با عرض سلام و احترامببخشید من یه مشکل حاد دارم اگه میشه حتما جواب بدین بهش.
من یه دانشجو هستم و 19 سال سن دارم من عاشق دختری یک سال بزرگتر از خودم شدم و یک سال و خوردهایه رابطه داشتیم خیلی دوسش داشتم و اونم منو خیلی دوست داشتم همه هم ما رو یه زوج کامل میدونستن ما حتی خونواده ها رو هم در جریان گذاشتیم و گفتیم میخوایم ازدواج کنیم البته یخورده مخالفت شد بخاطر دور بودن شهر هامون. اما خیلی منو میترسوندن که ممکنه بعدا سن دختره بیشتر از تو نشون بده و دخترا زود شکسته میشن و بعد خودت دلسرد میشی و از این حرفا البته رابطه ما انقدر خوب و کامل بود که من چشم پوشی میکردم البته الانم از لحاظ ظاهری دختره یکم بزرگتر از من نشون میده. اما در این چند ماه اخیر از لحاظ اخلاقی خیلی تضاد پیدا کردیم و مدام دعوا و جدل بود و من حس کردم که دیگه منو درک نمیکنه و من براش مهم نیستم چون خیلی خودخواه شده بود و نمیذاشت حتی به کارهای خیلی مهم خودم برسم میگفت باید تمام وقتت برای من باشه و بسیار پرخاشگر شده بود. و مورد بعدی اینکه اصلا اصلا به سلامتی و جسمش اهمیتی نمیده و دائم مریضحاله و خب یه مقدار از لحاظ ظاهری شکسته تر شده و هرچی میگم برو دکتر یا مراقب خودت باش هیچ اهمیتی نمیده و این باز این ترس رو در من زنده کرد که ممکنه در آینده اختلاف ظاهری ما زیاد بشه. مخصوصا اینکه من از لحاظ ظاهری خوبم و میترسم حتی در آینده مردم هی اینو بگن که پسره چقدر سنش کمتر از دختره نشون میده و خودم ازش دلسرد بشم و این به خودش ضربه میزنه حتی شاید ممکنه باعث بشه من در سنین بالاتر مثلا 30 سالگی به سمت خیانت کشیده بشم البته کلا من آدم اینجوری نیستم اما بهرحال شاید بعدا آدم بدی بشم. به همین دلیل من تصمیم گرفتم که تا رابطه عمیقتر از این نشده قطع کنم رابطه رو و آخرین باری که دعوامون شد من رابطه رو قطع کردم چون عقلم میگفت که اگه من با این همه مخالفت و به زور ازدواج کنم بعدشم خودمونم تفاهم نداشته باشیم و از لحاظ سن و ظاهری هم به این شکل باشیم دیگه خیلی بد میشه. الان بعد چن روز دختر خانوم کلی التماس کرده که باید بمونی تو به من قول دادی که تا آخر کنار من باشی من بدون تو میمیرم من کاری میکنم دوباره عاشقم بشی هرچی لازم باشه انجام میدم و از این حرفا. اما این از لحاظ منطقی به نفع هیچکدوممون نیست اما عذاب وجدان شدیدی در من ایجاد کرده و گفته هیچوقت ازت دست نمیکشم و منم دوسش دارم اما خب از لحاظ عقلی جدایی برای ما بهتره و اینکه الان ما همکلاسی هستیم و همیشه جلو چشم همدیگهایم و این عذابم میده.
من چیکار باید بکنم🙁