در سال های اخیر مفهوم هوش هیجانی یک موضوع مهم تحقیقات روانشناسی‌ بوده است. به خصوص در رابطه با چگونگی تاثیر هوش هیجانی بر نیروی کار امروزی مطالعات بیشتری انجام شده است. اساس کسب و کارها افراد هستند، بنابراین هرچیزی که بر کارایی ذهن افراد تاثیر دارد، بر کسب و کاری که آن را اداره می کنند یا برای آن کار می کنند نیز موثر است. در حقیقت، اکنون بسیاری از متخصصان بر این باورند که هوش هیجانی فرد یا eq می تواند مهم تر از iq، پیشگویی کننده بهتری از موفقیت، کیفیت روابط، ودر نهایت موجب شادمانی افراد می باشد.

جالب است بدانید که چگونه مفهوم هوش هیجانی در طول این سال ها تکامل یافته است، در ابتدا یعنی در دهه 1930 مفهومی به نام "هوش اجتماعی"، در اواسط قرن بیستم به "قدرت هیجانی" نامیده شد، و اصطلاح فعلی آن "هوش هیجانی" است.
هر آنچه که آن را بنامیم، اما در بین عموم به هوش هیجانی شناخته می شود. سطح توانایی های ما شامل موارد زیر است:
تشخیص و درک احساسات و واکنش های شخصی (خود آگاهی).
مدیریت، کنترل و تطابق دادن احساسات، خلق و خوی، واکنش ها و پاسخ های شخصی (مدیریت خود).
کنترل احساسات به منظور ایجاد انگیزه برای اقدام مناسب، به سرانجام رساندن امور، و حرکت به سمت اهداف (انگیزه).
تشخیص احساسات دیگران، درک احساسات آنها، و استفاده از این درک برای برقراری ارتباط موثرتر با دیگران(همدلی).
ایجاد روابط، ارتباط با دیگران در موقعیت های اجتماعی، رهبری کردن، مذاکره کردن و وجود تضاد به عنوان بخشی از یک تیم (مهارت های اجتماعی).اهمیت هوش هیجانی :

سلامت جسمانی – توانایی مراقبت از جسم و مخصوصا کنترل استرس، که تاثیر باورنکردنی بر سلامت کلی ما دارد بسیار به هوش هیجانی گره خورده است. تنها با آگاهی از موقعیت هیجانی و واکنش صحیح نشان دادن به استرس است که می توان به مدیریت استرس و حفظ سلامتی امیدوار بود.
سلامت ذهنی – هوش هیجانی بر نگرش و چشم انداز زندگی ما تاثیر گذار است. همچنین می تواند موجب کاهش اضطراب، اجتناب از افسردگی، و تغییر خلق و خوی شود. سطح بالایی از هوش هیجانی مستقیما با نگرش مثبت و چشم انداز سعادتمندتری از زندگی مرتبط است.
روابط – با درک و مدیریت بهتر احساسات، می توانیم روابط سازنده تری با این احساسات برقرار کنیم. همچنین می توانیم کسانی را که با آنها در ارتباط هستیم بهتر درک کنیم. درک نیازها، احساسات، و واکنش های کسانی که با آنها در ارتباط هستیم، منجر به روابط قوی تر و کامل تر می شود.
رفع ناسازگاری – زمانیکه می توانیم احساسات دیگران را تشخیص دهیم و فکر و نظر آنها را درک کنیم، رفع ناسازکاری ها بسیار آسان تر خواهد بود یا قبل از شروع ناسازگاری از آن اجتناب کنیم. همچنین به دلیل ماهیت توانایی ما در درک نیازها و خواسته های دیگران، مذاکرات بهتری خواهیم داشت. اگر بتوانیم منظور و خواسته افراد را درست درک کنیم راحت تر می توانیم آنچه را که می خواهند انجام دهیم.
موفقیت – هوش هیجانی بالاتر موجب افزایش مشوق و انگیزه های درونی می شود، که می تواند کاهش تعویق کارها، افزایش اعتماد به نفس، و بهبود توانایی به منظور تمرکز بر روی هدف را منجر شود. همچنین ما را قادر می سازد تا شبکه بهتری از پشتیبانی، غلبه بر موانع، پشتکار بیشتر با یک چشم انداز انعطاف پذیر ترداشته باشیم. توانایی به تاخیر انداختن لذت های کوتاه مدت و مشاهده مسیر طولانی مدت زندگی، مستقیما موفقیت ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
رهبری – توانایی درک انگیزه های دیگران و ایجاد روابط قوی تر با همکاران در محل کار ناگزیر موجب می شود افراد با هوش هیجانی بالاتر، رهبران بهتری شوند. رهبر موثر می تواند نیازهای افراد را تشخیص دهد، به طوری که این نیازهای پاسخ داده شده موجب عملکرد بالاتر و رضایت شغلی بیشتر می شود. همچنین، رهبر باهوش و بادرایت با استفاده استراتژیک از تنوع احساسات اعضای تیم، می تواند تیم های قوی تر تشکیل دهد، که در نهایت موجب منفعت کل تیم می شود.
هوش هیجانی تاکنون به طور کامل شناخته نشده است، اما مطلبی که همگی به آن واقف هستیم نقش بسیار حیاتی هیجانات و احساسات در کیفیت زندگی شخصی و حرفه ای افراد است، که حتی مهم تر از هوش مغزی می باشد. درحالیکه ابزارها و تکنولوژی ها برای یادگیری و تسلط بر اطلاعات کمک می کنند، اما هیچ چیز نمی تواند توانایی یادگیری، مدیریت و تسلط هیجانات ما را با هیجانات افراد اطراف ما جایگزین کند