پس خدارو شکر از مادرت مطمئنی
اما درمورد خالت وشوهر خالت باید بگم گیر بد موجوداتی افتادی
خب حالا که زنداییت اینقدر مخالف داره شاید قبلا کارهایی کرده که باعث شده اطرافیان ازش دور بشن
اما نظر پدربزرگت و خالت نمیتونه تو کارای شما دخالت کنه
این حق رو ندارند ونمیتونند داشته باشن
اما این که روابط با خاله کم رنگ هستند پس یعنی ممکنه مادرت تحت تاثیر حرفای خالت قرار نگیره اگر شما نقشت رو خوب بازی کنی
درسته سن شما کم هست وهمین باعث میشهکیفیت کار زیاد خوب در نیاد چون میتونن با حبس و.......کنترلت کنند اما اگر چیزی رو بخوای نمیشه کاری کرد نمیتونند جلوت بایستند
عشق شما و سن شما به خاطر دلایل شخصی پدر و مادرت خاله و پدربزرگت عشق ممنوع / forbidden love ) هست
اما باید از دریای غیر ممکن هاشون شنا کنی چطور؟
ببین باید به عشق ورابطه اعتراف کنی اما چطور میتونی وقتی رابطه ات رو کات میکنن باهاش و گوشیتو میگیرن
پس گوش کن
یک خرس بگیر یا عروسکی که بزرگ باشه و در محلی که فضای باطری ها برای روشن شدن عروسک تعبیه شده یک گوشی بگزار
وگوشی رو خاموش کن
به پسر دائیت بگو برات بگیره و یا اگر خودت بوجه لازم رو داری گوشی وسیم کارت وخرس یا عروسک رو تهیه کن
تا بعد از اعتراف کردن نتونند جلوی تماس های تلفنیت رو بگیرن (
نامادری من با این روش ها سه چهارتا گوشی داشت که بابام ازش خبر نداشت و جالب اینکه از رنگ وآب یکی بودن)
اون پسر هم میتونه یه گوشی دوم داشته باشه
بعد باید با گریه زاری ننه من غریبم بازی و غش و ضعف و.......همین کارها که خانم ها بلدن ( نامادری من هم بلد بود ) هی شرایط رو محیا کنی باید کاری کنی تا پدر ومادر باور کنند راهی جز پذیرش ازدواج برای شما نیست
ممکنه در این مسیر کتک بخوری از بابات یا بازهم با کمربند قصد کنه بزندت اما باید از تلاش خسته نشی