نوشته اصلی توسط
Afzali
سلام من ۲۲سالمه وهمسرم که پسرخالمم هست۲۵سالشه مابخاطراسرار زیادایشون حدود۲سال پیش باهم عقدکردیم الان یک سال هستش که عروسی گرفتیم وباهم زندگی میکنیم ماخیلی باهم مشکل داریم ازهمون اوایل عقدمون مشکلاتمون شروع شد پدرومادرش هیچ ارزشی براش قائل نبودن وازهیچ لحاظی پشتش نبودن وتویک سال نامزدی همیشه خونه مابود وبا مازندگی میکرد ولی بازم با این وجود اصلا متوجه خوبیای ما وکمبودای خانوادش نبود وهمیشه سراین موضوع باهم درگیری داشتیم.بعداز دوسه ماه ازکاربیکارشدومشکل دیگه ای به مشکلاتمون اضافه شد پدرومادرم گفتن اشکال نداره کاردیگه ای پیدامیکنه ولی چندین بارپدرم براش کارپیداکرد هرباربا یه بهونه ای قیداون کارومیزد هزارباربه من میگفت سرکارم ولی تو کوچه یا خونه مادرش میدیدمش هیچوقت به فکرنبود هیچ تلاشی واسه زندگیمون نمیکرد فقط به فکرخوابیدن وخوردن بود.گذشته ازمشکلات شغلش چندبارتوجیبش قرص متادون وب۲ وغیره پیداکردم وگفت که بخاطرمشکلات جنسی استفادش میکنه ومن ازش میخواستم که قرص نخوره وهربارروزازنو وروزی ازنو راستش چون یک نامزدی ناموفق داشتم هیچوقت دلم نمیخواست طلاق بگیرم که مشکلاتم بیشتربشه وهمه فکرکنن که مشکل ازمنه به همین علت خیلی سعی میکردم مشکلاتمون به خانواده ها کشیده نشه که بالا بگیره وبدتربشه باهمین فکرای احمقانه دوباره ادامه میدادم وباهمه کمبوداش کنارمی اومدم بزرگترین مشکلمون دروغ گوییش بود وبه هیچ عنوان هم ترکش نمیکرد بعدازازدواج هم درست نشد و هیچ کدوم ازکاراشوکنارنذاشته وهردوماه یکبار کارعوض کرده چندین بارتهدیدش کردم که ازش جدامیشم ولی اون لحظه فقط گریه زاری راه انداخته وهیچ فرقیم نکرده تازه یک ماه بودکه یه کارخوب پیداکرده بودوقرارشد هیچوقت ولش نکنه حالا امروز توکوچمون دیدنش با مادرش میگه اومده بوده ازمادرش واس کارش امضا بگیره که خب مطمعنم که حرف احمقانس ودروغ محض الان یکماهه میگه دارم ترک میکنم ولی بازم همه علائم مصرف قرص ب۲ روداره.درضمن من شاغل هستم وتواین یکسال خرج خودمو خونه و خودشم من دادم.همه ایناروگفتم که بفهمین چقدردرمونده وناامیدم الان یکی بهم بگه من چه کنم آیاطلاق راه عاقلانه ای هست؟من دوستش دارمو پدرمم باطلاق کاملا مخالفه ولی واقعا دیگه تحملم تموم شده دارم دیوونه میشم به معنای واقعی