نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: پدرشوهرم

43009
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23827
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پدرشوهرم

    سلام وخسته نباشد
    من 26ساله هستم دوسال عقد کردم و سه ماهه رفتم سرخونه و زندگیم و طبقه پایین خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم .
    پدرشوهرم آدم خیلی دیکتاتور و عصبی هست .دوران نامزدی خیلی سختی داشتیم همسرم کارشو از دست داده بود و پدر شوهرم براش مغازه باز کرد که امرامعاش بکنه ولی برای اینکه بچه های دیگه اعتراض نکن که برا اون پول خرج میکنه همسرشم (مادرشوهرم)با همسرم تو مغازه شریک شدن.کار پدرشوهرم شده بود صبح تاشب منت گزاشتن و دعوا کردن باهمسرمو من
    من شاغل هستم و تویه شرکت ساختمانی که یکی دو مغازه با خونه پدرشوهرم فاصله داشت کار میکنم دوران نامزدی من دلم نمیخاست زیاد خونه شون رفت وآمد کنم ولی پدرشوهرم همیشه گلایه میکرد و قیافه میگرفت که نمیای اینجا کار به جایی رسید که من یک روز درمیون ناهار یا شامو میرفتم خونه پدرشوهرم.
    بزارین اول یکم از پدرشوهرم براتئن بگم پدرشوهرم نظامی بازنشسته ست که زمان شاه کار میکرد و خودشو بازنشسته کرده و خیلی ادم عصبی و رک هست که همه چیزو بادعوا به روت میگه.کارش صبح تا شب اینه که بشینه خونه جلو ماهواره سیگار بکشه و چای بخوره
    خونشون یه تعداد قوانین داره یکیشم اینه که پدرشوهرم ارتروز داره و هرکی از راه میرسه شروع میکنه به ماساژ دادنش از من گرفته تا دختراشو جاریم
    من اون اوایل از این کار خیلی ناراحت میشدم ولی چون جاریم این کارو میکرد منم برای اینکه خودمو تو دلش جا کنم این کارو انجام میدادم قبل از ظهر جاریم و بعد از ظهر من که از سرکار میومدم این کارو تنجام میدادم
    طوری شده بود که پدر شوهرم منو جاریمو خیلی دوست داشت حتی همیشه پیش همه اعتراف میکرد که عروسامو بیشتر از همه خانوادم دوسشون دارم
    بیشتر وقتا مادر شوهرم مغازه بود و مادوعروس همیشه درکنار پدرشوهرمون بودیم وکاراشو انجام میدادیم که صداش درنیاد
    کم کم پدرشوهرم حرفای اپن میزد پیش ما و همیشه وقتی از دست پسراش عصبانی میشد میگفت لیاقت پسرای منو نگا با این بی عرضه گیشون زنای نازی مث شما دارن اونوقت زن منو نگا کنین طوری شده بود که همش از ضعف جنسیش به ما میگفت و ناله میکرد منم فقط گوش میکردم .هربار که میرفتم اونجا از این حرفا میزد منم که بهش رو نمیدادم شروع میکرد با من دشمنی کردن و بدبیراه گفتن الکی به همسرم میگفت زنت اینجوری کرد اونجوری کرد
    از اونجای که همه پسراش از لحاظ مالی بهش وابسته بودن و هیچکدوم از پسراش خونه مستقل نداشتن و تو واحدای اون رایگان نشسته بودن من جاریم هیچ کدوم جرات نداشتین خلاف میلش رفتار کنیم وگرنه دعوا میشدو میگفت خونه و مغازه رو تخلیه کنید
    این چن ماه اخیر کار به جایی رسید که پدرشوهرم از ماهی درخواست میکرد برای امتحان باهاش رابطه داشته باشیم
    عروسییه من نزدیک بود و قرار بر این بود که پدرشوهرم برامون عروسی بگیره و هر روز منتشو میزد و قیافه میگرفت .آخرسر انقد اذیتم کرد زندگی روبه کامم تلخ کرد که چن بار میخاستم طلاق بگیرم ولی از ترس ابروم اینکارو نکردم و درمقابلش تسلیم شدم نمیخام خودمو توجیه کنم ولی از لحاظ روحی داغون بودم گفتم شاید دیگه دست از سرم برداره .
    ما عروسی گرفتیم اومدیم سرخونه زندگیم ولی باز همون داستان تکرار میشد هر روز میرفتم میمالیدمش پاهاشو بدنشو
    سر یه قضیه با مادر شوهرم دعوامون شد ومن از فرصت استفاده کردمو گفتم به شوهرم که دیگه اونجا نمیشینم خونه جدا بگیر خلاصه با هزار بدبختی خونه جدا گرفتم که فرار کنم از اونجا الان با کل خونواده مسرم قهریم ولی پدرشوهرم باز میاد سراغمون و همش با همسرم خوبه یه روز اومد خونمون من پاشو نمالیدم میگه موضعت عوض شد کی باهام دعوا میکنه هر روز میاد دفترم میگه رفیق نیمه راه شدی اعصابم داغون شده مثل اینکه عاشق من شده همش میاد پیشم همش حرف میزنه من همش سکوت میکنم .تو زندگی زناشویی خودمم داره تاثیر سو میزاره.همسرم همش باهام درگیر که چرا دیگه مث قبل نیستی با بابام
    میگه مگه بابام چه بدی در حقت کرده باهاش اینجوری رفتار میکنی منم جز سکوت هیچی ندارم میگه دیگه چرا پاشو نمیمالی اعصابم از بین رفته حتی دیگه حوصله همسرمم ندارم .همش میخام باهاش سردبشم میاد هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه میگه تو سر من کلاه گزاشتی همه رازامو بهت گفتم رفیق نیمه راه شدی اونهمه کر برات کردم منت کارای که برا پسرش کرده رو میزنه نمیدونم چیکار کنم دو بار اومده بدترین حرفارو بهم گفته حتی ماشینی که به همسرم داده بودو گرفت ولی دوروز بعد دوباره پسش داد و اومد پیشم دوباره با محبت باهام رفتار میکنه دلم میخاد ازم متنفر باشه دست از سرم برداره ولی ول کنم نیست کمکم کنید کارم شده فقط گریه

  2. کاربران زیر از nora68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nora68 نمایش پست ها
    سلام وخسته نباشد
    من 26ساله هستم دوسال عقد کردم و سه ماهه رفتم سرخونه و زندگیم و طبقه پایین خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم .
    پدرشوهرم آدم خیلی دیکتاتور و عصبی هست .دوران نامزدی خیلی سختی داشتیم همسرم کارشو از دست داده بود و پدر شوهرم براش مغازه باز کرد که امرامعاش بکنه ولی برای اینکه بچه های دیگه اعتراض نکن که برا اون پول خرج میکنه همسرشم (مادرشوهرم)با همسرم تو مغازه شریک شدن.کار پدرشوهرم شده بود صبح تاشب منت گزاشتن و دعوا کردن باهمسرمو من
    من شاغل هستم و تویه شرکت ساختمانی که یکی دو مغازه با خونه پدرشوهرم فاصله داشت کار میکنم دوران نامزدی من دلم نمیخاست زیاد خونه شون رفت وآمد کنم ولی پدرشوهرم همیشه گلایه میکرد و قیافه میگرفت که نمیای اینجا کار به جایی رسید که من یک روز درمیون ناهار یا شامو میرفتم خونه پدرشوهرم.
    بزارین اول یکم از پدرشوهرم براتئن بگم پدرشوهرم نظامی بازنشسته ست که زمان شاه کار میکرد و خودشو بازنشسته کرده و خیلی ادم عصبی و رک هست که همه چیزو بادعوا به روت میگه.کارش صبح تا شب اینه که بشینه خونه جلو ماهواره سیگار بکشه و چای بخوره
    خونشون یه تعداد قوانین داره یکیشم اینه که پدرشوهرم ارتروز داره و هرکی از راه میرسه شروع میکنه به ماساژ دادنش از من گرفته تا دختراشو جاریم
    من اون اوایل از این کار خیلی ناراحت میشدم ولی چون جاریم این کارو میکرد منم برای اینکه خودمو تو دلش جا کنم این کارو انجام میدادم قبل از ظهر جاریم و بعد از ظهر من که از سرکار میومدم این کارو تنجام میدادم
    طوری شده بود که پدر شوهرم منو جاریمو خیلی دوست داشت حتی همیشه پیش همه اعتراف میکرد که عروسامو بیشتر از همه خانوادم دوسشون دارم
    بیشتر وقتا مادر شوهرم مغازه بود و مادوعروس همیشه درکنار پدرشوهرمون بودیم وکاراشو انجام میدادیم که صداش درنیاد
    کم کم پدرشوهرم حرفای اپن میزد پیش ما و همیشه وقتی از دست پسراش عصبانی میشد میگفت لیاقت پسرای منو نگا با این بی عرضه گیشون زنای نازی مث شما دارن اونوقت زن منو نگا کنین طوری شده بود که همش از ضعف جنسیش به ما میگفت و ناله میکرد منم فقط گوش میکردم .هربار که میرفتم اونجا از این حرفا میزد منم که بهش رو نمیدادم شروع میکرد با من دشمنی کردن و بدبیراه گفتن الکی به همسرم میگفت زنت اینجوری کرد اونجوری کرد
    از اونجای که همه پسراش از لحاظ مالی بهش وابسته بودن و هیچکدوم از پسراش خونه مستقل نداشتن و تو واحدای اون رایگان نشسته بودن من جاریم هیچ کدوم جرات نداشتین خلاف میلش رفتار کنیم وگرنه دعوا میشدو میگفت خونه و مغازه رو تخلیه کنید
    این چن ماه اخیر کار به جایی رسید که پدرشوهرم از ماهی درخواست میکرد برای امتحان باهاش رابطه داشته باشیم
    عروسییه من نزدیک بود و قرار بر این بود که پدرشوهرم برامون عروسی بگیره و هر روز منتشو میزد و قیافه میگرفت .آخرسر انقد اذیتم کرد زندگی روبه کامم تلخ کرد که چن بار میخاستم طلاق بگیرم ولی از ترس ابروم اینکارو نکردم و درمقابلش تسلیم شدم نمیخام خودمو توجیه کنم ولی از لحاظ روحی داغون بودم گفتم شاید دیگه دست از سرم برداره .
    ما عروسی گرفتیم اومدیم سرخونه زندگیم ولی باز همون داستان تکرار میشد هر روز میرفتم میمالیدمش پاهاشو بدنشو
    سر یه قضیه با مادر شوهرم دعوامون شد ومن از فرصت استفاده کردمو گفتم به شوهرم که دیگه اونجا نمیشینم خونه جدا بگیر خلاصه با هزار بدبختی خونه جدا گرفتم که فرار کنم از اونجا الان با کل خونواده مسرم قهریم ولی پدرشوهرم باز میاد سراغمون و همش با همسرم خوبه یه روز اومد خونمون من پاشو نمالیدم میگه موضعت عوض شد کی باهام دعوا میکنه هر روز میاد دفترم میگه رفیق نیمه راه شدی اعصابم داغون شده مثل اینکه عاشق من شده همش میاد پیشم همش حرف میزنه من همش سکوت میکنم .تو زندگی زناشویی خودمم داره تاثیر سو میزاره.همسرم همش باهام درگیر که چرا دیگه مث قبل نیستی با بابام
    میگه مگه بابام چه بدی در حقت کرده باهاش اینجوری رفتار میکنی منم جز سکوت هیچی ندارم میگه دیگه چرا پاشو نمیمالی اعصابم از بین رفته حتی دیگه حوصله همسرمم ندارم .همش میخام باهاش سردبشم میاد هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه میگه تو سر من کلاه گزاشتی همه رازامو بهت گفتم رفیق نیمه راه شدی اونهمه کر برات کردم منت کارای که برا پسرش کرده رو میزنه نمیدونم چیکار کنم دو بار اومده بدترین حرفارو بهم گفته حتی ماشینی که به همسرم داده بودو گرفت ولی دوروز بعد دوباره پسش داد و اومد پیشم دوباره با محبت باهام رفتار میکنه دلم میخاد ازم متنفر باشه دست از سرم برداره ولی ول کنم نیست کمکم کنید کارم شده فقط گریه
    دوست عزیز واقعا از شنیدن داستانت هم بسیار ناراحت شدم و هم متعجب
    چطور پدرشوهرت اینقدر رزله که چشمش رو زن پسرشه من نمیدونم....
    یعنی ادم اینقدر رزل باشه که به خاطر شهوت و میل جنسیش نگاهش به سمت زن پسرش دیگه واقعا ادم شاخ درمیاره
    نهایتا دوست عزیز شما دو تا سوالو جواب بده
    ایا با پدر شوهرت رابطه جنسی داشتی یا نه ؟
    و اینکه چرا با همسرت در این مورد حرفی نمیزنی؟ چرا حقیقت رو بهش نمیگی؟

  4. 3 کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23827
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : پدرشوهرم

    متاسفانه بله .میدونم بچهگی کردم به حرفش گوش دادم فک میکردم دست از سرم برمیداره باهام مهربون میشه من باکسی ازدواج کردم که از لحاظ موقعیت خیلی ازخودم پایین چن سال باهم دوست بودیم وازدواج کردیم پدرش هوای بچه هاشو خیلی داره ولی با منت همسرمم بدون حمایت پدرش هیچیه منم میخاستم حمایت پدرشوهرمو داشته باشم بهم محبت کنه انقد دعوا نگیره .
    به همسرم نمیتونم چیزی بگم

  6. کاربران زیر از nora68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nora68 نمایش پست ها
    متاسفانه بله .میدونم بچهگی کردم به حرفش گوش دادم فک میکردم دست از سرم برمیداره باهام مهربون میشه من باکسی ازدواج کردم که از لحاظ موقعیت خیلی ازخودم پایین چن سال باهم دوست بودیم وازدواج کردیم پدرش هوای بچه هاشو خیلی داره ولی با منت همسرمم بدون حمایت پدرش هیچیه منم میخاستم حمایت پدرشوهرمو داشته باشم بهم محبت کنه انقد دعوا نگیره .
    به همسرم نمیتونم چیزی بگم
    مرگ ی بار
    شیونم ی بار
    تا کی میخای اینطوری ادامه بدی؟؟؟
    فک میکنی این ادم ک حتی دلش برای پسر خودش رحم نمیاد,دلش واس تو میسوزه؟
    فک میکنی بیخیال میشه ؟؟؟؟
    نه خاااانوم
    این اقا ول کن ماجرا نیست
    حتی ممکنه تهدیدت کنه ک خودش همه چیو ب همسرت میگه
    ب نظر من بگو به شوهرت
    بزا هر چه زودتر از زبون خودت بشنوه
    با ارامش بگو...
    نیازی نیس بگی باهاش رابطه داشتی
    بگو خاستشوو...یا حتی غیر مستقیم ب همسرت بفهمون
    شما قراره تا اخر عمر با شوهرت زندگی کنی
    اینجوری ک نمیشه
    همش استرس
    همش دلهره
    گریه
    عذاب وجدان

    پدرشوهرتم هست..محرمته..مدام باهم رفت و امد دارین
    پس هیچ جوره,خودت تنهایی نمیتونی رابطرو کم کنی....مگر اینکه شوهرت بفهمه
    و با پدرش برخورد کنه
    نهایتش اینه که پول و ماشین و کار و ... میگیره
    ولی شما روح و روانت سلامت میمونه..
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  8. 4 کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : پدرشوهرم

    خیلی کار اشتباهی میکنی که به شوهرت چیزی نمیگی .

    بزرگترین اشتباهو داری میکنی ...

    شوهرت باهات دعوا میکنه که چرا با بابام اخلاقت اینطوره بعد شما هیچی بهش نمیگی که پدرت بهم چشم داره ... کاشکی باهاش رابطه نداشتی ، چون الانم شاید اگه بگی به شوهرت ، شوهرتم به گوش پدرش برسونه شاید پدرشوهرت بگه خودش خواست ... شاید بگه زنت مجبورم کرد .

    بهتربن کار اینه که دور شی ازشون ،پدر شوهرت میخواد ناراحت بشه بشه ، ولی تو نباید دیگه باشون رفتو آمد کنی ، یا حداقل کمترش کن رفتو آمدتو ، انقدرم ماساژش نده این پیر مردو !!

    من مطمئنم به شوهرت بگی که پدرش چه کاری کرده حاضره نون شب نداشته باشید ولی پدرش با زنش اینکارو نکنه ...

  10. 3 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nora68 نمایش پست ها
    متاسفانه بله .میدونم بچهگی کردم به حرفش گوش دادم فک میکردم دست از سرم برمیداره باهام مهربون میشه من باکسی ازدواج کردم که از لحاظ موقعیت خیلی ازخودم پایین چن سال باهم دوست بودیم وازدواج کردیم پدرش هوای بچه هاشو خیلی داره ولی با منت همسرمم بدون حمایت پدرش هیچیه منم میخاستم حمایت پدرشوهرمو داشته باشم بهم محبت کنه انقد دعوا نگیره .
    به همسرم نمیتونم چیزی بگم
    دوست عزیز به خاطر اینکه باهات مهربون باشه خودتو در اختیار ایشون قرار دادی؟؟؟
    به خاطر پول؟؟
    بزار یه چیزی رو بگم خیلی از ادمها تو این دنیا نون خشک میخورند ولی شرفشون واسشون از همه چیز مهمتره
    پول و محبت و اینها همش مزخرفه
    همه ما روزی میمیریم از صد سال پیش یه نفرو نشون بده که زنده باشه و چیزی داشته باشه.... مطمئنا نیست پس پول هیچ ارزشی نداره
    ارزش اینه که تو زندگیت پای ابروت بایستی
    پدرشوهرت هم که یه انسان رزل و بی شرفه که حتی به پسرش هم رحم نکرده
    واقعا از وقتی این موضوع رو شنیدم بدجور بهم ریختم
    نهایتا اگه به شوهرت نگی مطمئن باش بدتر میشه و حتی ممکنه همین پدرشوهرت یه روزی زیرابتو بزنه و بهت تهمت بزنه و و و ....

  12. 2 کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30696
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Angry پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nora68 نمایش پست ها
    متاسفانه بله .میدونم بچهگی کردم به حرفش گوش دادم فک میکردم دست از سرم برمیداره باهام مهربون میشه من باکسی ازدواج کردم که از لحاظ موقعیت خیلی ازخودم پایین چن سال باهم دوست بودیم وازدواج کردیم پدرش هوای بچه هاشو خیلی داره ولی با منت همسرمم بدون حمایت پدرش هیچیه منم میخاستم حمایت پدرشوهرمو داشته باشم بهم محبت کنه انقد دعوا نگیره .
    به همسرم نمیتونم چیزی بگم

    بنظرم شما خرابی !
    وگرنه هیچ دلیلی وجود نمیتونه داشته باشه ک با پدر شوهرت ************ کنی !
    حالا معلوم نیست غیره پدر شوهر با کیا ************ داشتی !
    بیخود خودتو نگران ، شما میتونی هر روز باهاش ************ کنی !
    هم خوش بخت میشین و پول میده بهتون !
    هم دیگه اذیت نیست ، همش رحمته !

    خب حال میده دیگه ، یبار تجربه کردی ، دیدی خوب بوده ، برات عادی شده دیگه !
    بازم بده ، پیرمرده گناه داره !
    تو ک انقدر کثیف تر از اون پدرشوهرتی ک ب شوهرت خیانت میکنی واسه بدست آوردن محبت به آشغال ، باید تورو بست ب تیرچراغ برق تا محبت همه رو بدست بیاری !
    خانوم محترم ، اول کثافط و رزالت خودتو بشور ک واقعا بوی گندت رید ب افکار من !
    خیلی کثیف و بیشعوری


    شمایی ک با خوندن حرفای من بهم توهین میکنی ، همش خودتی !
    واقعا آدما حق ندارن هر غلطی میخوان بکنن ، بعد بیان واسه همه تعریف کنن !
    بعضی از کثیف کاری ها ، هرچی بیشتر مخفی بشه بهتره
    چون جامعه رو م کثافط میکشن !

  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sasan1 نمایش پست ها
    بنظرم شما خرابی !
    وگرنه هیچ دلیلی وجود نمیتونه داشته باشه ک با پدر شوهرت ************ کنی !
    حالا معلوم نیست غیره پدر شوهر با کیا ************ داشتی !
    بیخود خودتو نگران ، شما میتونی هر روز باهاش ************ کنی !
    هم خوش بخت میشین و پول میده بهتون !
    هم دیگه اذیت نیست ، همش رحمته !

    خب حال میده دیگه ، یبار تجربه کردی ، دیدی خوب بوده ، برات عادی شده دیگه !
    بازم بده ، پیرمرده گناه داره !
    تو ک انقدر کثیف تر از اون پدرشوهرتی ک ب شوهرت خیانت میکنی واسه بدست آوردن محبت به آشغال ، باید تورو بست ب تیرچراغ برق تا محبت همه رو بدست بیاری !
    خانوم محترم ، اول کثافط و رزالت خودتو بشور ک واقعا بوی گندت رید ب افکار من !
    خیلی کثیف و بیشعوری


    شمایی ک با خوندن حرفای من بهم توهین میکنی ، همش خودتی !
    واقعا آدما حق ندارن هر غلطی میخوان بکنن ، بعد بیان واسه همه تعریف کنن !
    بعضی از کثیف کاری ها ، هرچی بیشتر مخفی بشه بهتره
    چون جامعه رو م کثافط میکشن !

    خدا شفات
    بده سیم پیچت داغ کرده

    تاپیک فسیل رو بالا میاری برا چی اخه؟

  15. کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sasan1 نمایش پست ها
    بنظرم شما خرابی !
    وگرنه هیچ دلیلی وجود نمیتونه داشته باشه ک با پدر شوهرت ************ کنی !
    حالا معلوم نیست غیره پدر شوهر با کیا ************ داشتی !
    بیخود خودتو نگران ، شما میتونی هر روز باهاش ************ کنی !
    هم خوش بخت میشین و پول میده بهتون !
    هم دیگه اذیت نیست ، همش رحمته !

    خب حال میده دیگه ، یبار تجربه کردی ، دیدی خوب بوده ، برات عادی شده دیگه !
    بازم بده ، پیرمرده گناه داره !
    تو ک انقدر کثیف تر از اون پدرشوهرتی ک ب شوهرت خیانت میکنی واسه بدست آوردن محبت به آشغال ، باید تورو بست ب تیرچراغ برق تا محبت همه رو بدست بیاری !
    خانوم محترم ، اول کثافط و رزالت خودتو بشور ک واقعا بوی گندت رید ب افکار من !
    خیلی کثیف و بیشعوری


    شمایی ک با خوندن حرفای من بهم توهین میکنی ، همش خودتی !
    واقعا آدما حق ندارن هر غلطی میخوان بکنن ، بعد بیان واسه همه تعریف کنن !
    بعضی از کثیف کاری ها ، هرچی بیشتر مخفی بشه بهتره
    چون جامعه رو م کثافط میکشن !
    اول اینکه این جریان برای سال ها پیشه و راهنمایی شما نمیتونه کمکی به ایشون بکنه .
    دوم اینکه درست مطالعه نکردید ولی میایید فحش میدید!!!!!!ایشون خودش از این قضیه ناراحته!!!!!
    سوم اینکه شما برو اول به فکر همجنسای خودت باش که بعضیاشون کثافت کاریشون از حد گذشته و ویروس این بیماریشونو به خانم ها هم منتقل میکنن مثل پدرشوهر ایشون که جز همون دسته هست و این خانم حتی از دوست داشتن ایشون نفرت داره!!
    جامعه رو هم خیلی از همجنسای خودتون به کثافت کشیدن با خیانت در حق زن های بیگناه با زبون ریختن وفریب دادن دخترای کم سن و سال و بازی با احساسات اونا با دادن پول به زنان سن بالا ی فقیر و اواره برایرسیدن به لذت های لحظه ای کثیف و....
    ویرایش توسط saba95 : 09-01-2016 در ساعت 07:05 PM

  17. 2 کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : پدرشوهرم




    یا خدا
    زنا با محارم؟!!!!!!!!!!!!!!!

  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2021
    شماره عضویت
    47043
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : پدرشوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nora68 نمایش پست ها
    سلام وخسته نباشد
    من 26ساله هستم دوسال عقد کردم و سه ماهه رفتم سرخونه و زندگیم و طبقه پایین خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم .
    پدرشوهرم آدم خیلی دیکتاتور و عصبی هست .دوران نامزدی خیلی سختی داشتیم همسرم کارشو از دست داده بود و پدر شوهرم براش مغازه باز کرد که امرامعاش بکنه ولی برای اینکه بچه های دیگه اعتراض نکن که برا اون پول خرج میکنه همسرشم (مادرشوهرم)با همسرم تو مغازه شریک شدن.کار پدرشوهرم شده بود صبح تاشب منت گزاشتن و دعوا کردن باهمسرمو من
    من شاغل هستم و تویه شرکت ساختمانی که یکی دو مغازه با خونه پدرشوهرم فاصله داشت کار میکنم دوران نامزدی من دلم نمیخاست زیاد خونه شون رفت وآمد کنم ولی پدرشوهرم همیشه گلایه میکرد و قیافه میگرفت که نمیای اینجا کار به جایی رسید که من یک روز درمیون ناهار یا شامو میرفتم خونه پدرشوهرم.
    بزارین اول یکم از پدرشوهرم براتئن بگم پدرشوهرم نظامی بازنشسته ست که زمان شاه کار میکرد و خودشو بازنشسته کرده و خیلی ادم عصبی و رک هست که همه چیزو بادعوا به روت میگه.کارش صبح تا شب اینه که بشینه خونه جلو ماهواره سیگار بکشه و چای بخوره
    خونشون یه تعداد قوانین داره یکیشم اینه که پدرشوهرم ارتروز داره و هرکی از راه میرسه شروع میکنه به ماساژ دادنش از من گرفته تا دختراشو جاریم
    من اون اوایل از این کار خیلی ناراحت میشدم ولی چون جاریم این کارو میکرد منم برای اینکه خودمو تو دلش جا کنم این کارو انجام میدادم قبل از ظهر جاریم و بعد از ظهر من که از سرکار میومدم این کارو تنجام میدادم
    طوری شده بود که پدر شوهرم منو جاریمو خیلی دوست داشت حتی همیشه پیش همه اعتراف میکرد که عروسامو بیشتر از همه خانوادم دوسشون دارم
    بیشتر وقتا مادر شوهرم مغازه بود و مادوعروس همیشه درکنار پدرشوهرمون بودیم وکاراشو انجام میدادیم که صداش درنیاد
    کم کم پدرشوهرم حرفای اپن میزد پیش ما و همیشه وقتی از دست پسراش عصبانی میشد میگفت لیاقت پسرای منو نگا با این بی عرضه گیشون زنای نازی مث شما دارن اونوقت زن منو نگا کنین طوری شده بود که همش از ضعف جنسیش به ما میگفت و ناله میکرد منم فقط گوش میکردم .هربار که میرفتم اونجا از این حرفا میزد منم که بهش رو نمیدادم شروع میکرد با من دشمنی کردن و بدبیراه گفتن الکی به همسرم میگفت زنت اینجوری کرد اونجوری کرد
    از اونجای که همه پسراش از لحاظ مالی بهش وابسته بودن و هیچکدوم از پسراش خونه مستقل نداشتن و تو واحدای اون رایگان نشسته بودن من جاریم هیچ کدوم جرات نداشتین خلاف میلش رفتار کنیم وگرنه دعوا میشدو میگفت خونه و مغازه رو تخلیه کنید
    این چن ماه اخیر کار به جایی رسید که پدرشوهرم از ماهی درخواست میکرد برای امتحان باهاش رابطه داشته باشیم
    عروسییه من نزدیک بود و قرار بر این بود که پدرشوهرم برامون عروسی بگیره و هر روز منتشو میزد و قیافه میگرفت .آخرسر انقد اذیتم کرد زندگی روبه کامم تلخ کرد که چن بار میخاستم طلاق بگیرم ولی از ترس ابروم اینکارو نکردم و درمقابلش تسلیم شدم نمیخام خودمو توجیه کنم ولی از لحاظ روحی داغون بودم گفتم شاید دیگه دست از سرم برداره .
    ما عروسی گرفتیم اومدیم سرخونه زندگیم ولی باز همون داستان تکرار میشد هر روز میرفتم میمالیدمش پاهاشو بدنشو
    سر یه قضیه با مادر شوهرم دعوامون شد ومن از فرصت استفاده کردمو گفتم به شوهرم که دیگه اونجا نمیشینم خونه جدا بگیر خلاصه با هزار بدبختی خونه جدا گرفتم که فرار کنم از اونجا الان با کل خونواده مسرم قهریم ولی پدرشوهرم باز میاد سراغمون و همش با همسرم خوبه یه روز اومد خونمون من پاشو نمالیدم میگه موضعت عوض شد کی باهام دعوا میکنه هر روز میاد دفترم میگه رفیق نیمه راه شدی اعصابم داغون شده مثل اینکه عاشق من شده همش میاد پیشم همش حرف میزنه من همش سکوت میکنم .تو زندگی زناشویی خودمم داره تاثیر سو میزاره.همسرم همش باهام درگیر که چرا دیگه مث قبل نیستی با بابام
    میگه مگه بابام چه بدی در حقت کرده باهاش اینجوری رفتار میکنی منم جز سکوت هیچی ندارم میگه دیگه چرا پاشو نمیمالی اعصابم از بین رفته حتی دیگه حوصله همسرمم ندارم .همش میخام باهاش سردبشم میاد هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه میگه تو سر من کلاه گزاشتی همه رازامو بهت گفتم رفیق نیمه راه شدی اونهمه کر برات کردم منت کارای که برا پسرش کرده رو میزنه نمیدونم چیکار کنم دو بار اومده بدترین حرفارو بهم گفته حتی ماشینی که به همسرم داده بودو گرفت ولی دوروز بعد دوباره پسش داد و اومد پیشم دوباره با محبت باهام رفتار میکنه دلم میخاد ازم متنفر باشه دست از سرم برداره ولی ول کنم نیست کمکم کنید کارم شده فقط گریه
    توروخدا قبل از همه بهم بگو چقدر سواد داری با این ادبیات نوشتنت؟؟؟؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد