سلام
سن هردوتون کم هس
به خصوص شما دقیقا در سنی هستید که بیشتر تصمیمات از روی احساس و بدون منطق گرفته میشه
و فکر نکن چون پسرخالته
ممکن نیست ک گولت بزنه
پسر،پسره
فرقی نمیکنه چ نسبتی باهات داره
ببین جانم
تجربه ای ک من تو این سالا دارم و دورو برم دیدم اینه که :
پسری که واقعا ی دخترو بخواد
هممممه تلاششو میکنه که اون دختر لحظه ای ناراحت نباشه
لحظه ای از اون و کاراش و رفتاراش نرنجه
اگه واقعا ی دخترو بخاد هیچ جوره حاضر نیست از دستش بده
دور بودن ازش
ندیدنش
در تماس نبودن باهاش
واسش قابل تصور نیست
و اگر به دلایل و شرایطی مجبور بشه
هرکاری میکنه تا این شرایط و مشکلاتو حل کنه
و اینکه وابستگی و عادت با دوس داشتن و عشق فرق میکنه
هنوز خیلی زوده که درگیره همچین روابطی بشی
به نظرم سعی کن تو این مدت ب خدا نزدیک شی
و با دوستات در ارتباط باش بیشتر از قبل
تا از سرت بیفته
حتی شده با مامانت صحبت کن تا رابطتونو با خانواده خالت تا حدودی کم کنه
ی چیزی بگم بهت
توام مثل خاوهر کوچیکترم
قشنگ دقت کن به حرفم
منم مثل تو شاید تو همین سن و سال تو ی درگیری هایی این جوری داشتم
ولی یکم ک میگذره متوجه میشی و
پشیمون میشی از تمام اون روزایی که به جای اینکه شاد و خوشحال باشی همش دل نگرون توجه ی نفر بودی که واقعا ب تو اهمیت نمیداده
ولی الان که حدود ی ساله ی عشق واقعی تجربه کردم تازه میفهمم عشق چیه
و دوس داشتن چی هس
عشق خیلی ناب تر از این حرفاس
و فقط احساست نیس
منطقت رو هم درگیر میکنه
عجله نکن
صبر کن تا زمانش برسه
مطمین باش میرسه