نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: دروغ

6362
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8297
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    11
    تشکر شده 14 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    دروغ

    سلام دوستان گرامی
    شاید مشکلی که میخوام براتون بگم پو کسی تا حالا نداشته وتجربه ش نکرده اماازتون خواهش میکنم اگه تجربه شو دارین ومیتونین کمکم کنید چون دارم دیوونه میشم وهیچ راه برگشتی ندارم
    ازخودم متنفرشدم ازخودم فراریم
    من دخترم و۲۳سالمه نتونستم درسمو ادامه بدم به دلیل مشکلات فراوان
    درحالی که علاقه ی خیلی زیادی به درس خوندن داستم
    بزارین ازدوران نوجوانیم براتون بگم موقعی که فقط۱۵سال سن داشتمو قرق دراحساسات زودگذر......
    خیلی خانواده ی فقیری داشتم والبته پدر بیرحمی که همیشه ی خدا منو زیر کتکاش تا مرزمرگ میرسوند
    فقط به این دلیل که من یه دختربودم
    خیلی فحشای بدی بهم میدادمن اصلا تو خونه امنیت وآرامش نداشتم همیشه دوست داشتم ازاون خونه برم بیرون با این حال درسم خیلی خوب بود
    دوستای زیادی داشتم با خیلیاشون صمیمی بودم سنگ صبورشون بودم درحال ی که خودم داشتم به سختی نفس میکشیدم تو این دنیای بی رحم که تا چشممو بازکردم فقط فحش شنیدم فقط توهین کتکایی که قسم میخورم کسی تا حالا تجربه شون نکرده
    تا اینکه بیرون ازخونه با پسری اشنا شدم ...من باوجود بابام خیلی ازپسرا متنفربودم ازهمه مردا حالم بهم میخورد ...تا چند ماه اصلا بهش نگاه هم نمیکردم اما خیلی پافشاری میکرد
    منم که خیلی کمبوداشتم بلاخره قبول کردم روزای خوبی رو داشتم باهاش بهم محبت میکردبرام همه چی میخرید
    دیگه شده بود همه ی زندگیم شبوروز توفکرش بودم حتی میخواستم ازخونه فرار کنم
    یه بار ازم درخواست رابطه کرد اما من قبول نکردم....
    تا اینکه کم کم عوض شد میگفت برو دنبال زندگیت من یه مریضی ناعلاج دارم
    خیلی سختی کشیدم مردم دیگه به معنای واقعی شکستم وقتی که فقط۱۷سال داشتم
    بعداز مدتا تقریبا دوسال فهمیدم بهم دروغ گفته والان ازدواج کرده من دیگه شدیدا افسرده شدم شب و روزکنارکتکای پدرم ..
    گریه گریه خودکشی....
    تا اینکه ازهمه جدا شدم ازدوستام هیچ کسو نداشتم تنهای تنها
    سعی کردم به زندگی برگردم اما من دیگه عوض شده بودم میخواستم ازادما انتقام بگیرم اما تو دنیای رمجازی
    خیلی دوست پیدا کردم با یه پسر اشنا شدم وتمام زندگیمو بهش دروغ گفتم بهش گفتم سرطان دارم روز به روز دروغام بهش بزرگترمیشد......
    اونم گریه میکرد بخاطر حرفام افسرده شد خیلی دوستم داشت........
    با دوستای دیگه م هم اینجوربودم دیگه برای خودم یه زندگی یه جهنم دیگه ساخته بودم که فقط دروغ بود درووووغ محض که بیشترین صدمه رو به خودم میزد
    دارم میمیرم دیونه شدم ازاینهمه دروغ که هیچ خلاصی ندارم میترسم ازروزمحشر ازاینکه اصلا اگه بفهمن
    من مریضم اما کسی میدونه چه مریضی ازچه نوع افسردگی........
    راه چاره ای دارم فقط نگین راستشو بهشون بگو که غیرممکنه حاضرم بمیرم اما کسی نفهمه
    ببخشین سرتونو درد اوردم تورو خدا کمکم کنید

  2. 4 کاربران زیر از Sorena بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8026
    نوشته ها
    47
    تشکـر
    29
    تشکر شده 91 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دروغ...

    درود بر شما سورنا گرامی ، به مشاور خوش آمدید

    خواندن نوشته های شما مرا متاثر کرد و از این بابت متاسفم و آرزو می کنم زندگی آرام و زیبایی در ادامه داشته باشید

    گذشته را رها کنید
    با خود عهد ببندید دیگر دروغ نگویید
    آزار انسان های دیگر و دیدن زجر کشیدن آنها هیچ کمکی به شما نمی کند پس دیگر ادامه ندهید
    در حد توان خود به دیگران کمک کنید و همیشه سرچشمه امید باشید

    می توانید ادامه تحصیل بدهید ، هیچ وقت برای آموختن دیر نیست

    در کنار این موضوعات به آسیب هایی که در دوران کودکی دیده اید بپردازید و آنها را رفع کنید
    فایل های زیر را دانلود کنید و متناسب با نیازتان بشنوید
    http://p30download.com/fa/entry/54737/

    اگر شرایط مالیتان ایجاب می کند به نزد روانشناسی مجرب بروید و با ایشان هم مشورت کنید

    در نهایت آرزوی توفیق شما در زندگی دارم
    پاینده باشید
    امضای ایشان
    من مشاور و روانشناس نیستم و اطلاعاتم بر پایه مطالعات شخصیم می باشد و صرفا به عنوان نظرات شخصی ، خواهد بود .

    خداحافظی از مشاور

  4. 6 کاربران زیر از فرهنگ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دروغ...

    سلام سورنا جان

    در اینکه به خاطر شرایط آسیب روحی زیادی دیدی شکی نیست...

    اما این مشکلات نباید باعث بشه که تو رفتار جامعه ستیزانه پیدا کنی و نفرت و بدبینی رو هر روز بیشتر در خودت پرورش بدی

    چون قبل از دیگران به تباهی و آسیب روحی بیشتر به خودت ختم میشه

    عزیزم من فکر میکنم یه خلا عاطفی عمیق در وجود تو هست

    ترکیب این خلا عاطفی با نفرتی که از جنس مخالف (به خاطر پدرت و شکست عشقیت) پیدا کردی دقیقا علت این رفتاری که الان داری نشون میدی...

    توصیه م بهت اینه:

    در درجه اول ارتباطت رو با خدا بیشتر کن، به وجدانت احترام بذار

    اشتباه کردی که روابطت رو با دوستای خوبت کم کردی، باید برگردی طرف همون دوستی های بدون وابستگی با هم جنس خودت

    درمورد کسایی که مجازی درگیرشون کردی:
    حتی اگه نمیخوای راستشو بگی حداقل کمک کن که از وابستگی که به تو پیدا کردن خلاص بشن، بیشتر از این با احساساتشون بازی نکن


    مهم تر از همه اینکه: خودتو یه مهره سوخته تو زندگی نبین، عزت نفس رو به خودت برگردون

    از همین حالا شروع کن: "
    در هر شرایطی که هستی بهترین خودت باش"

    برای خودت و زندگیت ارزش قائل باش،
    اون قسمت زندگیت رو که نمیتونی تغییرش بدی بپذیر
    و برای بهتر شدن قسمتی که میتونی تغییر بدی، نهایت تلاشتو بکن

    بقیه شو بسپار به خدا

    امضای ایشان



  6. 6 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8297
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    11
    تشکر شده 14 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دروغ...

    خیلی ممنون ازراهنماییتون
    من متاسفانه دیگه اون شورو شوق وندارم که درسمو ادامه بدم
    مشاوره هم نمیتونم برم
    ازاینکه اینهمه دروغ گفتم دارم عذاب میکشم هیچ راه برگشتی هم ندارم
    بجز دوستای مجازیم کسیرو ندارم وخیلی بهشون وابسته شدم
    نمیدونم چیکار کنم چطوری اینکارو ترک کنم
    خواهش میکنم اگه راهی میدونین واسه ترک کردنش بهم بگین چون واقعا خیلی برام سخت شده دارم عذاب میکشم
    من بارها توبه کردم که دیگه دروغ نگم اما نتونستم

  8. کاربران زیر از Sorena بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8297
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    11
    تشکر شده 14 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دروغ...

    من حتی خجالت میکشم به کسی مشکلمو بگم با کلی کلنجاررفتن با خودم بلاخره تونستم اینجا مشکلمو بگم
    میدونم خیلی ادم پستی هستم خیلی
    اما دارم دییووونه میشم من نمیخوام اینطوری ادامه بدم
    توروخدا اگه کسی میتونه کمکم کنه من نمیخوام خودکشی کنم اما بعضی وقتا دیوانه وار خودمو میزنم سرمومیکوبم به دیوار

  10. کاربران زیر از Sorena بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دروغ...

    اقای فرهنگ و نغمه خانوم هم خب مثل همیشه جواب خوبی دادن به سوالاتتون

    گاهی وقتا تو پستا یه نفر جواب اولو اخرو میده ولی خب از دوستان خواهش میکنم اگه میخوان جوابی بدن اول پستای بقیه بچه ها رو بخونن که نظر دادن بعد پستی رو بذارن چون اکثر پست ها

    در واقع تایید حرفای کسیه که اولین پستو گذاشته

    اما حرفمو از حرف پدرم شروع میکنم به نظر ایشون دروغ برای ادمی ضعیفو ترسو هستش و ادما وقتی دروغ میگن که در واقع از حقیقت بترسن

    تو این که شما مورد ظلم قرار گرفتید و روزگار سختی رو گذروندید هیچ شکی نیست اما خواهرم به این نکته هم توجه کنید که مشت نمونه خروار نیست شما نباید همه رو با

    یه چوب برونید تو دنیا 7 میلیارد نفر ادم هست که حتی دوقلوهاشونم با هم فرق میکنن و این که پدرتون یا اون پسر باهاتون رفتار خوبی نداشتنو البته که عمده دلیل افسردگیه حال حاضرتون

    هم به خاطر کارای اوناست دلیل نمیشه که همه مردها بد هستن

    گذر زندگی همینه اگه سخت بگیری سخت میگذره مثل کاری که تو در دنیای مجازی میکنی و من مطمئنم که از این کار لذتی هم نمیبری اگرم باهاش حال کنی خوب میگذره و البته به کامت اما میگذره و تو

    نمیتونی به عقب برگردی دیگه با اون پسر نباشی یا اینکه پدرتو عوض کنی

    میدونی چرا شیشه جلوی ماشین انقدر بزرگه واینه عقب ماشین انقدر کوچیک؟

    چون گذشته به اندازه اینده اهمیت نداره و گذشته تموم شده و تو دیگه نباید به گذشتت فکر کنیو توش زندگی کنی گذشته ادم فقط برا عبرت گرفتنش هست و این که دیگه کارای قبلو تکرار نکنی

    موفق باشی

  12. 5 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5829
    نوشته ها
    195
    تشکـر
    470
    تشکر شده 242 بار در 113 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دروغ...

    سلام. عزیزم شما هیچ مشکل خاصی نداری که غیرقابل حل باشه!!! شما فقط بخاطر کمبود محبتی که داشتی و دوست داشتی 1 همدم داشته باشی که واقعا تورو درک کنه مجبور شدی دروغ بگی!! میدونی واقعیته جامعه اینه که مردم واسه آدمی که سرطان داره بیشتر دل میسوزونن تا دختری که همش از باباش کتک میخوره!! شما هم ناخودآگاه با توجه به این واقعیته جامعه این دروغارو گفتی که بقیه برات دل بسوزونن و دوستت داشته باشن. از بس این دروغارو گفتی که دیگه ملکه ی ذهنت شده و شاید به طور غیر ارادی تکرارش میکنی. دفه ی دیگه وقتی خواستی با کسی حرف بزنی بگو من 1 دختر معمولی هستم و هیچ مشکل خاصی تو زندگیم ندارم بعد از 1 مدت با زندگیه واقعیت روبرو میشی و دلت میخواد از زندگیه واقعیت برای بقیه بگی. مطمئن باش جواب میده چون این روش تجربه شدست!!!
    ویرایش توسط Helish : 11-07-2014 در ساعت 02:23 PM

  14. 2 کاربران زیر از Helish بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دروغ...

    سلام
    عشق منم یهه همچین وضعی داشت یه ذره بدتر چون اوون همه مشکلات توورو + ناراحتی قلبی داشت
    پدرت دیگه یه مهره سوخته است که تو آتیش زندگی دووم نیاورده
    ولی تو به فکر خودت باش
    همونجوری باش که دوست داری شور و شوق تو برگردون
    متاسفانه (خدا لعنت کنه اون پدرمادرهایی رو که بچه هاشون و فدای اختلافاتشون میکنن)خیلی زیادن از این پدر مادرها
    پدرمادرت که دیگه باید ولشون کنی
    خودتم نگران دروغات نباشخرجش فقط یه معذرت خواهیه همین
    که اونم بستگی به ارادت داره که میتونی یا نه
    اگر بتونی اون دنیاتو بیمه کردی (نگران خداهم نباش همه که نمیتونن امتحان خدارو 20 بشن 17 هم خوبه )
    اگرم نتونی که من میدووونم و توووو (شوخی میکنم کار نشد نداره باید بتونی )
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8297
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    11
    تشکر شده 14 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دروغ...

    خیلی ممنون ازهمه دوستان که منو راهنمایی کردن ازشما رپای عزیز هم ممنونم اما من نمیتونم بهشون بگم که من دروغ گفتم یعنی حاضرم بمیرم اما بهشون نگم البته همه دوستام دختر هستن وجنس مخالف نیست که بهم وابسته بشن اما برای من سخترازهمه بیرون اومدن ازشخصیتیه که چندین ساله باهاش زندگی میکنم چطور میتونم اینهمه آدم پستی باشم بخاطر انتقام ازمردا اما من ازهمه ادما انتقام گرفتم
    چطور میتونم دروغ گفتنو ترک کنم اگه با یه اسم دیگه هم برم تو وایبر تو لاین تو مسنجر میدونم که بازم دروغ میگم من یه معتاد شدم یه شخصیت پست که داره منو نابود میکنه
    تصمیم گرفتم که نتمو قطع کنم خطمم عوض کنم تورو خدا اگه راهی برای ترک دروغ بلدین بهم بگین

  17. کاربران زیر از Sorena بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8324
    نوشته ها
    35
    تشکـر
    0
    تشکر شده 36 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دروغ...

    به نظرم بهترین راه اینه که به خودت باور داشته باشی که می تونی دروغ گفتن رو ترک کنی
    چون اگه کسی تو رو واقعا بخواد بزار به خاطر خودتت تو بخواد نه به خاطر شخصیت دروغیی که از خودت ساختی
    اصلا هم کار سختی نیست .. چرا این طوری فک می کنید که نمی تونید ترک کنید ...
    به اونایی که دروغ هم گفتین یا برید و واقعیت رو بگید یا به یه شیوه ازشون معذرت خواهی کن و قطع ارتباط کن .... این فقط فکر منه

  19. کاربران زیر از tania بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دروغ

    سلام سورنا جان چون دعوت کردین لازم دونستم منم نظرمو بگم
    خوب به طبع زندگیه سختی داشتین پدرتون دوستتون باهاتون درست رفتارنکردن اما این دلیل نمیشه که آینده خودتونو هم با این افکار خراب کنید
    اگه بد بودن به خدا واگذارشون کن نه اینکه اینطور بخوای انتقام بگیری
    این کارتون اصلا انتقام نیست این چطور انتقامیه که بیشترین صدمه رو به خودتون میزنید
    افکاره منفی رو بزارید کنار نمیتونم ترک کنم فقط شمارو ازانجام کاره درست منحرف میکنه
    قوی باشینو دروغ گفتنو ترک کنید گذشته رو فراموش کنید و ازنوع شروع کنید
    برقرار باشین

  21. 3 کاربران زیر از farimah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دروغ در مورد سن
    توسط مژده در انجمن سن ازدواج
    پاسخ: 20
    آخرين نوشته: 03-07-2020, 09:56 AM
  2. با دروغ گویی همسرم چکار کنم؟
    توسط ahmadiii در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 09-15-2015, 01:12 PM
  3. دروغگویی همسرم
    توسط somaha در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 07-31-2014, 05:32 PM
  4. دروغ های ساده تان را ترک کنید!
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-10-2013, 01:25 AM
  5. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-09-2013, 12:28 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد