سلام دوستان
من و همسرم به صورت کاملا سنتی و با معرفی یکی از دوستان مشترک خونوادگی با هم آشنا شدیم و چهار ماه با اطلاع هر دو خونواده با هم در ارتباط بودیم تا همدیگر رو بشناسیم الان هفت ماهه عقد کردیم.
به نظر آدم روشن فکریه ولی بعد عقد احساس میکنم کاملا توسط همسرم کنترل میشم نسبت به تمام همکارای مردم حساسیت نشون میده و توجیهش هم اینه که غریبه اند و من نمیشناسمشون، در حالی دو سه بار اومد شرکت و محل کار و همکارام رو دید .
من و خونوادم مذهبی و برعکس ایشون و خونوادش غیر مذهبی هستند وقتایی که توی اینستاگرام پستی میذارم که اکثر پست ها در وصف همسرمه، اگه آقایی بیاد و پیامی کاملا محترمانه هم بذاره واکنش نشون میده که اینا کیا هستن که تو پیج خصوصی تو هستند و تو رو فالو کردن این کیه که تو رو لایک کرده من تو اینستاگرام مثل خیلیها فعال نیستم چون اصلا فرصت ندارم در طول این مدت شاید سه چهار تا پست گذاشته باشم اولین بار چیزی نگفت ولی از بار دوم به بعد شروع کرد که فلانی چرا لایکت کرده!!! من این مسئله رو گذاشتم پای غیرتش، بلاکش کردم دیدم دوباره تکرار شد دوباره یکی دیگه رو بلاک کردم ولی دیدم لحظه به لحظه حساسیتش بیشتر شده و من هم ناصبورتر ، در واقع صبرم لبریز شد اینستاگرام رو پاک کردم عصبانی شده که چرا پاک کردی حاضر نیستی مردا رو بلاک کنی رفتی کلشو پاک کردی؟ گفتم پاک کردم که دیگه دعوایی نداشته باشیم بعد یه مدت خودش گوشیمو برداشت و دوباره نصبش کرد ولی یک روز نگذشت وقتی دید آنلاینم یهو بدون هیچ مقدمه ای پیام داد که یه مدت راحت بودیم اینستاگرام نداشتی گفتم خودت نصب کردی من که الان چیزی نگفتم که کامنتی نذاشتم پستی نذاشتم و .... دوباره دعوامون شد بحث کردیم و من دوباره پاکش کردم.
اول آشناییمون هم گفتم من چیزی واسه پنهون کردن ندارم اگه ابهامی داری راجع به من، بیا شرکت و تحقیق کن.
چند بار بهش گفتم بریم مشاوره تو اوج دعوا میگه باشه خودت نوبت بگیر بریم تا من متوجت کنم که حق با کیه، دو بار نوبت گرفتم میگه خودت برو من نمیام چون من حرفی واسه گفتن ندارم بهش میگم مگه نمیخواستی به من ثابت کنی که حق با توعه پس بیا بریم تا یه نفر دیگه بین ما قضاوت کنه.
بهش گفتم تو به من شک داری در حالی که من همیشه چه در دوران متاهلی و چه در دوارن مجردی حجاب و حریمم رو بین آقایون رعایت کردم عصبانی میشه که چرا به من میگی شکاک!
از سر کار برمیگردم حتما باید بهش بگم که من الان خونه ام یا اگه از خونه تا سر خیابون میرم باید حتما بهش بگم که من نیم ساعت میرم بیرون و برمیگردم اگه یه روز بگم یادم رفته بگم، ناراحت میشه و اخم میکنه و به قول امروزیها با من سر سنگین میشه این کنترل کردن رو میذاره به پای عشق و دوست داشتن،
در حالی که برعکسش نیست یعنی هر جا بخواد بره و بیاد به من چیزی نمیگه مگر اینکه ازش بپرسم با همه خانومهای فامیلشون دست میده ولی من چیزی نمیگم . با همه دوستام که متاهل هستن و تو دوران مجردی میرفتم خونشون قطع ارتباط کردم چون چند بار دعوتمون کردن و من هر بار بهونه آوردم که نریم تا یه گوشه خیلی جدی نشینه و سر تا پامو کنترل کنه چون اگه با لبخند با آقایون جمع احوالپرسی کنم ناراحت میشه البته اینم بگم که به هیچ عنوان این حساسیت رو در ارتباط من با مردهای فامیل نداره
من دختر کاملا با حجابی هستم به من میگه موهاتو انقدر نده تو ، بذار مشخص باشه مو زینت زنه، اونوقت با یک احوالپرسی ساده به قول خودش غیرتی میشه.
لطفا کمکم کنید و بگید ما چیکار کنم؟ آیا ایشون واقعا شکاک هستن یا من اشتباه میکنم؟ چیکار کنم که حساسیتش کم شه؟ چون هر راهی که به ذهنم میرسیده انجام دادم تشویقش کردم، اخم کردم ، چشم گفتم، هیچکدومش فایده ای نداشت متاسفانه.