سلام..من از سال 90 با پسری تو دانشگاه اشنا شدم..خلاصه بخوام بگم تا چند ماه پیش میخواست واسه خواستگاری بیاد که من یبار بهش گفتم تو نه کار داری نه پول داری و نه سربازی رفتی و پول نداشتنشو تو سرش زدم..خودم خیلی پشیمون شدم ولی کنایه ام زمان عصبانیت بود..ازون به بعد اون نظرش عوض شد و گفت میترسه بیاد جلو...قرار شد بریم پیش مشاور که اون نتونست بیاد و من رفتم و گفتیم هرچی بگه باید همون کارو بکنیم و مشاوره هم به من گفت اگه نظرش کامل عوض نشده باشه میاد وگرنه بکش کنار...اونم قبول نکرد بیاد و من خودم کشیدم کنار.. الان یک ماهه حرف نمی زنیم جز چند بار کوتاه با اس ام اس که اونم فلشش پیش من بود میخواست بیاد بگیره..جوری اومد ازم گرفت انگار هفت پشت غریبه ام... سردرگمم..خسته شدم...موندم بخدا