سلام من مادر یه دختر یازده ماهه هستم که شیر من رو میخوره شوهرم از لحاظ روانی مدام اذیتم می کنه و بعد از اینکه من رو به هم میریزه تهدیدم میکنه که اگه گریه زاریتو تموم نکنی زنگ میزنم به مامانت
چون مادرم دیابت داره و میدونه حالش بد میشه از این طریق میخواد آزارم بده
بعلاوه اینکه خونواده همسرم شدیداً پرخاشگر هستن و پدر شوهرم جز دسته افرادی هست که وسط خیابون دعوا میکنه و گلاویز میشه
از طریق خونواده اش هم من رو تهدید میکنه
قبل از ازدواج و اوایل ازدواجمون خیلی کانتکت با خانوادش پیش اومد که هر بار از ترس طلاق و اینا بر می گشتم ما دو سال عقد بودیم و شش ماه بعد از عروسی حامله شدم و بعد از اون هیچ نزدیکی ای با من نداشته و مدام میگه چون تو دو سال عقد نذاشتی رابطه ای داشته
باشیم که دروغ میگه نمیتونم باهات باشم الان تقریبا دو ساله که نزدیکی نداشتیم
رفتارهای غیر نرمال داره بدترینش که هیچوقت یادم نمیره و تاثیر خیلی بدی روم گذاشت این بود که تو یکی از دعواهامون اوایل ازدواج یه چاقو برداشت و رو دستش چند تا خط انداخت و تمام زمین شد پر خون
من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم الان که بچه دارم باید چیکار کنم دلم برای دخترم میسوزه
من محکومم به ادامه این زندگی؟ دخترم باید هر روز شاهد دعواهای ما باشه؟ راه درست چیه کمکم کنید
علاقه مندي ها (Bookmarks)