نوشته اصلی توسط
Beh_rad
سلام
بهراد هستم .
اواخر بهار بود که با دختری آشنا شدم ، دختر خوب و مهربونی بود ، بعد از مدتی رفاقت تصمیم گرفتیم وارد یه رابطه عاشقانه بشیم ، رابطه خوبی بود . یعنی بهترین رابطه ای بود که تجربه کردم
بحث و دعوایی بینمون نبود ، مشکلی نداشتیم ، رابطه خیلی شادی بود ، فداکاری زیاد بود ، محبت زیاد بود ، دلخوری هیچوقت نبود و در کل :
یه رابطه خیلی ایده آل بود
بعد از گذشت ۳۱ روز از شروع این رابطه ، به دلیل مشکلات خانوادگی نتونست ادامه بده و رفت .
خب همون طور که حدس میزنین دچار ی خلاء بزرگ شدم ، تا مدتها هرشب گریه میکردم ، دائما به فکرش بودم و زندگی سخت میگذشت ،،،
یکم خودمو جم و جور کردم و ب خودم اومدم ، قوی تر از قبل ب مسیرم ادامه دادم ولی هنوزم دوسش دارم و ب یادشم
یه مدته بهم پیام میده کم و بیش ، ولی وقتی صحبتمون تموم میشه بلاک میکنه و میره ، هر دفعه میگه دیگه پیام نمیدم و باز ...
از اونجایی که چند ساعت فاصله دارن ، تصمیم گرفتم برم شهرشون و اونجا زندگی کنم ، میخوام همه تلاشمو برای رسیدن بهش بکنم ،
خودش میگه نیا ولی مصرم ک این کارو بکنم
نمیخوام ب راحتی از دستش بدم
۲۵۰ روزه که دارم به اون ۳۱ روز فک میکنم ...
خودش و همه اطرافیان میگن که فراموشش کنم ، اما :
چه محال خنده داری ...