نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: تنهایی

1795
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5096
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation تنهایی

    سلام
    25 سالمه-مرد
    فوق لیسانس دارم و شاغل هستم

    از وقتی یادم میاد شبها با ترس میخوابیدم به خاطر دعوا پدر و مادرم همیشه تحقیر شدن و دعوا و بد دهنی-تنهای تنها بودم-وضعیت مالی بدی نداشتیم
    تا سن 18 سالگی که رفتم دانشگاه با یه دختر آشنا شدم تو شهرستان -اول دوست بودیم تا عاشق شدیم
    جونمون رو میدادیم واسه هم
    به خاطرش دعوا میکردم تا درسم تموم شد و اومدم شهرمون
    خانواده رضایت نمیدادن به این وصلت ولی من میخواستم
    به اصرار اون لیسانس هم گرفتم
    تا چشامون رو باز کردیم دیدیم شده 5 سال رابطه که فقط من سلفه میکردم اون میمرد واسم
    همیشه تو دل تنگی هام-تنهایی هام-غم-شادی-بی حوصلگی هام-نق زدنام بود و ارومم می کرد-
    بازم تشویقم کرد که درس بخونم و فوق قبول شدم-حتی کتاب نوشتم-تدریس کردم
    رابطه رویایی داشتیم ولی به جایی رسید که به خاطر آیندش و بد رفتاری خانوادم گفتم نمیشه و باید جدا بشیم-و به سختی جدا شدیم
    تو دعوا بودیم که یکی بهم اس ام اس داد ولی من جواب نمبدادم و اصلا حوصله نداشتم که بعد از 10 تا اسم اس جواب دادم دیدم یکی از دخترای مقطع کارشناسی که خیلی دختر خوبی بود
    وقتی حالم رو دید بهم ارامش داد-به حرفام گوش میداد-ولی فقط یه همکلاسی بودیم-ولی بازم دلم جای دیگه بود و شب و روز گریه و غم داشتم
    اونم اروم شد و رفت ولی من موندم با یه دختر دیگه-یک سال و نیم با هم بودیم و من دوستش داشتم-هر کاری که فکر میکردم واسش انجام میدادم چون از نظر مادی هم کار میکردم و داشتم
    4 ماه قبل بهم گفت اگه میخوامش باید برم خواستگاری ولی من گفتم نه چون وضعیت من تو خانواده خوب نبود و دیگه کسی حرفم رو قبول نداشت
    خلاصه الان 1 ماه بدون هیچ رابطه ای و تنها
    تو غم و شادی خودمم و خودم
    دلم پره غم-پر غم-فقط با درس و کار سرگرم هستم

    لطفا راهنمایی کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4526
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی

    سلام برای یک زندگی شاد حتما نباید با کسی رابطهداشت اتفاقا بعضی وقتها تنهایی بیشترم خوش میگذره!
    شما تنها آدم تنهای روی زمین نیستید
    کمی فکر کنید, هرکسی بهترین راه حل را برای خودش داره
    مثل پیدا کردن کارهایی که انجام دادنش دوست داریم, بودن و صحبت کردن با کسانی که بهمون آرامش میدن یا حتی نبودن با کسانی که بودن باهاشون برامون سخته

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5096
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 10 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی

    ممنونم از کامنت خوبتون
    شاید حق با شماست

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8546
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی

    من یه دختر 25 سالم که 3 ساله با هم کلاسی سابقم ارتباط داشتم ولی چون تو یه شهر نبودیم کم میتونستیم همو ببینیم ولی با این حال خیلی همو دوست داشتیم. خانوادش با ازدواجمون مخالف بودن ولی اون همچنان صرار داشت.خیلی باهم خوب بودیم ولی یه روز صب بدون هیچ مقدمه ای گفت که مدتی خیلی ازین وضع خستس و دیگه هیچ حسی بهم نداره و اگه ازدواج کنیم برام مث یه بت میمونه.خودشم خیلی ناراحت بود و می گفت تو هیچ مشکلی نداری و مث همیشه خوبی ولی منم که مشکل دارم وخودشم بخاطر کاری که با من کرده عذاب میکشه و ناراحته.من خیلی بی تابی میکنم و حالم خیلی بده.باید چیکار کنم؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد