسط متخصص و با روشهایی که خدمتتون عرض کردم. موفق باشید

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوستی پسر با پسر
    توسط مهدی دانش پژوه در انجمن اضطراب
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-03-2017, 05:22 PM
  2. ادامه دوستی پسر با پسر
    توسط Ahmad2016 در انجمن ترنس، دوجنسه، همجنسگرا
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 11-26-2016, 07:27 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد