نوشته اصلی توسط
آترینه
سلام من تا 4 ماه پیش یه آدم کاملا شادی بودم و تقریبا بی خیال تا اینکه یه روز دوستم اومد پیشم و مشغول حرف زدن بودیم یهو سرفه اش گرفت تقریبا شدید .از اون روز زندگیم عوض شد،همیشه نگرانم واسه دوستام و اطرافیانم اتفاقی نیوفته همیشه اضطراب دارم، مثلا می گم خونه یکی ظرفی بشکنه یا اینکه اتفاقی بیوفته می گم تقصیر منه دیگه دوست ندارم هیچ دوست و آشنایی و ببینم یا اینکه برم خونه کسی،همه ازم ناراحتن و می گن بی معرفت شدم فقط در صورتی ک یه جمع باشیم میرم جایی تنهایی به هیچ عنوان.خدایا من آرزومه آدم قبلی باشم .فکر می کنم به طرز تفکر رایج به جمعه ما داره ک اتفاقی ک می افته می گن طرف چشم خورد اما فکر نمی کنن ک چیزی واسه چشم زدن باید وجود داشته باشه یا نه خیلی داغونم کمکم کنید دوستان مرسی