با سلام خدمت دوستان عزیز
من 27 سالمه و نامزدم 28 سال... ما دو ساله که نامزد کردیم
ما قرارهماه دیگه عقد کنیم..و من دلم می خواد جشن عقد بگیرم..ولی خانواده همسرم قبول نمی کنند... نامزدمم قبول نمیکنه..مستقیم بهم نمی گن نمی خواهیم جشن بگیریم.. ولی همش نشستن من در بیام بگم جشن نمی خوام... که فردا گلایه ایم نکنم که برام جشن نگرفتید..تا حالا چند بار پیش اومده که سر این مراسما دعوا کردیم.. خانوادش تو این دو سال هیچ مسئولیتی و قبول نکردن ... همه ی خرج و مخارج گردن نامزدم بوده .. تا حالا برام کادو خاصی نخریده به جز چند تا تیکه طلا اونم فقط برا اینکه می دونه نقده ... همش بهم قول می ده فلان کار و می کنم .. فلان چیز و می خرم..ولی وقتی به عمل می رسه می زنه زیرش ... از این حرکتش خیلی ناراحت می شم.. کلا قبولش ندارم دیگه.. نسبت بهش سرد شدم...ولی دوسش دارم نمی تونم ازش جدا شم... ولی این مسائل باعث شده ازش دور شم... به نظرتون من توقعم زیاده؟؟ ...کلا زیاد با خانوادش رفت و آمد نداشتم..سر جمع 4 بار رفتم خونشون اونم با خانوادم... دوست داشتم بهم اهمیت بدن ...دوسم داشته باشن..ولی کسی اصلا من و نمی بینه... نامزدمم خیلی بهشون وابسته است ...باباش رانندگی بلد نیست... نامزد منم فقط وایساده خونه بگن پاشو من و ببر فلان جا ... در حالی که برای دیدن هم همیشه دعوا داشتیم...الانم که من بیخیال شدم...یعنی دیگه برام مهم نیست ببینمشون یا نه..دلمم تنگ نمیشه واسشون...
خیلی زودرنج شدم... به نظرتون من زیادی پرتوقعم؟؟
چند بار بهم خیانت کرده در حد چت کردن با دخترا... خیلی دوست دارم فراموش کنم ...ولی وقتی یادم به پیاماشون می افته از درون گر می گیرم.. لطفا کمکم کنید دارم دیونه می شم.
درک می کنم شرایط اقتصادی بد شده ولی از اینکه اهمیت نمی دن اذیت می شم...