نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: سردرگمی

12009
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    سردرگمی

    خیلی داغونم خیلی... دیگه خسته شدم از این همه تنش و استرس کار هر شبم شده گریه و دعا به خاطر کسی که دوسش داشتم مجبور شدم از عتماد خانوادم سو استفاده کنم گناه کنم من تاوان کارمو دادم ازدرسم عقب افتادم دیگه بهم اعتماد ندارن حتی خدا هم باهام قهر کرده من عاشق پسرخالم بودم و اینو تو دلم نگه داشتم تا اینکه خودش بهم گفت ولی از ترس اینکه از دستش ندم خیلی از خواسته هاشو قبول کردم ولی اون هیچ وقت نگرانم نشد هیچ وقت توجه نکرد بهم من از اون خیلی سرترم ولی هرکاری میکنم نمتونم فراموشش کنم حتی یه شب به خاطر اینکه سیگار میکشید تا صبح رو نماز گریه میکردم الان یه ماهه با هم ارتباط نداریم تا درسمو بخونم ولی هنوزم بهش اعتماد ندارم حس میکنم دوسم نداره وگرنه اینقدر خونسرد نبود حتی بهم گیرم نمیده که کجا بودی دوستام میگن تمومش کن ولی نمیتونم اون اولین پسریه که گفتم دوسش دارم چیکار کنم ؟
    ویرایش توسط nilan : 08-03-2018 در ساعت 02:23 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilan نمایش پست ها
    خیلی داغونم خیلی... دیگه خسته شدم از این همه تنش و استرس کار هر شبم شده گریه و دعا به خاطر کسی که دوسش داشتم مجبور شدم از عتماد خانوادم سو استفاده کنم گناه کنم من تاوان کارمو دادم ازدرسم عقب افتادم دیگه بهم اعتماد ندارن حتی خدا هم باهام قهر کرده من عاشق پسرخالم بودم و اینو تو دلم نگه داشتم تا اینکه خودش بهم گفت ولی از ترس اینکه از دستش ندم خیلی از خواسته هاشو قبول کردم ولی اون هیچ وقت نگرانم نشد هیچ وقت توجه نکرد بهم من از اون خیلی سرترم ولی هرکاری میکنم نمتونم فراموشش کنم حتی یه شب به خاطر اینکه سیگار میکشید تا صبح رو نماز گریه میکردم الان یه ماهه با هم ارتباط نداریم تا درسمو بخونم ولی هنوزم بهش اعتماد ندارم حس میکنم دوسم نداره وگرنه اینقدر خونسرد نبود حتی بهم گیرم نمیده که کجا بودی دوستام میگن تمومش کن ولی نمیتونم اون اولین پسریه که گفتم دوسش دارم چیکار کنم ؟
    سلام نیلان عزیز
    به سایت مشاور خوش اومدی
    قبل از اینکه جواب منو بخونی
    یه لیوان آب خنک بخور و چند نفس عمیق بکش
    بعد با آرامش برای ما بگو که
    چند سالت هست؟ پسرخالت چندسالشه؟
    تحصیلات هردوتون چقدر هست؟
    چندوقت هست که با هم در ارتباط هستید؟
    اینکه گفتی گناه کردی یعنی چی؟
    خانواده‌هاتون تا چه حد از این ارتباط آگاهی دارن؟
    اگه اینا رو بدونیم بهتر میتونیم کمکت کنیم
    اما قبلش سعی کن آروم باشی تا با دقت بیشتری برامون توضیح بدی و ما هم بهتر بتونیم کمکت کنیم

  3. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38382
    نوشته ها
    207
    تشکـر
    79
    تشکر شده 62 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    سلام
    توی رابطه ها باید منطقی و با عقلانیت فکر کرد بانو نه با احساس
    اینطور که معلومی دختر احساسی هستی و یکی باید باشه که احساستو درک کنه و بهش احترام بزاره
    تمام خواسته هاشو برا نگه داشتنش انجام دادی یعنی چی ؟!

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    سلام من 17 سالمه پسر خالم 21 سالشه اون دانشگاه نمیره و پیش باباش کار میکنه خانواده من خیلی سخت گیرن من از علاقم مطمئنم چون خیلی پسرای بهتر از اون بهم درخواست دادن ولی من فقط به اون فکر میکنم حتی وقتی میخوام نفرینشم کنم پشیمون میشم ما یه سال باهم در ارتباط بودیم من چون اهل دوستی نیستم گفتم اگه قصد دیگه ای داری نیستم ولی اون حتی به مامان و باباش گفت که به من علاقه داره ولی خانواده مون نمیدونستن که ما باهم درارتباطیم و خانواده من کلا بی خبر بودن اوایل ازم میخواست برم پیشش ولی من قبول نمیکردم اما بعد که دیدم خیلی اصرار میکنه ناراحت میشه قبول کردم و گذشت و خواسته هاش بیشتر شد و منم چون دوسش داشتم کم کم راه اومدم ولی وقتی ازم رابطه جنسی خواست خیلی ناراحت شدم ولی بهش چیزی نگفتم و مخالفت کردم خلاصه اون هر روز بحثشو پیش میکشید و من میگفتم نه تا اینکه یه روز مامانم پیامامونو میبینه و خیلی عصبانی میشه از اون موقع تا الان یه ماهی میشه که همو ندیدیم و من وقتی خیلی دلتنگش میشم بش زنگ میزنم چون اون نمیتونه زنگ بزنه ولی همیشه نگرانم که گولم زده باشه رفتاراش سرده بیخیال و خونسرده حتی اون موقع دیر جواب میداد یا انلاین بود ولی جواب نمیداد الانم بهش گفتم که اگه نمیخوای بمونی بکش کنار ولی میگه هستم اما حرفاش با رفتاراش یکی نیست دیگه روانی شدم اصلا تمرکز ندارم که درس بخونم
    ویرایش توسط nilan : 08-03-2018 در ساعت 04:29 PM

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    شما درست میگین ولی نمیتونم سختمه خیلی بهش وابسته شدم
    منظورم اینه که چون من به جز با هیچ کسی نبودم برام سخت بود بزارم حتی دستمو بگیره ولی بعد اجازه دادم

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38467
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    370
    تشکر شده 387 بار در 249 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilan نمایش پست ها
    شما درست میگین ولی نمیتونم سختمه خیلی بهش وابسته شدم
    منظورم اینه که چون من به جز با هیچ کسی نبودم برام سخت بود بزارم حتی دستمو بگیره ولی بعد اجازه دادم
    سلام دوست گرامی
    شما باید بدونید در این سن این اتفاق بسیار رایجه و خیلی زود آدم ها ازش عبور میکنن.
    باید بدونید هرکسی میخواد به شما نزدیک بشه هدفش ازدواج با شما نیست.
    پس خواسته و هدفتون از رابطه رو با خواسته و هدف ایشون مقایسه کنید، اگه یکسان نیستند، این رابطه لازمه تموم بشه.
    اما تصور بازنده بودن و شکست خورده و.... نداشته باشید. شما نوجوان هستید و هنوز زوده برای فکر کردن به ازدواج و تصمیم برای یک عمر زندگی.

  8. کاربران زیر از M.D Karimi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط M.D Karimi نمایش پست ها
    سلام دوست گرامی
    شما باید بدونید در این سن این اتفاق بسیار رایجه و خیلی زود آدم ها ازش عبور میکنن.
    باید بدونید هرکسی میخواد به شما نزدیک بشه هدفش ازدواج با شما نیست.
    پس خواسته و هدفتون از رابطه رو با خواسته و هدف ایشون مقایسه کنید، اگه یکسان نیستند، این رابطه لازمه تموم بشه.
    اما تصور بازنده بودن و شکست خورده و.... نداشته باشید. شما نوجوان هستید و هنوز زوده برای فکر کردن به ازدواج و تصمیم برای یک عمر زندگی.
    نمیشه مثلا یه بار سعی کردم فراموشش کنم اما وقتی میبینمش همه چی یادم میره نمیتونم بدون اون لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم بهم علاقه مند بشه؟

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    سلام من 17 سالمه پسر خالم 21 سالشه اون دانشگاه نمیره و پیش باباش کار میکنه خانواده من خیلی سخت گیرن من از علاقم مطمئنم چون خیلی پسرای بهتر از اون بهم درخواست دادن ولی من فقط به اون فکر میکنم حتی وقتی میخوام نفرینشم کنم پشیمون میشم ما یه سال باهم در ارتباط بودیم من چون اهل دوستی نیستم گفتم اگه قصد دیگه ای داری نیستم ولی اون حتی به مامان و باباش گفت که به من علاقه داره ولی خانواده مون نمیدونستن که ما باهم درارتباطیم و خانواده من کلا بی خبر بودن اوایل ازم میخواست برم پیشش ولی من قبول نمیکردم اما بعد که دیدم خیلی اصرار میکنه ناراحت میشه قبول کردم و گذشت و خواسته هاش بیشتر شد و منم چون دوسش داشتم کم کم راه اومدم ولی وقتی ازم رابطه جنسی خواست خیلی ناراحت شدم ولی بهش چیزی نگفتم و مخالفت کردم خلاصه اون هر روز بحثشو پیش میکشید و من میگفتم نه تا اینکه یه روز مامانم پیامامونو میبینه و خیلی عصبانی میشه از اون موقع تا الان یه ماهی میشه که همو ندیدیم و من وقتی خیلی دلتنگش میشم بش زنگ میزنم چون اون نمیتونه زنگ بزنه ولی همیشه نگرانم که گولم زده باشه رفتاراش سرده بیخیال و خونسرده حتی اون موقع دیر جواب میداد یا انلاین بود ولی جواب نمیداد الانم بهش گفتم که اگه نمیخوای بمونی بکش کنار ولی میگه هستم اما حرفاش با رفتاراش یکی نیست دیگه روانی شدم اصلا تمرکز ندارم که درس بخونم

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38770
    نوشته ها
    36
    تشکـر
    9
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilan نمایش پست ها
    خیلی داغونم خیلی... دیگه خسته شدم از این همه تنش و استرس کار هر شبم شده گریه و دعا به خاطر کسی که دوسش داشتم مجبور شدم از عتماد خانوادم سو استفاده کنم گناه کنم من تاوان کارمو دادم ازدرسم عقب افتادم دیگه بهم اعتماد ندارن حتی خدا هم باهام قهر کرده من عاشق پسرخالم بودم و اینو تو دلم نگه داشتم تا اینکه خودش بهم گفت ولی از ترس اینکه از دستش ندم خیلی از خواسته هاشو قبول کردم ولی اون هیچ وقت نگرانم نشد هیچ وقت توجه نکرد بهم من از اون خیلی سرترم ولی هرکاری میکنم نمتونم فراموشش کنم حتی یه شب به خاطر اینکه سیگار میکشید تا صبح رو نماز گریه میکردم الان یه ماهه با هم ارتباط نداریم تا درسمو بخونم ولی هنوزم بهش اعتماد ندارم حس میکنم دوسم نداره وگرنه اینقدر خونسرد نبود حتی بهم گیرم نمیده که کجا بودی دوستام میگن تمومش کن ولی نمیتونم اون اولین پسریه که گفتم دوسش دارم چیکار کنم ؟
    سلام

    سن هردوتون کم هس
    به خصوص شما دقیقا در سنی هستید که بیشتر تصمیمات از روی احساس و بدون منطق گرفته میشه
    و فکر نکن چون پسرخالته
    ممکن نیست ک گولت بزنه
    پسر،پسره
    فرقی نمیکنه چ نسبتی باهات داره

    ببین جانم
    تجربه ای ک من تو این سالا دارم و دورو برم دیدم اینه که :
    پسری که واقعا ی دخترو بخواد
    هممممه تلاششو میکنه که اون دختر لحظه ای ناراحت نباشه
    لحظه ای از اون و کاراش و رفتاراش نرنجه
    اگه واقعا ی دخترو بخاد هیچ جوره حاضر نیست از دستش بده
    دور بودن ازش
    ندیدنش
    در تماس نبودن باهاش
    واسش قابل تصور نیست
    و اگر به دلایل و شرایطی مجبور بشه
    هرکاری میکنه تا این شرایط و مشکلاتو حل کنه

    و اینکه وابستگی و عادت با دوس داشتن و عشق فرق میکنه

    هنوز خیلی زوده که درگیره همچین روابطی بشی
    به نظرم سعی کن تو این مدت ب خدا نزدیک شی
    و با دوستات در ارتباط باش بیشتر از قبل
    تا از سرت بیفته
    حتی شده با مامانت صحبت کن تا رابطتونو با خانواده خالت تا حدودی کم کنه

    ی چیزی بگم بهت
    توام مثل خاوهر کوچیکترم
    قشنگ دقت کن به حرفم
    منم مثل تو شاید تو همین سن و سال تو ی درگیری هایی این جوری داشتم
    ولی یکم ک میگذره متوجه میشی و
    پشیمون میشی از تمام اون روزایی که به جای اینکه شاد و خوشحال باشی همش دل نگرون توجه ی نفر بودی که واقعا ب تو اهمیت نمیداده
    ولی الان که حدود ی ساله ی عشق واقعی تجربه کردم تازه میفهمم عشق چیه
    و دوس داشتن چی هس
    عشق خیلی ناب تر از این حرفاس
    و فقط احساست نیس
    منطقت رو هم درگیر میکنه

    عجله نکن
    صبر کن تا زمانش برسه
    مطمین باش میرسه


  12. 2 کاربران زیر از Atefeh73 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefeh73 نمایش پست ها
    سلام

    سن هردوتون کم هس
    به خصوص شما دقیقا در سنی هستید که بیشتر تصمیمات از روی احساس و بدون منطق گرفته میشه
    و فکر نکن چون پسرخالته
    ممکن نیست ک گولت بزنه
    پسر،پسره
    فرقی نمیکنه چ نسبتی باهات داره

    ببین جانم
    تجربه ای ک من تو این سالا دارم و دورو برم دیدم اینه که :
    پسری که واقعا ی دخترو بخواد
    هممممه تلاششو میکنه که اون دختر لحظه ای ناراحت نباشه
    لحظه ای از اون و کاراش و رفتاراش نرنجه
    اگه واقعا ی دخترو بخاد هیچ جوره حاضر نیست از دستش بده
    دور بودن ازش
    ندیدنش
    در تماس نبودن باهاش
    واسش قابل تصور نیست
    و اگر به دلایل و شرایطی مجبور بشه
    هرکاری میکنه تا این شرایط و مشکلاتو حل کنه

    و اینکه وابستگی و عادت با دوس داشتن و عشق فرق میکنه

    هنوز خیلی زوده که درگیره همچین روابطی بشی
    به نظرم سعی کن تو این مدت ب خدا نزدیک شی
    و با دوستات در ارتباط باش بیشتر از قبل
    تا از سرت بیفته
    حتی شده با مامانت صحبت کن تا رابطتونو با خانواده خالت تا حدودی کم کنه

    ی چیزی بگم بهت
    توام مثل خاوهر کوچیکترم
    قشنگ دقت کن به حرفم
    منم مثل تو شاید تو همین سن و سال تو ی درگیری هایی این جوری داشتم
    ولی یکم ک میگذره متوجه میشی و
    پشیمون میشی از تمام اون روزایی که به جای اینکه شاد و خوشحال باشی همش دل نگرون توجه ی نفر بودی که واقعا ب تو اهمیت نمیداده
    ولی الان که حدود ی ساله ی عشق واقعی تجربه کردم تازه میفهمم عشق چیه
    و دوس داشتن چی هس
    عشق خیلی ناب تر از این حرفاس
    و فقط احساست نیس
    منطقت رو هم درگیر میکنه

    عجله نکن
    صبر کن تا زمانش برسه
    مطمین باش میرسه

    برام سخته فکر کنم که این همه مدت فقط سرگرمیش بودم حس بازنده رو دارم حس بدیه که فکر کنم این همه احساسمو براش خرج کردم و حتی من که یه مدت جز بهترین دانش اموزا بودم الان از درسم فاصله گرفتم خیلی عذاب میکشم وقتی که به این فکر میکنم که من چقدر عقب افتادم از درسم به خاطر کسی که فکر میکردم ارزششو داره این فکر راحتم نمیزاره
    ویرایش توسط nilan : 08-03-2018 در ساعت 05:13 PM

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38770
    نوشته ها
    36
    تشکـر
    9
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilan نمایش پست ها
    برام سخته فکر کنم که این همه مدت فقط سرگرمیش بودم حس بازنده رو دارم حس بدیه که فکر کنم این همه احساسمو براش خرج کردم و حتی من که یه مدت جز بهترین دانش اموزا بودم الان از درسم فاصله گرفتم خیلی عذاب میکشم وقتی که به این فکر میکنم که من چقدر عقب افتادم از درسم به خاطر کسی که فکر میکردم ارزششو داره این فکر راحتم نمیزاره
    همه آدما تو همچین شرایطی همین حسو دارن
    یکی از دوستام همین شرایطو داشت
    بعد چندسال ازش پرسیدم پشیمون نیستی؟
    ک اینمهمه وقت واسش گذاشتی و اون ذره ای پاپیش نذاشت؟
    ی حرف قشنگی زد
    گفت من ک فراموشش کردم
    زمان همه چیو حل میکنه
    ولی پشیمونم نیستم
    بخاطر وقت و احساس و ...
    بخاطر این که من واقعا از ته دلم تو اون رابطه بودم
    و واسش هرکاری کردم بخاطر دل خودم بود
    پپشیمون نیستم

    ی دوره ای بود گذشت و رفت

    راس میگه
    میگذره جانم

    نگران نباش
    نماز بخون
    با خدا صحبت کن
    با دوستات برو بیرون
    اروم میشی

    هرکاری ک فک میکنی از سرت میره بیرون انجام بده

  15. کاربران زیر از Atefeh73 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilan نمایش پست ها
    برام سخته فکر کنم که این همه مدت فقط سرگرمیش بودم حس بازنده رو دارم حس بدیه که فکر کنم این همه احساسمو براش خرج کردم و حتی من که یه مدت جز بهترین دانش اموزا بودم الان از درسم فاصله گرفتم خیلی عذاب میکشم وقتی که به این فکر میکنم که من چقدر عقب افتادم از درسم به خاطر کسی که فکر میکردم ارزششو داره این فکر راحتم نمیزاره
    سلام نیلان خانم
    امیدوارم امروز کمی حالت بهتر شده باشه
    ببین عزیزم شما الان تو سن حساسی هستی
    سنی که هورمون‌ها بیشتر از عقل برای آدم تصمیم میگیرن
    از طرفی اونقدر بزرگ شدی که نیاز داری با کسی اختلاط کنی و دوست داشتن رو تجربه کنی
    خب ممکنه آشنایی با هرکسی برات پیش بیاد
    و اون کسی که بتونه بیشتر هورمون‌های شما رو بالا پایین کنه بیشتر برات ارزشمند میشه
    حالا شما این آشنایی رو ابتدا با پسرخالت داشتی
    اما قرار نیست اون بهترین آدم باشه
    از حالا تا خیلی سال بعد از این شما با آدم‌های زیادی آشنا میشی که قرار نیست همشون توی زندگی شما پایدار باشن
    اصلا هم نباید خودت رو سرزنش کنی چون اگر این تجربه رو به دست نمی‌اوردی که هیچوقت نمیدونستی اون آدم مناسبت نیس
    پس نیاز داشتی به این تجربه
    هیچکس هم ازت نمیخاد فراموشش کنی اتفاقا باید ملکه‌ی ذهنت باشه تا یادت بمونه هرکسی قابل اعتماد نیست
    و توی روابط بعدیت حواست رو بیشتر جمع کنی و براحتی اعتماد نکنی
    شما خیلی دختر فهمیده‌ای هستی که درخواست ایشون رو رد کردی و از این بابت باید به خودت افتخار کنی
    مطمئن باش ایشون هم سزای این کارش رو میبینه
    تنها کاری که شما میتونی بکنی این هست که دیگه باهاش در تماس نباشی
    اگر واقعا خواهان شما باشه یه کاری میکنه
    به این هم فکر کن آیا میتونی آیندت رو در کنار مردی بسازی که توی مشکلات انقدر بیخیال هست؟ و باید تمام بار زندگی روی دوش تو باشه؟
    پس قوی باش و زندگیتو با قدرت بیشتری بساز
    مطمئن باش بعد از زندگی درس‌های بیشتری داره که بهت بده و تو باید با هوشیاری ازشون تجربه کسب کنی
    میگی نمیتونی به کسای دیگه فک کنی؟ من بهت میگم چون بهشون فرصت ندادی!
    الان هم بهترین دوستت مادرت هست بهش اطمینان کن و ازش بخواه راهنماییت کنه
    در کنارش به یک مشاور خانم حضورا مراجعه کن و قوی‌تر از قبل به درسات رسیدگی کن
    موفقیت تو بزرگترین انتقامی هست که میتونی بگیری
    موفق باشی گلم

  17. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefeh73 نمایش پست ها
    همه آدما تو همچین شرایطی همین حسو دارن
    یکی از دوستام همین شرایطو داشت
    بعد چندسال ازش پرسیدم پشیمون نیستی؟
    ک اینمهمه وقت واسش گذاشتی و اون ذره ای پاپیش نذاشت؟
    ی حرف قشنگی زد
    گفت من ک فراموشش کردم
    زمان همه چیو حل میکنه
    ولی پشیمونم نیستم
    بخاطر وقت و احساس و ...
    بخاطر این که من واقعا از ته دلم تو اون رابطه بودم
    و واسش هرکاری کردم بخاطر دل خودم بود
    پپشیمون نیستم

    ی دوره ای بود گذشت و رفت

    راس میگه
    میگذره جانم

    نگران نباش
    نماز بخون
    با خدا صحبت کن
    با دوستات برو بیرون
    اروم میشی

    هرکاری ک فک میکنی از سرت میره بیرون انجام بده
    مرسی که آرومم کردی همه ی سعی خودمو میکنم بابت راهنماییاتون ممنونم

  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefeh73 نمایش پست ها
    همه آدما تو همچین شرایطی همین حسو دارن
    یکی از دوستام همین شرایطو داشت
    بعد چندسال ازش پرسیدم پشیمون نیستی؟
    ک اینمهمه وقت واسش گذاشتی و اون ذره ای پاپیش نذاشت؟
    ی حرف قشنگی زد
    گفت من ک فراموشش کردم
    زمان همه چیو حل میکنه
    ولی پشیمونم نیستم
    بخاطر وقت و احساس و ...
    بخاطر این که من واقعا از ته دلم تو اون رابطه بودم
    و واسش هرکاری کردم بخاطر دل خودم بود
    پپشیمون نیستم

    ی دوره ای بود گذشت و رفت

    راس میگه
    میگذره جانم

    نگران نباش
    نماز بخون
    با خدا صحبت کن
    با دوستات برو بیرون
    اروم میشی

    هرکاری ک فک میکنی از سرت میره بیرون انجام بده
    مرسی که آرومم کردی همه ی سعی خودمو میکنم بابت راهنماییاتون ممنونم

  20. کاربران زیر از nilan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39005
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام نیلان خانم
    امیدوارم امروز کمی حالت بهتر شده باشه
    ببین عزیزم شما الان تو سن حساسی هستی
    سنی که هورمون‌ها بیشتر از عقل برای آدم تصمیم میگیرن
    از طرفی اونقدر بزرگ شدی که نیاز داری با کسی اختلاط کنی و دوست داشتن رو تجربه کنی
    خب ممکنه آشنایی با هرکسی برات پیش بیاد
    و اون کسی که بتونه بیشتر هورمون‌های شما رو بالا پایین کنه بیشتر برات ارزشمند میشه
    حالا شما این آشنایی رو ابتدا با پسرخالت داشتی
    اما قرار نیست اون بهترین آدم باشه
    از حالا تا خیلی سال بعد از این شما با آدم‌های زیادی آشنا میشی که قرار نیست همشون توی زندگی شما پایدار باشن
    اصلا هم نباید خودت رو سرزنش کنی چون اگر این تجربه رو به دست نمی‌اوردی که هیچوقت نمیدونستی اون آدم مناسبت نیس
    پس نیاز داشتی به این تجربه
    هیچکس هم ازت نمیخاد فراموشش کنی اتفاقا باید ملکه‌ی ذهنت باشه تا یادت بمونه هرکسی قابل اعتماد نیست
    و توی روابط بعدیت حواست رو بیشتر جمع کنی و براحتی اعتماد نکنی
    شما خیلی دختر فهمیده‌ای هستی که درخواست ایشون رو رد کردی و از این بابت باید به خودت افتخار کنی
    مطمئن باش ایشون هم سزای این کارش رو میبینه
    تنها کاری که شما میتونی بکنی این هست که دیگه باهاش در تماس نباشی
    اگر واقعا خواهان شما باشه یه کاری میکنه
    به این هم فکر کن آیا میتونی آیندت رو در کنار مردی بسازی که توی مشکلات انقدر بیخیال هست؟ و باید تمام بار زندگی روی دوش تو باشه؟
    پس قوی باش و زندگیتو با قدرت بیشتری بساز
    مطمئن باش بعد از زندگی درس‌های بیشتری داره که بهت بده و تو باید با هوشیاری ازشون تجربه کسب کنی
    میگی نمیتونی به کسای دیگه فک کنی؟ من بهت میگم چون بهشون فرصت ندادی!
    الان هم بهترین دوستت مادرت هست بهش اطمینان کن و ازش بخواه راهنماییت کنه
    در کنارش به یک مشاور خانم حضورا مراجعه کن و قوی‌تر از قبل به درسات رسیدگی کن
    موفقیت تو بزرگترین انتقامی هست که میتونی بگیری
    موفق باشی گلم
    ممنونم بابت راهنماییتون خیلی بهش نیاز داشتم الان حالم بهتره حس بهتری دارم همه سعیمو میکنم که طبق گفتارتون عمل کنم

  22. کاربران زیر از nilan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilan نمایش پست ها
    ممنونم بابت راهنماییتون خیلی بهش نیاز داشتم الان حالم بهتره حس بهتری دارم همه سعیمو میکنم که طبق گفتارتون عمل کنم
    خواهش میکنم عزیزم مطمئنم از پسش برمیای به خودت اطمینان داشته باش ارزشت بیشتر از رابطه‌های پنهانیِ به خودت برس و در کنارش از تجربه‌های دیگران استفاده کن
    ویرایش توسط رزمریم : 08-03-2018 در ساعت 08:03 PM

  24. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد