نوشته اصلی توسط
Atena 23
سلام.من ۲۳ سالم هست ترم اخر دانشگاه هستم.همیشه استادمو فقط به چشم استادی نگاه میکردم حتی وقتی دیدم بهشون دارم علاقه مند میشم از دانشگاه انتقالی گرفتم.هر باری که میدیمشون حس میکردم واقعا ازشون خوشم میاد.استادم ۹ سال از من بزرگتر هستند.من ترم اخر مجبور شدم برگردم به همون دانشگاه الان دیگه کلاسام باهاشون تموم شده فقط یه جلسه دیگه باقی مونده.احساس میکنم ایشون هم به من نظر خوبی دارند وعلاقه ای که من به ایشون دارم یک طرفه نیست.ولی خوب چیزایی هست که منو از این علاقه میترسونه یکیشم همین که ایشون تو دانشگاه خیلی محبوب هستند و ارتباط خوبی با دانشجوها دارند و دانشجوها هم با ایشون راحت هستند.هر چند از نظر اخلاقی خیلی با شخصیت هستند.ولی من هم به ایشون علاقه دارم هم از طرفی دوست ندارم همسر ایندم تو محیطی باشه که مدام مورد تیر رس نگاهای الوده قرار بگیره.ایشون ادم نجیب و با اخلاقی هستند ولی نگاهای دیگران رو نسبت به ایشون دوست ندارم.وقتی من ۱۸ سالم بود اساتیدم منو به ایشون معرفی کرده بودند واز اون به بعد ایشون تمایلی به ازدواج نداشتند و تا الان هم مجرد هستند.نمیدونم اصلا قصد ازدواج دارند یا نه دوست ندارم از طریق واسطه هم اقدامی کنم.حس میکنم ایشون به من علاقه دارند ولی بخاطر جریانات گذشته و موقعیت دانشگاه و جو نامناسبش اقدامی نکردند.
ایشون روان شناس هستند من هم زمانی که برام مسائلی پیش میومد ازشون میپرسیدم پرسیدن سوالاتم مربوط به زمانی میشه که باهاشون کلاسی نداشتم و فکرم نمیکردم دوباره ببینمشون.حتی پیش امد که یه استاد دیگه به من پیشنهاد ازدواج دادند و از ایشون درخواست کمک کردم گفتند نمیشناسن و ارتباط زیادی با اساتید ندارند فقط چند نفر و گفتن اگر خواستید جویا میشم ولی بعدش دیگه خودم پیگیری نکردم تا اینکه یه مورد دیگه پیش امد و باز از ایشون کمک گرفتم که راهنمایم کردند و گفتند مناسبتون نیستن و موقعیتهای بهتری بعدها براتون پیش خواهد امد و نسبت به جریان این مورد خیلی حساس شدند و حتی این ترم که باهاشون کلاس داشتم اون موضوع رو پیش میکشدن و بهم گوشزد میکردند.و حسادتشون کاملا مشخص بود.تا اینکه جلسه قبل با توجه به موضوع درسمون سوالاتی رو پیش کشیدن و وقتی بهشون جواب دادم به من تیکه انداختن که عددی که گفتم بخاطر این بوده که سن خودمه و خیلی ازشون ناراحت شدم براشون توضیح دادم که این عددو فقط به این دلیل عنوان کردم.و ربطی به این نداره که سنم این عدد هست و گفتم که حاضر نیستم با اختلاف سنی زیاد با کسی ازدواج کنم.این سوالا رو از بقیه دوستانم پرسیدند.من سعی میکردم احساسم به ایشون فقط از چشم استاد شاگردی باشه و نه هیچ چیز دیگه ولی اخیرا احساسم به ایشون تغییر کرده و حس میکنم دوستشون دارم.ولی اصلا از سمت ایشون خاطر اطمینانی ندارم.اصلا عشق بین شاگرد و استاد طبیعی میتونه باشه یا فقط احساسات زودگذر هست هر چند فکر نمیکنم احساسم به ایشون زودگذر باشه چون هر وقت ازشون فاصله گرفتم اتفاقی سر راه هم قرار گرفتیم.