نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: شکست

1238
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3520
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    شکست

    سلام دختری 26 سال 3 سال پیش با یک پسری اشنا شدم به مرور زمان بهش وابستش شدم خیلی دوستش داشتم حاضر بودم هرکاری براش انجام بدم و دادم که از دستش ندم با رابطه جنسی داشتن مخالف بودم ولی برای اینکه از دستش ندم یکی دوبار با اصراراون باهاش رابطه داشتم بعد از دوسال فک کنم برای اینکه نمیخواست زیاد وابستش بشم و بقول خودش مسافتمون دور بود از هم و خانواده اون مخالف بودن گفت از هم جدا شیم الان یک سالی از این ماجرا میگذره ولی حال روحی خوبی ندارم همش انگار منتظرشم برگرده هروز به اون فکر میکنم خیلی شکسته و لاغر شدم شبا خوابم نمیبره سردردرهای عصبی دارم بیشتر موقعها تا صبح بیدارم وگریه میکنم از بس که گریه کردم روزی دو تا مسکن باید بخورم احساس میکنم به یه روانپزشک نیاز دارم میترسم برم پیش دکتر میترسم خانوادم بفهمن خیلی عذاب وجدان دارم بخاطر رابطه ای که باهاش داشتم دارم داغون میشم نمیتونم حتی با کسی دیگه ازدواج کنم چون هنوز فکرم درگیر اونه همش یه گوشه خیره میشم و به اون ورفتاراش و نامردی که در حقم کردفک میکنم از لحاظ روحی خیلی داغونم حوصل هیچ چیزیو ندارم خیلی خستم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3462
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    17
    تشکر شده 20 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شکست

    سلام ژیلای عزیز
    حرفات خیلی ناراحت کنندست و واقعاًً تحت تاثیر قرار گرفتم
    به عنوان یک مرد برام واقعاً سخته که چنین چیزی رو تصور کنم و می دونم تو هم که یک دختری و از این رو دریای احساس و پاکی هستی، چقدر تحمل این موضوع برات سخته
    تحمل این موضوع که نه تنها تن، بلکه روحتو تقدیم به کسی کردی که " دوستش داشتی " و این کار خیلی بزرگیه
    به نطرم باید واقع بین باشی.... از صحبت هات کاملاً میشه این احساس رو کرد که اون پسر، یا بهتره بگم اون بی لیاقت، از همون اول به قصد رابطه ی س ک س وارد این ماجرای احساسی شده.
    اما دوست عزیز، به این چیزی که میگم فکر کن
    گذشته تمام شده و دیگه وجود نداره؛ آینده هم همینطور
    تنها، همین لحظه ای وجود داره که تو داری این متن رو می خونی...تنها همین لحظست که حقیقت داره.... بیا و گذشته رو فراموش کن و به چیزای بی ارزش فکر نکن و مهمتر از همه، اینکه برای خودت ارزش قائل شو، چون لیاقت کسی که بی پروا خودش رو در دامان عشق و دوست داشتن رها می کنه، خیلی بیشتر از اینهاست...
    فقط باید در لحظه ی حال باشی و به خودت بها بدی
    خاطرات گذشته و اینکه چه اتفاقی افتاده رو فراموش کن و از صحنه ی روزگار محوش کن
    همین لحظه رو دریاب و سعی کن نابترین لحظه ها رو برای خودت بسازی تا لحظه ی بعدیت که آینده ات رو تشکیل میده، ناب باشه
    تازه باشه
    سرشار از زیبای و شادی و احساس باشه
    بخند و به خودت ارزش بده
    هر لحظه ی نابی که بسازی، تغییری ایجاد کردی و با هر زره تغییری که ایجاد میکنی، دنیا رو تغییر میدی
    پس دیگه بسه ماتم گرفتن و قوی باش و بلند شو و از همین الان تصمیم محکمی بگیر که همیشه در لحظه ی حال زندگی کنی و همون لحظه رو بسازی
    هر کمکی هم از من بر بیاد دریغ نمی کنم
    با هم مهربون باشیم، بخندیم، دنیا رو تغییر بدیم
    من کلمه به کلمه ی این جمله ها رو با تمام وجودم نوشتم و امیدوارم اون احساس هم به تو منتقل بشه و بتونی بایستی و محکم فریاد بزنی که دیگه بسه
    و با گفتن همین جمله یک هدفی رو در زندگی که خیلی هم زیباست، بسازی
    امیدوارم همیشه شاد و سالم و سربلند باشی
    قوی باش و بلند شو و بساز و بخند

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3520
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکست

    مرسی دوست عزیز خیلی سعی کردم که به خودم بیام یه مدت خوب میشم ولی دوباره برمیگردم به حال قبلیم همیشه تو گلوم احساس سنگینی میکنم همیشه یه بغضی گلومو فشار میده حداقل اگه ادم مشغول کاری بشه فراموش کردن براش راحتره من الان بیکارم کارم شده الان فقط به این موضوع فکر کردن ، ورزشو این حرفا تاثیری نداره از کار هنری خوشم نمیاد کارای درسی و تحقیقاتی و تو زمینه رشته خودم دوست دارم ولی کار کجا بود با این اوضاع جامعه ، فکر میکنم باید دارو مصرف کنم برا یه مدت اگه توی شهری بودم که خودم تنها بودم میرفتم پیش یه روان پزشک ولی تو شهر خودم نمیتونم چون خانوادم میفهمن فقط از خدا میخوام به دختر و حتی پسرایی مثل من که تو همچین شرایطی گرفتار میشن کمک کنه که تو دام همچین ادمایی نیوفته ایشالله نسلشون منقرض شه من واقعا نمیتونم با کسی دیگه ازدواج کنم واقعا نمیتونم به کسی دیگه فکر کنم وقتی بعضی کسایی رو میبینم یه مدت با کسی دیگن بعدش با یکی دیگه شروع میکنن یا بلافاصله با کسی دیگه ازدواج میکنن کاراشون برام غیر قابل هضمه میترسم با سی دیگه ازدواج کنم ولی فکرم همش پیش این ادم باش یا بعدا یه مشکلی برام پیش بیاد من واقعا اهل رابطه دوستی نیستنو واینم اولین کسی بود که باهاش بودم بعد اینم دیگه باکسی نمیخام باشم همش به اینفکر میکنم اگه هر کسی یکی رو دوست داشت باشه حتی اگه خانوادهام مخالف باشن تمام سعیشو میکنه برای بدست اوردنش ازش متنفرم چون وقتی میدون خانوادش با این موضوع مخالفن نباید با طرف مقابل رابطه برقرار کنه وباروح و جسم یکی دیگه بازی کنه خیلی ازش متنفرم ولی نمیدونم چرا هنوز بهش فکر میکنم احساس میکنم دارم روانی میشم
    ویرایش توسط zhila : 05-07-2014 در ساعت 02:37 PM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2994
    نوشته ها
    143
    تشکـر
    2
    تشکر شده 51 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکست

    سلام اگه بری روانپزشک قرص بخوری از کجا میفهمن دوست عزیز من از بیماری روحی و دارو خوردن ضربه خوردم دارو فقط تسکین موقتی من تجربه ای که پیدا کردم اینکه خودت مشاور خودت بشی خیلی موثره مثلن خودت به خودت بگی که اینطوری شد این اتفاق افتاد خوب حالا باید برای خودمم که شده دوباره شروع کنم همه چی فراموش کنم از عمرم لذت ببرم و با موفقیتم تمام شکستها و اذیتها رو فراموش میکنم انگار هیچ اتفاقی نیافتاده خیلی راحت مثل قبل زندگیمو میکنم من و تو نمیتونیم و نباید بخاطر یه اتفاقی که تو گذشته افتاده و ما اذیت شدیم خودمون با دست خودمونو نابود کنیم خدا رو شکر بزرگترین سلامتی که داریم پس خیلی شاد و راحت از زندگی لذت مببرم و موفیقت کسب کنیم این مشکلات دست ما نبوده برامون پیش اومده و گذشته ولی اینده رو میتونیم بسازیم و ازش لذت ببریم و حتی یه لحضم از دست ندیم به قول خودمون حال کنیم و فقط در فکر اینده و لذت از زندگی موفقیت باشیم و هیچی نتونه باعث شسکت و ناراحتی ما بشه و ما انسنان ضعیفی نیستیم که بخوایم با هر مشکلی که پیش اومد خودمون زجر و عذاب بدیم چون ما معمولا انسانهای که صبر و تحمل زیادی دارن پس با همین خصوصیت که خیلا ندارن میتونیم بهترین لذت و شاد ترین زندگی داشته باشیم بیشترین موفقیت به دست بیاریم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3520
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکست

    مرسی دوست عزیز واقعا امیدورام همچین اتفاقی برای کسی نیافته من انگار 3 سال ک توی عالمی دیگم دوست دارم به همون ادم 3 سال پیش برگردم کاش همچین اتفاقی برام نمیافتاد خیلی برام غیر قابل هضمه

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3462
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    17
    تشکر شده 20 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شکست

    ژیلا جون می دونم چی میگی
    واقعاً سخته و تحمل کردنش به آدم خیلی فشار میاره
    اما ببین، خوت میگی 33 سال از زندگیت از بین رفته
    بیشر از این وقتو تلف نکن
    اگه همینجوری پیش بری دیر میشه
    زندگیتو از الان بساز
    چرا خانواده بفهمه می خوای بری پیش روانکاو بده؟
    این انرژی های منفی رو از خودت دور کن
    این بهتره که رفتن پیش روانکاو برای خانواده بده یا اینکه خوب و شاد و سالم بشی؟
    و زندگیت تازه بشه و از این افکار پوچ خلاص شی؟
    پاشو و مثبت فکر کن
    به خدا بعداً به همین لحظاتی هم که رفته رفته داره خراب میشه، غبطه می خوری
    الان بلند شو و یه تصمیم بگیر
    زندگیت مهمتر از همه چیزه و این بشه هدفت و این هدفو بساز

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3434
    نوشته ها
    90
    تشکـر
    0
    تشکر شده 56 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شکست

    نقل قول نوشته اصلی توسط zhila نمایش پست ها
    سلام دختری 26 سال 3 سال پیش با یک پسری اشنا شدم به مرور زمان بهش وابستش شدم خیلی دوستش داشتم حاضر بودم هرکاری براش انجام بدم و دادم که از دستش ندم با رابطه جنسی داشتن مخالف بودم ولی برای اینکه از دستش ندم یکی دوبار با اصراراون باهاش رابطه داشتم بعد از دوسال فک کنم برای اینکه نمیخواست زیاد وابستش بشم و بقول خودش مسافتمون دور بود از هم و خانواده اون مخالف بودن گفت از هم جدا شیم الان یک سالی از این ماجرا میگذره ولی حال روحی خوبی ندارم همش انگار منتظرشم برگرده هروز به اون فکر میکنم خیلی شکسته و لاغر شدم شبا خوابم نمیبره سردردرهای عصبی دارم بیشتر موقعها تا صبح بیدارم وگریه میکنم از بس که گریه کردم روزی دو تا مسکن باید بخورم احساس میکنم به یه روانپزشک نیاز دارم میترسم برم پیش دکتر میترسم خانوادم بفهمن خیلی عذاب وجدان دارم بخاطر رابطه ای که باهاش داشتم دارم داغون میشم نمیتونم حتی با کسی دیگه ازدواج کنم چون هنوز فکرم درگیر اونه همش یه گوشه خیره میشم و به اون ورفتاراش و نامردی که در حقم کردفک میکنم از لحاظ روحی خیلی داغونم حوصل هیچ چیزیو ندارم خیلی خستم
    اشتباه سختی که دخترا میکنن همینه دیگه رابطه جنسی!
    پسری که این درخواستو داره برای اج نمیخاد برای خوش گذرونیه !
    چرا ناراحت باشی الان اون داره عشق و حال میکنه احتمالا با یه دختر دیگه تو ناراحت باشی ؟؟؟؟؟؟؟
    هیچ وقت یادم نمیره با دوست پسرم که به هم زدم اعصابم خورد بود تعلیم رانندگی هم بودم هر چی یادم میداد یاد نمیگرفتم .آخرش مربیم فهمید گفت عاشق شدی ؟؟؟؟؟ جلو آبجیم اینقدر خوردم میکرد که هر جلسه گریه میکردم مربیه هم تا گریه منو نمیدید آروم نمیشد که همون خورد کردنا همون کوچک کردنا همون ضایع کردنا و گریه انداختنام باعث شد به خودم بیام و قبولم شدم باور نمیکرد
    خودتو مشغوول یه کاری کن که یادت بره برو ورزش .برو شنا . موسیقی یه جوری خودتو مشغول کن
    امضای ایشان
    افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ در این است که آنجا بمانی .

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2762
    نوشته ها
    532
    تشکـر
    119
    تشکر شده 641 بار در 289 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شکست

    ببین دختر خوب - وقتی شما قبول میکنی با یه پسر رابطه جنسی برقرار کنی فکر نکن باعث شدی اون رو وابسته و عاشق کنی و از دستش ندی - بلکه به محض پذیرفتن- چیزی که در ذهن اون پسر شکل میگیره اینه - تو که با من رابطه نامشروع برقرار کردی چه تضمینی قبلا س - ک - س نداشتی و چه تضمینی بعد ازدواج خیانت نکنی - من پسرم پسرا رو خیلی خوب میشناسم - دخترا با این دو ستی ها و روابط خودتونو نابود نکنید ما پسرا فقط به دخترای با شرم و حیا میتونیم 100 درصد اطمینان کنیم و تو چشم اکثر پسرا دخترای نوع اول فقط بدرد لاس زدن و وقت گذرونی میخوره

    اینقدر از پسرا شکایت نکنید ! که ما عوضی هستم اصلا باشه ما عوضی ولی این همه خدا گفته- روایت داریم- داستان واقعی - حدیث و سخنرانی و حتی این همه مطلب تو نت یکیش همین که من مینویسم!!

    پس چرا گوش نمیدید !

    مثلا اتیش داغه - ما اگه دست کردیم توش باید بگیم اتیش عوضی دستمو سوزوند ؟!!! یا اینکه باید مواظب باشیم و دست تو اتیش نکنیم؟؟

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : شکست

    توصیه میکنم کتاب " رمان زن سی ساله نوشته اونوره دوبالزاک " رو مطالعه کنید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست پُلی است برای پیروزی؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-06-2022, 02:15 AM
  2. چگونگی حمایت از کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-30-2013, 01:13 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد