نمایش نتایج: از 1 به 19 از 19

موضوع: تجاوز

1943
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    تجاوز

    سلام وقتتون بخیر
    ببینید من یه مشکلی واسم پیشومده که تقریبا با هیچکس نمیتونم فعلا در میون بزارم،متاسفانه خودمم هیچ اطلاعات یا تخصصی ندارم و مهم تر از همه باید سریع پیگیر این قضیه باشم چون زمان اهمیت داره هم واسه پیگیری قضایی و هم سلامت روحی و جسمی یک انسان..
    من یه دایی معتاد دارم که بخاطر اعتیادش و تئشه بازیش تقریبا هر کثافت کاری رو کرده،ولی هیچوقت به خوابم نمیدیدم امواج منفیش به خانواده ما انقدر نزدیک شه..
    ایشون تقریبا طرد شده کل خانواده و فامیله و هیچ کار و کاسبی هم نداره جز تیغ زدن کسایی که هنوز از روی ترحم بهش کمک میکنن که امیدوارم بتونم جلوشونو بگیرم..داییم ۲۳ سالشه‌‌.
    مادر من یکی از همون ادماس که به داییم خیلی ترحم میکرد و تقریبا این یکسال اخیر بیشتر هزینه شیشه کشیدن داییمو مامانم میداده..اعتقاد مادر منم بر این بوده که نمیخاسته داییم بخاطر تامین هزینه هاش به دزدی بیوفته که البته با مدرکایی که بهش نشون دادیم خودش فهمید که داییم حتی دزدی هم کرده.
    مادرم بالاخره متقاعد شد که نباید داییمو تامین مالی کنه و باید کمک کنه داییمو گیر بندازیم و ترکش بدیم..
    ازینا که بگذریم روز چهارشنبه هفته پیش یعنی همین ۴ روز پیش داییم اومده خونمون و مادرم تنها بوده و وارد شده..من تقریبا ۲ساعت بعد ورودش رسیده بودم و به محض کلید انداختن متوجه شدم یه خبرایی هست.
    داییم خونه نبود،ولی من با دیدن وضع اشفته مامانم و لباساش و ملافه افتاده توی حموم که لباساش پاره بود و کمی خونی و یه مقدار هم لزج فهمیدم که بهش تجاوز شده فقط نمیدونستم کی.‌.
    مامانم شوک بود و‌ جز استفراغ و لرزیدن هیچ عکس العملی نشون نمیداد و منو خیلی ترسونده بود..با دیدن عکس داییم توی ایفون خونه و ساعت زنگ زدنش فهمیدم مادرم توسط داییم مورد تجاوز قرار گرفته..بعدش از خود مادرم فهمیدم تو حال خودش نبوده و مامانم با ندادن پول بهش عصبیش کرده و علاوه بر تجاوزش،تمام طلاهای مادرمم با فاکتوراشونو پولای تو کمدش زده بوده...
    ببینید مادرم الان توی شرایط خوبی نیست ،من فقط تونستم به خواهرم اطلاع بدم و خواهرمو کشوندم خونه تا حمومش بده و بعدشم بردیمش خونه خواهرم و حتی به پدرمم گفتیم مسافرتیم که فعلا چیزی ندونه..
    الان من لباسای اون روز مادرم که مشخصه بزور پاره و باز شده بعلاوه اون ملافه رو دارم
    به کلانتری شکایت کردم ولی نزاشتم بیان توی خونه و حتی نزاشتم مادرمو ببینن
    عنوان شکایتم داییم بوده و اینکه فقط گفتم از مادرم دزدی کرده
    دیر یا زود داییم پیدا میشه
    اما من چندتا مشکل دارم
    اولیش میخام داییم به این سادگیا کارش تموم نشه و یجوری میخام پرونده تجاوز واسش باز کنم ولی به چند دلیل نمیتونم،اولیش مادرم که ازم التماس میکنه اینکارو نکنم،دومیش پدرم که اگه بفهمه خون به پا میکنه و بعدیش ابروی خانوادگی خودمون.
    البته من خودم واسم مهم نیست و خوشبختانه خواهرمو شوهرشم ادمای امروزی هستن و چندان نگران حرف مردم نیستن،ولی پدرم برعکس ماست
    من تا فردا باید به نتیجه برسم،چون داره طولانی میشه،من میترسم پدرم اگه متوجه بشه حتی بلایی سر مادرم بیاره.
    مادرمم از لحاظ روحی کلا بهم ریختس و هنوز شوکه...نمیتونه در این مورد زیاد حرف بزنه و حتی میترسم سکته کنه اگه بخاد پزشکی قانونی یا دادگاه بره.
    سوالم از شما اینه که اصلا پیگیری میشه به نظرتون همچین جرمی؟اگه من مسئولیت همه چیو برعهده بگیرم،یعنی از مادرم در مقابل رفتار احتمالی پدرم مراقبت کنم و این قولو به جفتشون بدم که داییمو میتونیم مجازات کنیم..به نظرتون حرفم درست در میاد؟
    من میترسم مادرمو بکشونم دادگاه،پزشکی قانونی،علاوه بر اینکه ابروش بره پیش اشنا و غریبه،رابط با پدرم بهم بخوره و حتی خودشو بکشه!
    به نظرتون من واسه تصمیم گیری و فکر کردن چه مقدار زمان دارم؟یعنی تا چند وقت اثار تجاوز به جا میمونه؟
    میترسم کاری بکنم که بعد پشیمون شم...
    نظر خواهرو شوهرخواهرمم منطبق با نظر خودمه،در حقیقت اوناهم زیاد باتجربه نیستن
    ممنون میشم تا فردا صبح بتونم از نظراتتون استفاده کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    سلام وقتتون بخیر
    ببینید من یه مشکلی واسم پیشومده که تقریبا با هیچکس نمیتونم فعلا در میون بزارم،متاسفانه خودمم هیچ اطلاعات یا تخصصی ندارم و مهم تر از همه باید سریع پیگیر این قضیه باشم چون زمان اهمیت داره هم واسه پیگیری قضایی و هم سلامت روحی و جسمی یک انسان..
    من یه دایی معتاد دارم که بخاطر اعتیادش و تئشه بازیش تقریبا هر کثافت کاری رو کرده،ولی هیچوقت به خوابم نمیدیدم امواج منفیش به خانواده ما انقدر نزدیک شه..
    ایشون تقریبا طرد شده کل خانواده و فامیله و هیچ کار و کاسبی هم نداره جز تیغ زدن کسایی که هنوز از روی ترحم بهش کمک میکنن که امیدوارم بتونم جلوشونو بگیرم..داییم ۲۳ سالشه‌‌.
    مادر من یکی از همون ادماس که به داییم خیلی ترحم میکرد و تقریبا این یکسال اخیر بیشتر هزینه شیشه کشیدن داییمو مامانم میداده..اعتقاد مادر منم بر این بوده که نمیخاسته داییم بخاطر تامین هزینه هاش به دزدی بیوفته که البته با مدرکایی که بهش نشون دادیم خودش فهمید که داییم حتی دزدی هم کرده.
    مادرم بالاخره متقاعد شد که نباید داییمو تامین مالی کنه و باید کمک کنه داییمو گیر بندازیم و ترکش بدیم..
    ازینا که بگذریم روز چهارشنبه هفته پیش یعنی همین ۴ روز پیش داییم اومده خونمون و مادرم تنها بوده و وارد شده..من تقریبا ۲ساعت بعد ورودش رسیده بودم و به محض کلید انداختن متوجه شدم یه خبرایی هست.
    داییم خونه نبود،ولی من با دیدن وضع اشفته مامانم و لباساش و ملافه افتاده توی حموم که لباساش پاره بود و کمی خونی و یه مقدار هم لزج فهمیدم که بهش تجاوز شده فقط نمیدونستم کی.‌.
    مامانم شوک بود و‌ جز استفراغ و لرزیدن هیچ عکس العملی نشون نمیداد و منو خیلی ترسونده بود..با دیدن عکس داییم توی ایفون خونه و ساعت زنگ زدنش فهمیدم مادرم توسط داییم مورد تجاوز قرار گرفته..بعدش از خود مادرم فهمیدم تو حال خودش نبوده و مامانم با ندادن پول بهش عصبیش کرده و علاوه بر تجاوزش،تمام طلاهای مادرمم با فاکتوراشونو پولای تو کمدش زده بوده...
    ببینید مادرم الان توی شرایط خوبی نیست ،من فقط تونستم به خواهرم اطلاع بدم و خواهرمو کشوندم خونه تا حمومش بده و بعدشم بردیمش خونه خواهرم و حتی به پدرمم گفتیم مسافرتیم که فعلا چیزی ندونه..
    الان من لباسای اون روز مادرم که مشخصه بزور پاره و باز شده بعلاوه اون ملافه رو دارم
    به کلانتری شکایت کردم ولی نزاشتم بیان توی خونه و حتی نزاشتم مادرمو ببینن
    عنوان شکایتم داییم بوده و اینکه فقط گفتم از مادرم دزدی کرده
    دیر یا زود داییم پیدا میشه
    اما من چندتا مشکل دارم
    اولیش میخام داییم به این سادگیا کارش تموم نشه و یجوری میخام پرونده تجاوز واسش باز کنم ولی به چند دلیل نمیتونم،اولیش مادرم که ازم التماس میکنه اینکارو نکنم،دومیش پدرم که اگه بفهمه خون به پا میکنه و بعدیش ابروی خانوادگی خودمون.
    البته من خودم واسم مهم نیست و خوشبختانه خواهرمو شوهرشم ادمای امروزی هستن و چندان نگران حرف مردم نیستن،ولی پدرم برعکس ماست
    من تا فردا باید به نتیجه برسم،چون داره طولانی میشه،من میترسم پدرم اگه متوجه بشه حتی بلایی سر مادرم بیاره.
    مادرمم از لحاظ روحی کلا بهم ریختس و هنوز شوکه...نمیتونه در این مورد زیاد حرف بزنه و حتی میترسم سکته کنه اگه بخاد پزشکی قانونی یا دادگاه بره.
    سوالم از شما اینه که اصلا پیگیری میشه به نظرتون همچین جرمی؟اگه من مسئولیت همه چیو برعهده بگیرم،یعنی از مادرم در مقابل رفتار احتمالی پدرم مراقبت کنم و این قولو به جفتشون بدم که داییمو میتونیم مجازات کنیم..به نظرتون حرفم درست در میاد؟
    من میترسم مادرمو بکشونم دادگاه،پزشکی قانونی،علاوه بر اینکه ابروش بره پیش اشنا و غریبه،رابط با پدرم بهم بخوره و حتی خودشو بکشه!
    به نظرتون من واسه تصمیم گیری و فکر کردن چه مقدار زمان دارم؟یعنی تا چند وقت اثار تجاوز به جا میمونه؟
    میترسم کاری بکنم که بعد پشیمون شم...
    نظر خواهرو شوهرخواهرمم منطبق با نظر خودمه،در حقیقت اوناهم زیاد باتجربه نیستن
    ممنون میشم تا فردا صبح بتونم از نظراتتون استفاده کنم
    سلام عزیزم
    من نمیفهمم آبروی خانوادگی اینجا چه معنایی داره؟
    چرا باید همچی ذهنیت غلطی مانع از شکایت بشه و شما با سکوتتون کار قبیح داییتونو تایید کنین و تشویقش کنین که این فعل ناشایسته رو بازهم در مورد دیگران تکرار کنه

    این یه فرهنگ کهنه و ابلهانه س که به خانمها یاد دادن در مقابل هتاکیها سکوت کنن که آبروشون!!! حفظ بشه
    و بنیانگذاران این فرهنگ هم همون هتاکان و متجاوزان بودن که اینطوری به ذهن جامعه القا کردن

    اصلا یعنی چی آبرو؟!
    ایا مگه مادرتون تقصیری داشتن؟
    اونی که تقصیرکار باشه آبروش میریزه نه اونی که مظلوم واقع شده

    من هربار تو خیابون یه رهگذری دست به بدنم زده با صدای بلند فریاد زدم و رسواش کردم
    بلند گفتم این بیشرف به باسنم دست زده و هرکی شاهد بوده نوک حمله رو به سمت شخص متعرض برده نه من!

    اگرچه شخصا تجربه تجاوز شدن نداشتم اما صادقانه میگم اگه داشتم علاوه بر شکایت کردن به همه دوستان و فامیل و اشناها میگفتم که ببینین من مظلوم واقع شدم و یه پست فطرتی اینکارو با من کرد
    منم چون بی تقصیرم پس سربلندم تجاوزکار نبودم که سرم پایین باشه! چرا باید حتی ذره ای خجالت بکشم؟

    من مث بعضیا نیستم که دورویی میکنن و در ظاهر سخنرانیهای الکی و اخلاق ماب! میکنن و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند!
    و نسخه ای که واسه دیگران میپیچن واسه خودشون کاربردی نداره
    اونچه که من به شما توصیه میکنم اگه خودم جای شما یا مادرتون بودم دقیقا عین همینو انجام میدادم

    مظلومیت که خجالت نداره!
    ایا اون خانواده ای که تو جنگ خونه و زندگیشون ویران میشه و مظلوم واقع میشن باید سرافکنده و خجالت زده باشن؟!
    چه کسی و کجا گفته که مظلومیت مساوی با شرمندگی و خجالت زدگیه؟!!

    سکوت شما درین اتفاق ناگوار عینا به مانند تاییده بر عمل زشت و قبیح دایی شماست
    اگه دوست دارین داییتونو تایید کنین که هیچی
    وگرنه شکایت کنین و تا تهش پیگیر پرونده باشین

    اینم بگم اینجور اتفاقات در ایران بسیار بسیار به وفور رخ میده و ماموران قانون و قضات اصلا با تعجب و خیره خیره به شما نگاه نخواهند کرد و گوششون ازینجور پرونده ها پره
    خیالتون کاملا راحت باشه
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    من نمیفهمم آبروی خانوادگی اینجا چه معنایی داره؟
    چرا باید همچی ذهنیت غلطی مانع از شکایت بشه و شما با سکوتتون کار قبیح داییتونو تایید کنین و تشویقش کنین که این فعل ناشایسته رو بازهم در مورد دیگران تکرار کنه

    این یه فرهنگ کهنه و ابلهانه س که به خانمها یاد دادن در مقابل هتاکیها سکوت کنن که آبروشون!!! حفظ بشه
    و بنیانگذاران این فرهنگ هم همون هتاکان و متجاوزان بودن که اینطوری به ذهن جامعه القا کردن

    اصلا یعنی چی آبرو؟!
    ایا مگه مادرتون تقصیری داشتن؟
    اونی که تقصیرکار باشه آبروش میریزه نه اونی که مظلوم واقع شده

    من هربار تو خیابون یه رهگذری دست به بدنم زده با صدای بلند فریاد زدم و رسواش کردم
    بلند گفتم این بیشرف به باسنم دست زده و هرکی شاهد بوده نوک حمله رو به سمت شخص متعرض برده نه من!

    اگرچه شخصا تجربه تجاوز شدن نداشتم اما صادقانه میگم اگه داشتم علاوه بر شکایت کردن به همه دوستان و فامیل و اشناها میگفتم که ببینین من مظلوم واقع شدم و یه پست فطرتی اینکارو با من کرد
    منم چون بی تقصیرم پس سربلندم تجاوزکار نبودم که سرم پایین باشه! چرا باید حتی ذره ای خجالت بکشم؟

    من مث بعضیا نیستم که دورویی میکنن و در ظاهر سخنرانیهای الکی و اخلاق ماب! میکنن و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند!
    و نسخه ای که واسه دیگران میپیچن واسه خودشون کاربردی نداره
    اونچه که من به شما توصیه میکنم اگه خودم جای شما یا مادرتون بودم دقیقا عین همینو انجام میدادم

    مظلومیت که خجالت نداره!
    ایا اون خانواده ای که تو جنگ خونه و زندگیشون ویران میشه و مظلوم واقع میشن باید سرافکنده و خجالت زده باشن؟!
    چه کسی و کجا گفته که مظلومیت مساوی با شرمندگی و خجالت زدگیه؟!!

    سکوت شما درین اتفاق ناگوار عینا به مانند تاییده بر عمل زشت و قبیح دایی شماست
    اگه دوست دارین داییتونو تایید کنین که هیچی
    وگرنه شکایت کنین و تا تهش پیگیر پرونده باشین

    اینم بگم اینجور اتفاقات در ایران بسیار بسیار به وفور رخ میده و ماموران قانون و قضات اصلا با تعجب و خیره خیره به شما نگاه نخواهند کرد و گوششون ازینجور پرونده ها پره
    خیالتون کاملا راحت باشه
    ببینید
    این که واضحه من کار داییمو تایید نمیکنم..
    من خودمو خیلی کنترل کردم که خودم نرم داییمو پیدا کنم و حقشو بزارم کف دستش
    ولی میترسم مامانم جا بزنه...میترسم بلایی سر خودش بیاره
    میترسم که بخاطر مادرش بیخیال همه چی بشه
    ته شکایتمون یا اعدامه یا یه حبس بلندمدت..درسته؟
    من چیزی که مطمئنم خانوادم نمیزارن اعدامش کنن داییمو،حتی خود من ممکنه اگه اسم اعدام بیاد بیخیال شم..
    نگران بعدشم...نگران مادرمم که از همین الان ترسیده
    نگران پدرمم که اون یدفعه کاری بکنه که همه چی خراب شه..
    کلا الان یه استرس و یه نگرانی دارم که الان نمیدونم از کجا باید شروع کنم..یه مقدار دست تنهام،چون من تنها پسرشم..
    اگه از روند قانونیشو کارایی که باید بکنم و یا چیزایی که باید بگیم هم چیزی میدونین بهم بگین چون میخام اماده باشم
    ممنونم واقعا

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    ببینید
    این که واضحه من کار داییمو تایید نمیکنم..
    من خودمو خیلی کنترل کردم که خودم نرم داییمو پیدا کنم و حقشو بزارم کف دستش
    ولی میترسم مامانم جا بزنه...میترسم بلایی سر خودش بیاره
    میترسم که بخاطر مادرش بیخیال همه چی بشه
    ته شکایتمون یا اعدامه یا یه حبس بلندمدت..درسته؟
    من چیزی که مطمئنم خانوادم نمیزارن اعدامش کنن داییمو،حتی خود من ممکنه اگه اسم اعدام بیاد بیخیال شم..
    نگران بعدشم...نگران مادرمم که از همین الان ترسیده
    نگران پدرمم که اون یدفعه کاری بکنه که همه چی خراب شه..
    کلا الان یه استرس و یه نگرانی دارم که الان نمیدونم از کجا باید شروع کنم..یه مقدار دست تنهام،چون من تنها پسرشم..
    اگه از روند قانونیشو کارایی که باید بکنم و یا چیزایی که باید بگیم هم چیزی میدونین بهم بگین چون میخام اماده باشم
    ممنونم واقعا
    اولا زودتر تصمیم بگیرین چون اثار تجاوز به زودی از بین خواهد رفت

    دوما تا جایی که من از روند قانونیش باخبرم حکم حتما اعدامه و احتمالا بعیده که با رضایت مادرتون به حبس بلندمدت تبدیل بشه البته اینو مطمئن نیستم و بهتره که هرچی سریعتر از یه وکیل بپرسین

    بهرحال اگه وکیل گفت با رضایت میشه که در مراحل بعدی اعدام رو لغو کرد که خب پس شکایت کنین و بزارین بعدا کارش به حبس بکشه
    اما اگه وکیل گفت در هر حال اعدام قطعیه و رضایت مادرتونم بیفایده خواهد بود که پس با توجه به اینکه نمیخواین داییتون اعدام شه صرف نظر کنین
    اما کاملا تحریمش کنین و دیگه هیچکدامتون نه جواب تلفنهاشو بدین نه اجازه بدین حتی از جلوی خونه شما رد بشه
    بحث تعرض به خواهر مهم نیست خود نفس تعرض جنسی محکومه و عمل قبیحی محسوب میشه حالا بر هرکسی که انجام بشه چه خواهر چه غریبه هیچ تفاوتی نداره و بهرحال عمل قبیح و منفوریه

    لطفا زودتر با وکیل مشورت کنین
    درین انجمن بیش ازین کمکی به شما نخواهد شد و بهتره که اینجا وقت کشی نکنین
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  5. کاربران زیر از delvapas2000 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : تجاوز

    سلام لطفا بفرمایید در چه شهری زندگی میکنید شهر بزرگیه مثل تهران یا شهر کوچیک

    مورد دوم اینکه تعرض به زن شوهردار حکمش اعدامه آیا اونقد صریح هستید که این حکم را پیگیری کنید تا اجرا بشه؟؟ و در جریان باشید اینجور حکم ها مثل قتل نیست که مثلا دیه بگیرن یا زندونی بخوره مجازات سنگینی داره


    مورد سوم اینکه چون یه پرونده خاص هستش تجاوز برادر معتاد به خواهرش اگه در شهر کوچیکی باشید قطعا در زمان دادگاه با خبرنگارها روبه رو میشید و این بحث رسانه ای میشه به این مورد هم فکر کنید


    و مورد آخر اینکه داییتون زندانی هم بخوره آخرش میاد بیرون مگه اینکه تو زندان جونشو بگیرن آیا خودتون را واسه اون لحظه میتونید آماده کنید؟

  7. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2019
    شماره عضویت
    41926
    نوشته ها
    82
    تشکـر
    35
    تشکر شده 32 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    سلام وقتتون بخیر
    ببینید من یه مشکلی واسم پیشومده که تقریبا با هیچکس نمیتونم فعلا در میون بزارم،متاسفانه خودمم هیچ اطلاعات یا تخصصی ندارم و مهم تر از همه باید سریع پیگیر این قضیه باشم چون زمان اهمیت داره هم واسه پیگیری قضایی و هم سلامت روحی و جسمی یک انسان..
    من یه دایی معتاد دارم که بخاطر اعتیادش و تئشه بازیش تقریبا هر کثافت کاری رو کرده،ولی هیچوقت به خوابم نمیدیدم امواج منفیش به خانواده ما انقدر نزدیک شه..
    ایشون تقریبا طرد شده کل خانواده و فامیله و هیچ کار و کاسبی هم نداره جز تیغ زدن کسایی که هنوز از روی ترحم بهش کمک میکنن که امیدوارم بتونم جلوشونو بگیرم..داییم ۲۳ سالشه‌‌.
    مادر من یکی از همون ادماس که به داییم خیلی ترحم میکرد و تقریبا این یکسال اخیر بیشتر هزینه شیشه کشیدن داییمو مامانم میداده..اعتقاد مادر منم بر این بوده که نمیخاسته داییم بخاطر تامین هزینه هاش به دزدی بیوفته که البته با مدرکایی که بهش نشون دادیم خودش فهمید که داییم حتی دزدی هم کرده.
    مادرم بالاخره متقاعد شد که نباید داییمو تامین مالی کنه و باید کمک کنه داییمو گیر بندازیم و ترکش بدیم..
    ازینا که بگذریم روز چهارشنبه هفته پیش یعنی همین ۴ روز پیش داییم اومده خونمون و مادرم تنها بوده و وارد شده..من تقریبا ۲ساعت بعد ورودش رسیده بودم و به محض کلید انداختن متوجه شدم یه خبرایی هست.
    داییم خونه نبود،ولی من با دیدن وضع اشفته مامانم و لباساش و ملافه افتاده توی حموم که لباساش پاره بود و کمی خونی و یه مقدار هم لزج فهمیدم که بهش تجاوز شده فقط نمیدونستم کی.‌.
    مامانم شوک بود و‌ جز استفراغ و لرزیدن هیچ عکس العملی نشون نمیداد و منو خیلی ترسونده بود..با دیدن عکس داییم توی ایفون خونه و ساعت زنگ زدنش فهمیدم مادرم توسط داییم مورد تجاوز قرار گرفته..بعدش از خود مادرم فهمیدم تو حال خودش نبوده و مامانم با ندادن پول بهش عصبیش کرده و علاوه بر تجاوزش،تمام طلاهای مادرمم با فاکتوراشونو پولای تو کمدش زده بوده...
    ببینید مادرم الان توی شرایط خوبی نیست ،من فقط تونستم به خواهرم اطلاع بدم و خواهرمو کشوندم خونه تا حمومش بده و بعدشم بردیمش خونه خواهرم و حتی به پدرمم گفتیم مسافرتیم که فعلا چیزی ندونه..
    الان من لباسای اون روز مادرم که مشخصه بزور پاره و باز شده بعلاوه اون ملافه رو دارم
    به کلانتری شکایت کردم ولی نزاشتم بیان توی خونه و حتی نزاشتم مادرمو ببینن
    عنوان شکایتم داییم بوده و اینکه فقط گفتم از مادرم دزدی کرده
    دیر یا زود داییم پیدا میشه
    اما من چندتا مشکل دارم
    اولیش میخام داییم به این سادگیا کارش تموم نشه و یجوری میخام پرونده تجاوز واسش باز کنم ولی به چند دلیل نمیتونم،اولیش مادرم که ازم التماس میکنه اینکارو نکنم،دومیش پدرم که اگه بفهمه خون به پا میکنه و بعدیش ابروی خانوادگی خودمون.
    البته من خودم واسم مهم نیست و خوشبختانه خواهرمو شوهرشم ادمای امروزی هستن و چندان نگران حرف مردم نیستن،ولی پدرم برعکس ماست
    من تا فردا باید به نتیجه برسم،چون داره طولانی میشه،من میترسم پدرم اگه متوجه بشه حتی بلایی سر مادرم بیاره.
    مادرمم از لحاظ روحی کلا بهم ریختس و هنوز شوکه...نمیتونه در این مورد زیاد حرف بزنه و حتی میترسم سکته کنه اگه بخاد پزشکی قانونی یا دادگاه بره.
    سوالم از شما اینه که اصلا پیگیری میشه به نظرتون همچین جرمی؟اگه من مسئولیت همه چیو برعهده بگیرم،یعنی از مادرم در مقابل رفتار احتمالی پدرم مراقبت کنم و این قولو به جفتشون بدم که داییمو میتونیم مجازات کنیم..به نظرتون حرفم درست در میاد؟
    من میترسم مادرمو بکشونم دادگاه،پزشکی قانونی،علاوه بر اینکه ابروش بره پیش اشنا و غریبه،رابط با پدرم بهم بخوره و حتی خودشو بکشه!
    به نظرتون من واسه تصمیم گیری و فکر کردن چه مقدار زمان دارم؟یعنی تا چند وقت اثار تجاوز به جا میمونه؟
    میترسم کاری بکنم که بعد پشیمون شم...
    نظر خواهرو شوهرخواهرمم منطبق با نظر خودمه،در حقیقت اوناهم زیاد باتجربه نیستن
    ممنون میشم تا فردا صبح بتونم از نظراتتون استفاده کنم
    سلام
    واقعا خیلی حادثه بدی واستون رخ داده
    به نظرم مادرتون الان خیلی به کمک لازم داره.
    اگر فکر میکنین بحث شکایت به جایی نمیرسه و در کل فقط مادرتون اذیت میشن به نظرم بیخیال این موضوع بشین
    بیشتر پیش مادرتون باشین و بهش حس خوب بدین
    الان هزارتا فکر پیش خودش داره،شاید خجالت،شایدم احساس گناه داره که فکر میکنه مثلا ابروی شما رو برده،براش روشن کنین که اینجوری نیست و تغییری توی روابطتون پیش نیومده
    و همچنین به نظرم چندجلسه مشاوره ببرینش تا راحت بتونه بدون حضور شما در مورد این موضوع حرف بزنه و خودشو خالی کنه..
    از خواهرتون بخاین که پیش یه دکتر زنان ببرنشون و معاینشون کنن..شاید زخم یا جراحتی هم دارن که حتی ممکنه داخلی هم باشه و نیاز داره درمان بشه که عفونی نشه..
    درکل مادر مقدسه...درکتون میکنم..اما کاری نکنین که این مساله روی روحیش تاثیر بزاره
    ضمنا با پدرتونم منطقی صحبت کنین که مادرتونو با اغوش باز بپذیرن..ایشون واقعا بی گناه و مظلومن...بهش بها بدین تا روحیه شکست خورده نداشته باشن و یار و یاورتون بمونن در اینده
    موفق باشین

  9. کاربران زیر از bhdrvnd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    سلام وقتتون بخیر
    ببینید من یه مشکلی واسم پیشومده که تقریبا با هیچکس نمیتونم فعلا در میون بزارم،متاسفانه خودمم هیچ اطلاعات یا تخصصی ندارم و مهم تر از همه باید سریع پیگیر این قضیه باشم چون زمان اهمیت داره هم واسه پیگیری قضایی و هم سلامت روحی و جسمی یک انسان..
    من یه دایی معتاد دارم که بخاطر اعتیادش و تئشه بازیش تقریبا هر کثافت کاری رو کرده،ولی هیچوقت به خوابم نمیدیدم امواج منفیش به خانواده ما انقدر نزدیک شه..
    ایشون تقریبا طرد شده کل خانواده و فامیله و هیچ کار و کاسبی هم نداره جز تیغ زدن کسایی که هنوز از روی ترحم بهش کمک میکنن که امیدوارم بتونم جلوشونو بگیرم..داییم ۲۳ سالشه‌‌.
    مادر من یکی از همون ادماس که به داییم خیلی ترحم میکرد و تقریبا این یکسال اخیر بیشتر هزینه شیشه کشیدن داییمو مامانم میداده..اعتقاد مادر منم بر این بوده که نمیخاسته داییم بخاطر تامین هزینه هاش به دزدی بیوفته که البته با مدرکایی که بهش نشون دادیم خودش فهمید که داییم حتی دزدی هم کرده.
    مادرم بالاخره متقاعد شد که نباید داییمو تامین مالی کنه و باید کمک کنه داییمو گیر بندازیم و ترکش بدیم..
    ازینا که بگذریم روز چهارشنبه هفته پیش یعنی همین ۴ روز پیش داییم اومده خونمون و مادرم تنها بوده و وارد شده..من تقریبا ۲ساعت بعد ورودش رسیده بودم و به محض کلید انداختن متوجه شدم یه خبرایی هست.
    داییم خونه نبود،ولی من با دیدن وضع اشفته مامانم و لباساش و ملافه افتاده توی حموم که لباساش پاره بود و کمی خونی و یه مقدار هم لزج فهمیدم که بهش تجاوز شده فقط نمیدونستم کی.‌.
    مامانم شوک بود و‌ جز استفراغ و لرزیدن هیچ عکس العملی نشون نمیداد و منو خیلی ترسونده بود..با دیدن عکس داییم توی ایفون خونه و ساعت زنگ زدنش فهمیدم مادرم توسط داییم مورد تجاوز قرار گرفته..بعدش از خود مادرم فهمیدم تو حال خودش نبوده و مامانم با ندادن پول بهش عصبیش کرده و علاوه بر تجاوزش،تمام طلاهای مادرمم با فاکتوراشونو پولای تو کمدش زده بوده...
    ببینید مادرم الان توی شرایط خوبی نیست ،من فقط تونستم به خواهرم اطلاع بدم و خواهرمو کشوندم خونه تا حمومش بده و بعدشم بردیمش خونه خواهرم و حتی به پدرمم گفتیم مسافرتیم که فعلا چیزی ندونه..
    الان من لباسای اون روز مادرم که مشخصه بزور پاره و باز شده بعلاوه اون ملافه رو دارم
    به کلانتری شکایت کردم ولی نزاشتم بیان توی خونه و حتی نزاشتم مادرمو ببینن
    عنوان شکایتم داییم بوده و اینکه فقط گفتم از مادرم دزدی کرده
    دیر یا زود داییم پیدا میشه
    اما من چندتا مشکل دارم
    اولیش میخام داییم به این سادگیا کارش تموم نشه و یجوری میخام پرونده تجاوز واسش باز کنم ولی به چند دلیل نمیتونم،اولیش مادرم که ازم التماس میکنه اینکارو نکنم،دومیش پدرم که اگه بفهمه خون به پا میکنه و بعدیش ابروی خانوادگی خودمون.
    البته من خودم واسم مهم نیست و خوشبختانه خواهرمو شوهرشم ادمای امروزی هستن و چندان نگران حرف مردم نیستن،ولی پدرم برعکس ماست
    من تا فردا باید به نتیجه برسم،چون داره طولانی میشه،من میترسم پدرم اگه متوجه بشه حتی بلایی سر مادرم بیاره.
    مادرمم از لحاظ روحی کلا بهم ریختس و هنوز شوکه...نمیتونه در این مورد زیاد حرف بزنه و حتی میترسم سکته کنه اگه بخاد پزشکی قانونی یا دادگاه بره.
    سوالم از شما اینه که اصلا پیگیری میشه به نظرتون همچین جرمی؟اگه من مسئولیت همه چیو برعهده بگیرم،یعنی از مادرم در مقابل رفتار احتمالی پدرم مراقبت کنم و این قولو به جفتشون بدم که داییمو میتونیم مجازات کنیم..به نظرتون حرفم درست در میاد؟
    من میترسم مادرمو بکشونم دادگاه،پزشکی قانونی،علاوه بر اینکه ابروش بره پیش اشنا و غریبه،رابط با پدرم بهم بخوره و حتی خودشو بکشه!
    به نظرتون من واسه تصمیم گیری و فکر کردن چه مقدار زمان دارم؟یعنی تا چند وقت اثار تجاوز به جا میمونه؟
    میترسم کاری بکنم که بعد پشیمون شم...
    نظر خواهرو شوهرخواهرمم منطبق با نظر خودمه،در حقیقت اوناهم زیاد باتجربه نیستن
    ممنون میشم تا فردا صبح بتونم از نظراتتون استفاده کنم
    سلام
    با خوندن این نوشته ها خون من که به جوش اومده ، پس شما که دیگه بماند !
    اگه من جای شما بودم خودم از صفحه روزگار محوش میکردم، بدون تردید !
    نصیحت منم اینه که چنین افرادی نباید آزاده بگردن ،یه ضرب المثلی هست که میگه: ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستمکاری بود به گوسفندان !
    یعنی اینکه این افراد قابل بخشش نیستن ، یعنی شما الان این فرد رو ببخشید در آینده به هر کسی ممکنه آسیب برسانن که ممکنه بازم از عزیزان شما باشه !
    هر تصمیمی میگیرید گذشت نکنید .
    حقیقت را هم به پدرتون بگید ، یک عمر زندگی با پنهان کاری بدتر از روبرو شدن با واکنش ناخوشایند پدرتونه ، هرچه دیر هر بگین ( یا خودش بفهمه ) ممکنه شما هم شامل واکنشش بشین !
    برای شما و خانواده تون از خدا طلب صبر میکنم .
    امضای ایشان
    یا قائم آل محمد

  11. کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط bhdrvnd نمایش پست ها
    سلام
    واقعا خیلی حادثه بدی واستون رخ داده
    به نظرم مادرتون الان خیلی به کمک لازم داره.
    اگر فکر میکنین بحث شکایت به جایی نمیرسه و در کل فقط مادرتون اذیت میشن به نظرم بیخیال این موضوع بشین
    بیشتر پیش مادرتون باشین و بهش حس خوب بدین
    الان هزارتا فکر پیش خودش داره،شاید خجالت،شایدم احساس گناه داره که فکر میکنه مثلا ابروی شما رو برده،براش روشن کنین که اینجوری نیست و تغییری توی روابطتون پیش نیومده
    و همچنین به نظرم چندجلسه مشاوره ببرینش تا راحت بتونه بدون حضور شما در مورد این موضوع حرف بزنه و خودشو خالی کنه..
    از خواهرتون بخاین که پیش یه دکتر زنان ببرنشون و معاینشون کنن..شاید زخم یا جراحتی هم دارن که حتی ممکنه داخلی هم باشه و نیاز داره درمان بشه که عفونی نشه..
    درکل مادر مقدسه...درکتون میکنم..اما کاری نکنین که این مساله روی روحیش تاثیر بزاره
    ضمنا با پدرتونم منطقی صحبت کنین که مادرتونو با اغوش باز بپذیرن..ایشون واقعا بی گناه و مظلومن...بهش بها بدین تا روحیه شکست خورده نداشته باشن و یار و یاورتون بمونن در اینده
    موفق باشین
    سلام
    ما دوستش داریم،معلومه که رابطمون باهاش فرقی نکرده
    مامانم راضی به شکایت نشد،ولی ما داییمو قراره پیداش کنیم و خودمون به حسابش برسیم.
    پدرمم الان میدونه و خوشبختانه واکنش پرخاشگرانه ای نسبت به مادرم نشون نداد ولی چندانم به قول شما با اغوش باز مامانمو تحویل نگرفت!
    ولی صحبتتون درست بود،مامانم یه سری زخم و درد داشت که ما سه چار روز بعد فهمیدیم،در صورتیکه باید زودتر میفهمیدیم.
    درکل مرسی،انشالا واسه هیچکس همچین اتفاقی نیوفته.
    من الان بعد ۵ روز تازه میخام یه خواب درست برم!
    و حتی جدا از مامانم که باید ببریمش مشاوره تا حرفاشو بزنه،خودمم باید برم.چون روی روحیه منم خیلی تاثیر بد گذاشته.یه حسی مثل شک دارم همراه با اضطراب که داره ازارم میده

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    سلام
    با خوندن این نوشته ها خون من که به جوش اومده ، پس شما که دیگه بماند !
    اگه من جای شما بودم خودم از صفحه روزگار محوش میکردم، بدون تردید !
    نصیحت منم اینه که چنین افرادی نباید آزاده بگردن ،یه ضرب المثلی هست که میگه: ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستمکاری بود به گوسفندان !
    یعنی اینکه این افراد قابل بخشش نیستن ، یعنی شما الان این فرد رو ببخشید در آینده به هر کسی ممکنه آسیب برسانن که ممکنه بازم از عزیزان شما باشه !
    هر تصمیمی میگیرید گذشت نکنید .
    حقیقت را هم به پدرتون بگید ، یک عمر زندگی با پنهان کاری بدتر از روبرو شدن با واکنش ناخوشایند پدرتونه ، هرچه دیر هر بگین ( یا خودش بفهمه ) ممکنه شما هم شامل واکنشش بشین !
    برای شما و خانواده تون از خدا طلب صبر میکنم .
    ممنونم از جوابتون و تشکر بابت حس همدردیتون
    گاهی اوقات واقعا سخته که بتونی هم عاقلانه تصمیم بگیری هم احساسی
    الان ما توی موقعیتی بودیم که دقیقا حتی نمیدونستیم کار درست چیه و ناشی از بی تجربگی ما بود
    خوشبختانه حال مادرمون داره خوب میشه و همین واسه ما فعلا کافیه
    بحث حسابی که با داییم داریم،دیگه الان بین من و داییم نیست،بین کل فامیلمون و داییم شده که بزودی خودمون ترتیبشو میدیم

  14. کاربران زیر از aabeheshtii بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط bhdrvnd نمایش پست ها
    سلام
    واقعا خیلی حادثه بدی واستون رخ داده
    به نظرم مادرتون الان خیلی به کمک لازم داره.
    اگر فکر میکنین بحث شکایت به جایی نمیرسه و در کل فقط مادرتون اذیت میشن به نظرم بیخیال این موضوع بشین
    بیشتر پیش مادرتون باشین و بهش حس خوب بدین
    الان هزارتا فکر پیش خودش داره،شاید خجالت،شایدم احساس گناه داره که فکر میکنه مثلا ابروی شما رو برده،براش روشن کنین که اینجوری نیست و تغییری توی روابطتون پیش نیومده
    و همچنین به نظرم چندجلسه مشاوره ببرینش تا راحت بتونه بدون حضور شما در مورد این موضوع حرف بزنه و خودشو خالی کنه..
    از خواهرتون بخاین که پیش یه دکتر زنان ببرنشون و معاینشون کنن..شاید زخم یا جراحتی هم دارن که حتی ممکنه داخلی هم باشه و نیاز داره درمان بشه که عفونی نشه..
    درکل مادر مقدسه...درکتون میکنم..اما کاری نکنین که این مساله روی روحیش تاثیر بزاره
    ضمنا با پدرتونم منطقی صحبت کنین که مادرتونو با اغوش باز بپذیرن..ایشون واقعا بی گناه و مظلومن...بهش بها بدین تا روحیه شکست خورده نداشته باشن و یار و یاورتون بمونن در اینده
    موفق باشین
    سلام
    حالتون خوبه؟
    من چندباری بهتون توی شخصی پیام دادم و جواب ندادین،من فکر کردم نیستین...اما دیدم انگار اخیرا فعالیت داشتین
    راستش من نمیدونم خانمین یا اقا،یعنی از ایدیتون مشخص نیست.پس نمیخام مزاحمتون بشم خیالتون راحت
    ولی خب بهرحال راهنماییاتون خیلی بکار اومد و خیلی از پیش بینیاتون درست بود،مثل همون جراحت داخلی که گفتین و واقعا هم درست از اب درومد.
    ولی من هنوزم مشکل دارم
    مادرم به کلی بهم ریخته و اصلا شکل سابق نیست
    ولی بامن خیلی بدتره!
    ببینید من اصلا ازین پسر مامانیا نیستم که اگه مامانم باهام بدرفتاری یا بی توجهی کرد ناراحت بشم ولی داره به من بی انصافی میکنه و این کم لطفیش واسم ناراحت کنندس وگرنه من کلا بود و نبود ادما واسم فقط یه غصه چندروزس و زیاد درگیر این چیزا نیستم.
    میدونم هنوز درگیره اتفاقیه که افتاده ولی ما خودمون همه چیو فراموش کردیم این دوسه روزه و به نظرم منی که از همون لحظه اول پیشش بودم و تا الان حمایتش میکردم و بهش دلداری میدادم لایق این نیستم که باهام با بی انصافی رفتار بشه.
    یعنی یجورایی بامن برخورد میکنه که انگار غریبم.
    بازم میگم من وابستگی عاطفی انچنانی بهش ندارم
    حال عمومیش اینجوریه که تقریبا کم حرف و بی حوصلس و بیشتر اوقات خوابه..
    وضعیتش بامنم که کلا بیمارگونس
    وقتی باهاش تنهام ،مثلا وقتی از دانشگاه میام تا فاصله ای که پدرم بیاد خونه،روسری سرش میزنه!و جوری لباس میپوشه انگار یه غریبه اومده خونه.ولی به محض اومدن یکی دیگه و چند نفره شدن عوض میشه..من حتی متوجه شدم که نمیخاد حتی دستشم به من خورده بشه!
    یجوری بامن رفتار میکنه انگار کسی که این بلا رو سرش اوردم منم نه داداشش!
    حتی یه بار اینو میخاستم واسش اسمس کنم که:
    اگه دنبال مقصر میگردی و میخای مجازاتش کنی اون من نیستم.(ولی ارسالش نکردم)
    اینو میخاستم بهش بگم چون اصلی ترین کسی که باهاش مخالفت میکرد در مورد پول دادن به داییم من بودم.
    و حالا پیش خودش حتما فکر میکنه اگه پول میداد به داییم این بلا سرش نمیومد
    خداییش بهم برمیخوره..عصبی میشم
    حتی توی فکرم وقتایی که تنهاییم من دیگه خونه نرم تا یکی بهمون اضافه بشه
    کلا فقط یه بار دلیل اینکارشو پرسیدم که چرا اینجوری میکنی چنان سرد برخورد کرد و جوابای خشک و خالی داد که تنم از ترس خشک شد!
    حتی جرات نمیکنم اینارو به خواهرمم بگم!منم البته کلا مدلم اینجوریه که بعدا مثل خود طرف میشم..هرچند که راضی به این نیستم که منم باهاش غریبانه برخورد کنم..چون در استانه ازدواجم و لازمش دارم.
    ببینین من میدونم حالش خوب نیست،میدونم باید ببرمش مشاوره
    ما الان تقریبا ۳ روزه که در مورد مساله ای که پیشومده حتی صحبتم نمیکنیم..
    حتی زیادم دنبال داییم نرفتیم که تشنج توی خونه درست کنیم
    ولی به نظرم کسی که این وسط داره اذیت میشه فقط منم.چون داره بهم بی انصافی میشه

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2019
    شماره عضویت
    41926
    نوشته ها
    82
    تشکـر
    35
    تشکر شده 32 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    سلام
    حالتون خوبه؟
    من چندباری بهتون توی شخصی پیام دادم و جواب ندادین،من فکر کردم نیستین...اما دیدم انگار اخیرا فعالیت داشتین
    راستش من نمیدونم خانمین یا اقا،یعنی از ایدیتون مشخص نیست.پس نمیخام مزاحمتون بشم خیالتون راحت
    ولی خب بهرحال راهنماییاتون خیلی بکار اومد و خیلی از پیش بینیاتون درست بود،مثل همون جراحت داخلی که گفتین و واقعا هم درست از اب درومد.
    ولی من هنوزم مشکل دارم
    مادرم به کلی بهم ریخته و اصلا شکل سابق نیست
    ولی بامن خیلی بدتره!
    ببینید من اصلا ازین پسر مامانیا نیستم که اگه مامانم باهام بدرفتاری یا بی توجهی کرد ناراحت بشم ولی داره به من بی انصافی میکنه و این کم لطفیش واسم ناراحت کنندس وگرنه من کلا بود و نبود ادما واسم فقط یه غصه چندروزس و زیاد درگیر این چیزا نیستم.
    میدونم هنوز درگیره اتفاقیه که افتاده ولی ما خودمون همه چیو فراموش کردیم این دوسه روزه و به نظرم منی که از همون لحظه اول پیشش بودم و تا الان حمایتش میکردم و بهش دلداری میدادم لایق این نیستم که باهام با بی انصافی رفتار بشه.
    یعنی یجورایی بامن برخورد میکنه که انگار غریبم.
    بازم میگم من وابستگی عاطفی انچنانی بهش ندارم
    حال عمومیش اینجوریه که تقریبا کم حرف و بی حوصلس و بیشتر اوقات خوابه..
    وضعیتش بامنم که کلا بیمارگونس
    وقتی باهاش تنهام ،مثلا وقتی از دانشگاه میام تا فاصله ای که پدرم بیاد خونه،روسری سرش میزنه!و جوری لباس میپوشه انگار یه غریبه اومده خونه.ولی به محض اومدن یکی دیگه و چند نفره شدن عوض میشه..من حتی متوجه شدم که نمیخاد حتی دستشم به من خورده بشه!
    یجوری بامن رفتار میکنه انگار کسی که این بلا رو سرش اوردم منم نه داداشش!
    حتی یه بار اینو میخاستم واسش اسمس کنم که:
    اگه دنبال مقصر میگردی و میخای مجازاتش کنی اون من نیستم.(ولی ارسالش نکردم)
    اینو میخاستم بهش بگم چون اصلی ترین کسی که باهاش مخالفت میکرد در مورد پول دادن به داییم من بودم.
    و حالا پیش خودش حتما فکر میکنه اگه پول میداد به داییم این بلا سرش نمیومد
    خداییش بهم برمیخوره..عصبی میشم
    حتی توی فکرم وقتایی که تنهاییم من دیگه خونه نرم تا یکی بهمون اضافه بشه
    کلا فقط یه بار دلیل اینکارشو پرسیدم که چرا اینجوری میکنی چنان سرد برخورد کرد و جوابای خشک و خالی داد که تنم از ترس خشک شد!
    حتی جرات نمیکنم اینارو به خواهرمم بگم!منم البته کلا مدلم اینجوریه که بعدا مثل خود طرف میشم..هرچند که راضی به این نیستم که منم باهاش غریبانه برخورد کنم..چون در استانه ازدواجم و لازمش دارم.
    ببینین من میدونم حالش خوب نیست،میدونم باید ببرمش مشاوره
    ما الان تقریبا ۳ روزه که در مورد مساله ای که پیشومده حتی صحبتم نمیکنیم..
    حتی زیادم دنبال داییم نرفتیم که تشنج توی خونه درست کنیم
    ولی به نظرم کسی که این وسط داره اذیت میشه فقط منم.چون داره بهم بی انصافی میشه
    سلام.. اگه جوابتونو ندادم دلیلش این نبود که فکری راجع بهتون بکنم.
    من راستشو بخواین مشاور نیستم، چیزی هم از روانشناسی نمیدونم.
    تاحالا هم توی مبحث تجاوز قرار نگرفتم، یعنی از نزدیک باهاش مواجه نبودم.
    نمیدونم دقیقا حالات روحی و روانی فرد قربانی در چه وضعیتیه... بخاطر همین با خودم گفتم اظهارنظر نکنم بهتره.
    اما واقعیت غیرقابل انکار اینه که مادرتون آسیب دیدن.
    ممکنه الان خجالتی باشن... ممکنه حتی از شما هم بترسن
    ببینین برادر یه فرد بسیار نزدیک به یه زنه.. و قطعا واسه ایشون تحمل زیان همچین اقدامی از طرف یکی از نزدیکان و محارمشون خیلی سخته. و شاید حتی توهم اینو داشته باشن که اینکار ممکنه توسط شما هم پیش بیاد! یادمون نره که ترس یه غریضس و تحت کنترل افکار آدمیزاده.
    شاید باید تنهاش بزارین.. شاید باید بزارین اونجور که دوست داره پیش شما بگرده تا ترس یا خجالتش بریزه، چون شما اونو توی بدترین موقعیت دیدین احتمال اینکه خجالت زده باشن هنوز زیاده
    من واقعا نمیدونم چون میگم که تخصصی ندارم
    ولی هر راه حلی داشته باشه.. شما باهاش نباید غریبه بشین
    باور کنین خیلی ضربه میخورن
    مادرتون چندساله هستن؟
    وقتی در مورد نوع پوشش پیش شما پرسیدین دقیقا چی گفتن که شما شوکه شدین؟
    حتما به مشاوره ببرینش
    و حتما خودتونم پیش مشاور برین!
    خیلی از حرفاتون چندان صحیح نیست
    اینکه میگین (من کلا بود و نبود ادما واسم فقط یه غصه چندروزس و زیاد درگیر این چیزا نیستم) نشون دهنده این نیست که آدم قوی ای هستین، نشان دهنده اینه که برای کسی احترام درخور و در شانش قائل نیستین که حتما باید براتون در مورد ارزش انسان هارو جایگاهشون توضیح مفصلی داده بشه.
    امیدوارم موفق باشین... ولی بیشتر ازین از من کمکی برنمیاد
    اما به هرجهت مشکلی داشتین توی همین پست بفرمایید.

  17. 2 کاربران زیر از bhdrvnd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    سلام
    حالتون خوبه؟
    من چندباری بهتون توی شخصی پیام دادم و جواب ندادین،من فکر کردم نیستین...اما دیدم انگار اخیرا فعالیت داشتین
    راستش من نمیدونم خانمین یا اقا،یعنی از ایدیتون مشخص نیست.پس نمیخام مزاحمتون بشم خیالتون راحت
    ولی خب بهرحال راهنماییاتون خیلی بکار اومد و خیلی از پیش بینیاتون درست بود،مثل همون جراحت داخلی که گفتین و واقعا هم درست از اب درومد.
    ولی من هنوزم مشکل دارم
    مادرم به کلی بهم ریخته و اصلا شکل سابق نیست
    ولی بامن خیلی بدتره!
    ببینید من اصلا ازین پسر مامانیا نیستم که اگه مامانم باهام بدرفتاری یا بی توجهی کرد ناراحت بشم ولی داره به من بی انصافی میکنه و این کم لطفیش واسم ناراحت کنندس وگرنه من کلا بود و نبود ادما واسم فقط یه غصه چندروزس و زیاد درگیر این چیزا نیستم.
    میدونم هنوز درگیره اتفاقیه که افتاده ولی ما خودمون همه چیو فراموش کردیم این دوسه روزه و به نظرم منی که از همون لحظه اول پیشش بودم و تا الان حمایتش میکردم و بهش دلداری میدادم لایق این نیستم که باهام با بی انصافی رفتار بشه.
    یعنی یجورایی بامن برخورد میکنه که انگار غریبم.
    بازم میگم من وابستگی عاطفی انچنانی بهش ندارم
    حال عمومیش اینجوریه که تقریبا کم حرف و بی حوصلس و بیشتر اوقات خوابه..
    وضعیتش بامنم که کلا بیمارگونس
    وقتی باهاش تنهام ،مثلا وقتی از دانشگاه میام تا فاصله ای که پدرم بیاد خونه،روسری سرش میزنه!و جوری لباس میپوشه انگار یه غریبه اومده خونه.ولی به محض اومدن یکی دیگه و چند نفره شدن عوض میشه..من حتی متوجه شدم که نمیخاد حتی دستشم به من خورده بشه!
    یجوری بامن رفتار میکنه انگار کسی که این بلا رو سرش اوردم منم نه داداشش!
    حتی یه بار اینو میخاستم واسش اسمس کنم که:
    اگه دنبال مقصر میگردی و میخای مجازاتش کنی اون من نیستم.(ولی ارسالش نکردم)
    اینو میخاستم بهش بگم چون اصلی ترین کسی که باهاش مخالفت میکرد در مورد پول دادن به داییم من بودم.
    و حالا پیش خودش حتما فکر میکنه اگه پول میداد به داییم این بلا سرش نمیومد
    خداییش بهم برمیخوره..عصبی میشم
    حتی توی فکرم وقتایی که تنهاییم من دیگه خونه نرم تا یکی بهمون اضافه بشه
    کلا فقط یه بار دلیل اینکارشو پرسیدم که چرا اینجوری میکنی چنان سرد برخورد کرد و جوابای خشک و خالی داد که تنم از ترس خشک شد!
    حتی جرات نمیکنم اینارو به خواهرمم بگم!منم البته کلا مدلم اینجوریه که بعدا مثل خود طرف میشم..هرچند که راضی به این نیستم که منم باهاش غریبانه برخورد کنم..چون در استانه ازدواجم و لازمش دارم.
    ببینین من میدونم حالش خوب نیست،میدونم باید ببرمش مشاوره
    ما الان تقریبا ۳ روزه که در مورد مساله ای که پیشومده حتی صحبتم نمیکنیم..
    حتی زیادم دنبال داییم نرفتیم که تشنج توی خونه درست کنیم
    ولی به نظرم کسی که این وسط داره اذیت میشه فقط منم.چون داره بهم بی انصافی میشه
    شما توصیه صحیحی کردین که مادرتونو از پول دادن به داییتون منع کردین
    و بهرحال حتی علیرغم پول گرفتن هم دایی بی وجدان شما احتمالا اونکار رو انجام میداد

    مصرف شیشه باعث میشه قسمت تحلیلگر و منطق پذیر مغز از کار بیفته درنتیجه قدرت تحلیل ندارن که بفهمن شخص مقابلشون چقد بهشون لطف کرده و چه جایگاهی واسشون داره
    مصرف شیشه باعث انواع توهمات میشه
    باعث ناتوانی در تحلیل موقعیتها میشه
    باعث زوال عقل و نابودی شخصیت میشه

    حتی مصرف کننده شیشه ممکنه فرزند خودشو به قتل برسونه و موارد زیادی شنیدیم
    اگه به دادگاه مراجعه کنین از اینجور پرونده ها زیاده
    شیشه یکی از عوامل تولید جرم و بزه و جنایته
    و همین باعث تلنبار شدن پرونده های متعدد روی میز قضات کشور شده

    چیز قابل انکاری نیست مصرف کننده شیشه عقلش زایل میشه
    ممکنه به خواهرش هتاکی کنه ممکنه فرض مثال به برادرش!
    ممکنه فرزند خودشو به قتل برسونه ممکنه خونه خودشو اتیش بزنه چون قسمت تحلیلگر مغزش از بین رفته چون شعورش مختل شده این اصلا عجیب نیست اگرچه سخت دردناکه

    همینها رو میتونین به مادرتون بگین
    بگین که ما با یه ادم نرمال طرف نیستیم و داییمون یه بیمار عقلی روانی شخصیتیه
    وگرنه اون معتاد شیشه که فرزند شیرخوار خودشو به قتل میرسونه ایا اون فرزند چیکار در حقش کرده بوده؟
    ایا پول ازش خواسته و نداده؟
    ایا ظلم و بی توجهی بش کرده؟
    طفل معصوم چه تقصیری داشته مگه؟

    متاسفانه در دنیایی هستیم که یه عده بخاطر سودجویی و منافعشون مردم رو به اعتیاد میکشونن و این مواد مخرب و عقل نابود کن رو تولید و عرضه میکنن و معتادین هم فرزندان معیوب همین سوداگری کثیف هستن
    در ایران هم که امار اعتیاد به طرز وحشتناکی بالا رفته

    بازم میگم‌ شما کار درستی کردین گفتین پول به داییتون ندن
    مادر بزرگوار شما بهتر بود در خونه رو بروی برادرش باز نمیکرد و راهش نمیداد که منجر به این حادثه ناگوار نشه

    الان بهترین کار اینه که یا شکایت کنین(که مادرتون قبول نکردن) یا که با مراجعه به مشاور و ساپورت روانی و توجیه موقعیتها به مادرتون کمک کنین و به هیچ عنوان هم عذاب وجدان نداشته باشین

    شما هیچکار اشتباهی نکردین همچنین مادرتون
    فقط ایکاش در خونه رو بروی برادرش باز نمیکرد که خب حالا دیگه گذشته و رفته..

    بطور خلاصه وار ۲ راه دارین:

    ۱- انتقام از دایی و حمایت روانی از مادرتون(توصیه من اینه)

    ۲- فراموش کردن ماجرا و حمایت روانی از مادرتون

    راه سومی نیست
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    شما توصیه صحیحی کردین که مادرتونو از پول دادن به داییتون منع کردین
    و بهرحال حتی علیرغم پول گرفتن هم دایی بی وجدان شما احتمالا اونکار رو انجام میداد

    مصرف شیشه باعث میشه قسمت تحلیلگر و منطق پذیر مغز از کار بیفته درنتیجه قدرت تحلیل ندارن که بفهمن شخص مقابلشون چقد بهشون لطف کرده و چه جایگاهی واسشون داره
    مصرف شیشه باعث انواع توهمات میشه
    باعث ناتوانی در تحلیل موقعیتها میشه
    باعث زوال عقل و نابودی شخصیت میشه

    حتی مصرف کننده شیشه ممکنه فرزند خودشو به قتل برسونه و موارد زیادی شنیدیم
    اگه به دادگاه مراجعه کنین از اینجور پرونده ها زیاده
    شیشه یکی از عوامل تولید جرم و بزه و جنایته
    و همین باعث تلنبار شدن پرونده های متعدد روی میز قضات کشور شده

    چیز قابل انکاری نیست مصرف کننده شیشه عقلش زایل میشه
    ممکنه به خواهرش هتاکی کنه ممکنه فرض مثال به برادرش!
    ممکنه فرزند خودشو به قتل برسونه ممکنه خونه خودشو اتیش بزنه چون قسمت تحلیلگر مغزش از بین رفته چون شعورش مختل شده این اصلا عجیب نیست اگرچه سخت دردناکه

    همینها رو میتونین به مادرتون بگین
    بگین که ما با یه ادم نرمال طرف نیستیم و داییمون یه بیمار عقلی روانی شخصیتیه
    وگرنه اون معتاد شیشه که فرزند شیرخوار خودشو به قتل میرسونه ایا اون فرزند چیکار در حقش کرده بوده؟
    ایا پول ازش خواسته و نداده؟
    ایا ظلم و بی توجهی بش کرده؟
    طفل معصوم چه تقصیری داشته مگه؟

    متاسفانه در دنیایی هستیم که یه عده بخاطر سودجویی و منافعشون مردم رو به اعتیاد میکشونن و این مواد مخرب و عقل نابود کن رو تولید و عرضه میکنن و معتادین هم فرزندان معیوب همین سوداگری کثیف هستن
    در ایران هم که امار اعتیاد به طرز وحشتناکی بالا رفته

    بازم میگم‌ شما کار درستی کردین گفتین پول به داییتون ندن
    مادر بزرگوار شما بهتر بود در خونه رو بروی برادرش باز نمیکرد و راهش نمیداد که منجر به این حادثه ناگوار نشه

    الان بهترین کار اینه که یا شکایت کنین(که مادرتون قبول نکردن) یا که با مراجعه به مشاور و ساپورت روانی و توجیه موقعیتها به مادرتون کمک کنین و به هیچ عنوان هم عذاب وجدان نداشته باشین

    شما هیچکار اشتباهی نکردین همچنین مادرتون
    فقط ایکاش در خونه رو بروی برادرش باز نمیکرد که خب حالا دیگه گذشته و رفته..

    بطور خلاصه وار ۲ راه دارین:

    ۱- انتقام از دایی و حمایت روانی از مادرتون(توصیه من اینه)

    ۲- فراموش کردن ماجرا و حمایت روانی از مادرتون

    راه سومی نیست
    سلام..
    ببینید کل مشکل من اینه که مادرم حمایت روانی همه رو میخاد به جز من
    بطور غیرمنتظره ای از من متنفر شده
    وقتی دلیل بی محلیاش و حتی گاهی اوقات بی احترامیاشو میپرسم جز جواب سربالا و انکار چیزی نصیبم نمیشه
    خب منم آبرومه..کل خانوادمون واسشون علامت سواله که جریان چیه ولی لام تا کام در مورد اینکه چرا منو داره طرد میکنه حرف نمیزنه
    من هنوزم وقتی میبینم تو خودشه واقعا ناراحت میشم.
    ولی از طرفیم داره کم کم اهمیتشو واسم از دست میده
    از طرفی دیگه من میخام ازدواج کنم..حضور مامانم توی این مساله واسم مهمه و همچنین اینکه رابطش با من خوب باشه توی جریان خواستگاری و اشنایی و کلا همه چی
    بزارین اصلا تا اخرشو بهتون بگم...من یه دختری پیدا کردم که الان ۳ساله باهمیم و تقریبا یکساله حرف ازدواج میزنیم
    این دختر از شانس من یکی از شرایطش اوضاع اروم خانواده من بوده!
    یعنی چون خانواده خودش خانواده نا ارومی بودن،فقط دنبال اینه خانواده شوهرش یوقت اینجوری نباشن
    حالا اگه من برم خواستگاری ایشون و وضعیتم با مامانم اینجور باشه و حتی بعدها مامانم با همه ادمای دورش بخواد بدخلق و بی اعتنا باشه خب اون دختر فک میکنه من این مدت بهش دروغ میگفتم که خانواده ارومی دارم.

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط bhdrvnd نمایش پست ها
    سلام.. اگه جوابتونو ندادم دلیلش این نبود که فکری راجع بهتون بکنم.
    من راستشو بخواین مشاور نیستم، چیزی هم از روانشناسی نمیدونم.
    تاحالا هم توی مبحث تجاوز قرار نگرفتم، یعنی از نزدیک باهاش مواجه نبودم.
    نمیدونم دقیقا حالات روحی و روانی فرد قربانی در چه وضعیتیه... بخاطر همین با خودم گفتم اظهارنظر نکنم بهتره.
    اما واقعیت غیرقابل انکار اینه که مادرتون آسیب دیدن.
    ممکنه الان خجالتی باشن... ممکنه حتی از شما هم بترسن
    ببینین برادر یه فرد بسیار نزدیک به یه زنه.. و قطعا واسه ایشون تحمل زیان همچین اقدامی از طرف یکی از نزدیکان و محارمشون خیلی سخته. و شاید حتی توهم اینو داشته باشن که اینکار ممکنه توسط شما هم پیش بیاد! یادمون نره که ترس یه غریضس و تحت کنترل افکار آدمیزاده.
    شاید باید تنهاش بزارین.. شاید باید بزارین اونجور که دوست داره پیش شما بگرده تا ترس یا خجالتش بریزه، چون شما اونو توی بدترین موقعیت دیدین احتمال اینکه خجالت زده باشن هنوز زیاده
    من واقعا نمیدونم چون میگم که تخصصی ندارم
    ولی هر راه حلی داشته باشه.. شما باهاش نباید غریبه بشین
    باور کنین خیلی ضربه میخورن
    مادرتون چندساله هستن؟
    وقتی در مورد نوع پوشش پیش شما پرسیدین دقیقا چی گفتن که شما شوکه شدین؟
    حتما به مشاوره ببرینش
    و حتما خودتونم پیش مشاور برین!
    خیلی از حرفاتون چندان صحیح نیست
    اینکه میگین (من کلا بود و نبود ادما واسم فقط یه غصه چندروزس و زیاد درگیر این چیزا نیستم) نشون دهنده این نیست که آدم قوی ای هستین، نشان دهنده اینه که برای کسی احترام درخور و در شانش قائل نیستین که حتما باید براتون در مورد ارزش انسان هارو جایگاهشون توضیح مفصلی داده بشه.
    امیدوارم موفق باشین... ولی بیشتر ازین از من کمکی برنمیاد
    اما به هرجهت مشکلی داشتین توی همین پست بفرمایید.
    از شما واقعا ممنونم
    اخه چه دلیلی واسه ترس؟
    چه دلیلی واسه خجالت؟
    من از خودشم از گوشت و خون خودشم...معتادم نیستم..ادم مودی هم نیستم
    من مادرمو اون روز توی شرایط انچنان بدی ندیدم،خودش بعد از اون اتفاق لباساشو کامل کرده بود
    فقط درحال استفراغ شدید بود و تنش مثل شدیدا میلرزید
    من ارومش کردم..
    واقعا حقمه الان از من خجالت بکشه؟
    حقمه من ارامشمو بخاطر خجالت بیجای اون از دست بدم؟
    مامانم اسفند امسال ۴۰ساله میشه
    منم ۲۲سالمه.
    من جایگاه ادمارو میدونم
    توی هرجایگاهی باشن بهشون احترام میزارم
    ولی یکی میخاد منو از زندگیش حذف کنه
    میخاد من نباشم
    چه دلیلی داره خودمو درگیرش کنم.
    من اخلاق خوب قدیم مادرمو الان لازم دارم.
    دارم ازدواج میکنم واقعا واسم بده اگه خانوادم اروم نباشه.

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2019
    شماره عضویت
    41926
    نوشته ها
    82
    تشکـر
    35
    تشکر شده 32 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    از شما واقعا ممنونم
    اخه چه دلیلی واسه ترس؟
    چه دلیلی واسه خجالت؟
    من از خودشم از گوشت و خون خودشم...معتادم نیستم..ادم مودی هم نیستم
    من مادرمو اون روز توی شرایط انچنان بدی ندیدم،خودش بعد از اون اتفاق لباساشو کامل کرده بود
    فقط درحال استفراغ شدید بود و تنش مثل شدیدا میلرزید
    من ارومش کردم..
    واقعا حقمه الان از من خجالت بکشه؟
    حقمه من ارامشمو بخاطر خجالت بیجای اون از دست بدم؟
    مامانم اسفند امسال ۴۰ساله میشه
    منم ۲۲سالمه.
    من جایگاه ادمارو میدونم
    توی هرجایگاهی باشن بهشون احترام میزارم
    ولی یکی میخاد منو از زندگیش حذف کنه
    میخاد من نباشم
    چه دلیلی داره خودمو درگیرش کنم.
    من اخلاق خوب قدیم مادرمو الان لازم دارم.
    دارم ازدواج میکنم واقعا واسم بده اگه خانوادم اروم نباشه.
    ممکنه دلایل خودش رو بخاطر ترس یا خچالت داشته باشه
    باید بگردین ببینین کجای کارتون اشتباه بوده
    هرجوری هست بپذیرین ایشونو حتی با حجاب گشتن پیش شما!
    شاید جایی از حرفاتون فهمیده که کمک کردن شما بهش بخاطر منافع شخصیتون مثل ازدواج بوده.
    من تقریبا همسن مادرتون هستم...در آستانه چهل سالگی بودن واقعا زمان حساسیه.. مثل یه بلوغ دوباره میمونه.
    زن توی این سن به مرحله ای میرسه که خودشو ارزیابی میکنه که توی این سالها چکار کرده... اصلا زندگی کرده یا نه؟
    تمام جذابیتش، سلامت روحی، جسمی و حتی جنسیش رو درحال تجزیه میبینه.
    اگر خانه دار باشه و بچه هاش دورش باشن براحتی ازین مرحله میگذره
    اگه شاغل باشه فکر و ذهنش میشه کارش
    اما هر دو حالت فقط دنبال یه چیزن:جلب توجه
    توجه کردن بهش، اینکه بدونه یه مهره سوخته نیست و خانوادش توی مرحله بعدی زندگیش هستن یا شغلش جوری هست که میتونه موفقیتش رو توی دوران میانسالیش به همه نشون بده، بیشتر از همه چیز بهش کمک میکنه
    اول اینو بگم که حدس میزنم واقعا شما واسه ازدواج اماده نیستین!
    نگاهتون به مادرتون و اینکه میگین فقط الان نیازش دارین واقعا بی انصافیه.
    این نوع نگاه حتما توی زندگی زناشوییتون و با توجه به یکی از ویژگی هایی که از دختر مورد نظرتون گفتین، حتما واستون مشکل ساز میشه.
    من مطمئنم هنوز نتونستین واسه مادرتون روشن کنین که دوستش دارین، دارین نشون میدین که تظاهر میکنین که چند وقت پیش مادرتون یه اشتباه ناخواسته کرده و الان شما بخاطر ترحم کردن بهش بیخیال شدین!
    مادرتون این تظاهر شما یا حتی سایر بستگانتونو احتمالا فهمیده!
    ناخواسته بوده ولی فهمیده!
    اینکه شمارو مقصر بدونه چیز عجیبی هم نیست
    چون شما پسرشی احتمالا خیلی قدرت نمایی علیه داییتون کردین و بعدش که نتونستین داییتونو پیدا کنین یا به هردلیلی نخواستین باهاش رودر رو بشین واسه اینکه همه بدونن که حرفاتون الکی نبوده به همه نشون دادین که واسه ارامش روان مادرتون بیخیال شدین!
    مادرتون احتمالا اینارو فهمیده و دلش شکسته
    مادری که به برادرش پول قرض میده تا دنبال دزدی نره، مادری که بعد از اینکه تجاوز بهش میشه دنبال شکایت نمیره، حتما زن مغروریه و ابرو واسش مهمه... شما اینو میدونستین ولی احتمالا خودخواهی کردین..احتمالا ریا کردین... ادمای مغرور مخالف ادمای ادمای ریاکارن و ازشون فرارین
    البته اینا در حد حدسه از نوع گفتارتون..
    حتی اگر مادرتون جلسات مشاوره نیومدن...خودتون برین و یکم با مشاور حرف بزنین
    مطمئنن مشاور ایراد کار رو براحتی متوجه میشه.
    اما یه راه حل فوری دارم واستون
    اینکه مادرتون مغروره و الان غرورش جریحه دار شده رو بیخیال شین.
    شما چرا براش غرور به خرج میدی؟
    شما مگه نمیگی از گوشت و خون خودشی؟
    بهش بگو دوستش داری.. همونجور که جلوت روسری میزنه برو روسری روی سرشو ماچ کن و واسش یه چیزی هدیه بخر
    غرورتو واسه چی میخای؟
    انتظار نداشته باش مامانت بیاد بهت بگه ببخشید این مدت باهات سرسنگین بودم..
    خودت برو بهش بگو دوستش داری که ترس، خجالت یا نفرتی که داره از هم بپاشه
    امیدوارم حل بشه.

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    سلام..
    ببینید کل مشکل من اینه که مادرم حمایت روانی همه رو میخاد به جز من
    بطور غیرمنتظره ای از من متنفر شده
    وقتی دلیل بی محلیاش و حتی گاهی اوقات بی احترامیاشو میپرسم جز جواب سربالا و انکار چیزی نصیبم نمیشه
    خب منم آبرومه..کل خانوادمون واسشون علامت سواله که جریان چیه ولی لام تا کام در مورد اینکه چرا منو داره طرد میکنه حرف نمیزنه
    من هنوزم وقتی میبینم تو خودشه واقعا ناراحت میشم.
    ولی از طرفیم داره کم کم اهمیتشو واسم از دست میده
    از طرفی دیگه من میخام ازدواج کنم..حضور مامانم توی این مساله واسم مهمه و همچنین اینکه رابطش با من خوب باشه توی جریان خواستگاری و اشنایی و کلا همه چی
    بزارین اصلا تا اخرشو بهتون بگم...من یه دختری پیدا کردم که الان ۳ساله باهمیم و تقریبا یکساله حرف ازدواج میزنیم
    این دختر از شانس من یکی از شرایطش اوضاع اروم خانواده من بوده!
    یعنی چون خانواده خودش خانواده نا ارومی بودن،فقط دنبال اینه خانواده شوهرش یوقت اینجوری نباشن
    حالا اگه من برم خواستگاری ایشون و وضعیتم با مامانم اینجور باشه و حتی بعدها مامانم با همه ادمای دورش بخواد بدخلق و بی اعتنا باشه خب اون دختر فک میکنه من این مدت بهش دروغ میگفتم که خانواده ارومی دارم.
    سلام
    من متوجه مشکل شما شدم و اونطور که در صحبتاتون اشاره کردین بنظر میاد علت تنفر مادرتون از شما این باشه که ایشون شما رو به نحوی مقصر میدونه
    چون شما بودین که مخالف پول دادن به داییتون بودین

    بنابراین گفتم که به مادرتون توضیح بدین دایی شما بخاطر سالها مصرف شیشه عقلش زایل شده و حتی اگه گنج قارون رو بهش تقدیم میکردین ممکن بود بهرحال این غلط بزرگی که کرده رو انجام بده
    و اینجور افراد(معتادین شیشه) چون قدرت تشخیص رو از دست میدن رفتارها و عملکردشون هیچ قاعده و حساب کتابی نداره

    حتی میتونین با یه پزشک ترک اعتیاد تماس بگیرین و اگه لازمه هزینه ای بپردازین و ازش بخواین تلفنی با مادرتون صحبت کنه و راجع به وضعیت مغزی معتادان شیشه به مادرتون توضیح بده

    و ۲ تا سوال:
    ایا شما از وقوع این اتفاق تابحال حرف تلخ و نیشداری خواسته یا ناخواسته به مادرتون زدین یا خیر؟

    و اینکه ایا ممکنه مادرتون مثلا از شما توقع داشته باشه که شخصا از داییتون انتقام بگیرین؟!
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    سلام
    من متوجه مشکل شما شدم و اونطور که در صحبتاتون اشاره کردین بنظر میاد علت تنفر مادرتون از شما این باشه که ایشون شما رو به نحوی مقصر میدونه
    چون شما بودین که مخالف پول دادن به داییتون بودین

    بنابراین گفتم که به مادرتون توضیح بدین دایی شما بخاطر سالها مصرف شیشه عقلش زایل شده و حتی اگه گنج قارون رو بهش تقدیم میکردین ممکن بود بهرحال این غلط بزرگی که کرده رو انجام بده
    و اینجور افراد(معتادین شیشه) چون قدرت تشخیص رو از دست میدن رفتارها و عملکردشون هیچ قاعده و حساب کتابی نداره

    حتی میتونین با یه پزشک ترک اعتیاد تماس بگیرین و اگه لازمه هزینه ای بپردازین و ازش بخواین تلفنی با مادرتون صحبت کنه و راجع به وضعیت مغزی معتادان شیشه به مادرتون توضیح بده

    و ۲ تا سوال:
    ایا شما از وقوع این اتفاق تابحال حرف تلخ و نیشداری خواسته یا ناخواسته به مادرتون زدین یا خیر؟

    و اینکه ایا ممکنه مادرتون مثلا از شما توقع داشته باشه که شخصا از داییتون انتقام بگیرین؟!
    حرف تلخ یا نیشدار که بعید میدونم
    ولی ببینید مادرم یه بار فشار عصبی زیاد بهش وارد شده بود تقریبا 3سال پیش، بخاطر اینکه خواب بد دیده بود و یه چیزی مثل بختک روش افتاده بود، علائمش مثل همون موقع بود که من رفتم خونه
    مثلا تن و بدنش میلرزید و حرف زدنش مشکل داشت.
    اون زمان که به خیرو خوشی گذشت یکی از بستگان بهم گفت اگه یه بار بختک اومد سراغش، بگیرینو یه سیلی خیلی خفیف بزنین بهش که از خواب پاشه
    من وقتی وارد خونه شدم فهمیدم یکی تو خونه بوده
    ولی وقتی دیدمش فکر کردم بختک افتاده روش و تو خواب راه رفته واسه همین یه سیلی بهش زدم..
    بعدشم که فهمیدم چی شده خیلی ناخواسته فقط یکم داد و بیداد کردم اونم نه سر مامانم سر داییم که نبودش
    ولی واقعا ناخواسته بود و بعدش توی خونه خواهرم ازش پرسیدم به دل نگرفتی؟ که اونم گفت نه
    و کلی هم بابت کارام تشکر میکرد. چون واقعا بهش توجه میکردم.
    و اون چندروزی که خونه خواهرم بودیم اصلا ازین رفتاراش خبری نبود
    بابت داییمم فقط ازم میخاست بیخیال بشم و انتقامو اینارو بزارم کنار.
    فقط از وقتی اومدیم خونه خودمون نمیدونم چرا اینجوری شده
    میخام امشب باهاش حرف بزنم.. فقط نمیدونم چی بگم بهش

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42174
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط bhdrvnd نمایش پست ها
    ممکنه دلایل خودش رو بخاطر ترس یا خچالت داشته باشه
    باید بگردین ببینین کجای کارتون اشتباه بوده
    هرجوری هست بپذیرین ایشونو حتی با حجاب گشتن پیش شما!
    شاید جایی از حرفاتون فهمیده که کمک کردن شما بهش بخاطر منافع شخصیتون مثل ازدواج بوده.
    من تقریبا همسن مادرتون هستم...در آستانه چهل سالگی بودن واقعا زمان حساسیه.. مثل یه بلوغ دوباره میمونه.
    زن توی این سن به مرحله ای میرسه که خودشو ارزیابی میکنه که توی این سالها چکار کرده... اصلا زندگی کرده یا نه؟
    تمام جذابیتش، سلامت روحی، جسمی و حتی جنسیش رو درحال تجزیه میبینه.
    اگر خانه دار باشه و بچه هاش دورش باشن براحتی ازین مرحله میگذره
    اگه شاغل باشه فکر و ذهنش میشه کارش
    اما هر دو حالت فقط دنبال یه چیزن:جلب توجه
    توجه کردن بهش، اینکه بدونه یه مهره سوخته نیست و خانوادش توی مرحله بعدی زندگیش هستن یا شغلش جوری هست که میتونه موفقیتش رو توی دوران میانسالیش به همه نشون بده، بیشتر از همه چیز بهش کمک میکنه
    اول اینو بگم که حدس میزنم واقعا شما واسه ازدواج اماده نیستین!
    نگاهتون به مادرتون و اینکه میگین فقط الان نیازش دارین واقعا بی انصافیه.
    این نوع نگاه حتما توی زندگی زناشوییتون و با توجه به یکی از ویژگی هایی که از دختر مورد نظرتون گفتین، حتما واستون مشکل ساز میشه.
    من مطمئنم هنوز نتونستین واسه مادرتون روشن کنین که دوستش دارین، دارین نشون میدین که تظاهر میکنین که چند وقت پیش مادرتون یه اشتباه ناخواسته کرده و الان شما بخاطر ترحم کردن بهش بیخیال شدین!
    مادرتون این تظاهر شما یا حتی سایر بستگانتونو احتمالا فهمیده!
    ناخواسته بوده ولی فهمیده!
    اینکه شمارو مقصر بدونه چیز عجیبی هم نیست
    چون شما پسرشی احتمالا خیلی قدرت نمایی علیه داییتون کردین و بعدش که نتونستین داییتونو پیدا کنین یا به هردلیلی نخواستین باهاش رودر رو بشین واسه اینکه همه بدونن که حرفاتون الکی نبوده به همه نشون دادین که واسه ارامش روان مادرتون بیخیال شدین!
    مادرتون احتمالا اینارو فهمیده و دلش شکسته
    مادری که به برادرش پول قرض میده تا دنبال دزدی نره، مادری که بعد از اینکه تجاوز بهش میشه دنبال شکایت نمیره، حتما زن مغروریه و ابرو واسش مهمه... شما اینو میدونستین ولی احتمالا خودخواهی کردین..احتمالا ریا کردین... ادمای مغرور مخالف ادمای ادمای ریاکارن و ازشون فرارین
    البته اینا در حد حدسه از نوع گفتارتون..
    حتی اگر مادرتون جلسات مشاوره نیومدن...خودتون برین و یکم با مشاور حرف بزنین
    مطمئنن مشاور ایراد کار رو براحتی متوجه میشه.
    اما یه راه حل فوری دارم واستون
    اینکه مادرتون مغروره و الان غرورش جریحه دار شده رو بیخیال شین.
    شما چرا براش غرور به خرج میدی؟
    شما مگه نمیگی از گوشت و خون خودشی؟
    بهش بگو دوستش داری.. همونجور که جلوت روسری میزنه برو روسری روی سرشو ماچ کن و واسش یه چیزی هدیه بخر
    غرورتو واسه چی میخای؟
    انتظار نداشته باش مامانت بیاد بهت بگه ببخشید این مدت باهات سرسنگین بودم..
    خودت برو بهش بگو دوستش داری که ترس، خجالت یا نفرتی که داره از هم بپاشه
    امیدوارم حل بشه.
    باور کنین من از هرکی که میشناسه بیشتر دوستش دارم
    بیشتر بهش توجه داشتم توی زندگیش
    چشم حتما مشاوره میرم.

  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : تجاوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط aabeheshtii نمایش پست ها
    حرف تلخ یا نیشدار که بعید میدونم
    ولی ببینید مادرم یه بار فشار عصبی زیاد بهش وارد شده بود تقریبا 3سال پیش، بخاطر اینکه خواب بد دیده بود و یه چیزی مثل بختک روش افتاده بود، علائمش مثل همون موقع بود که من رفتم خونه
    مثلا تن و بدنش میلرزید و حرف زدنش مشکل داشت.
    اون زمان که به خیرو خوشی گذشت یکی از بستگان بهم گفت اگه یه بار بختک اومد سراغش، بگیرینو یه سیلی خیلی خفیف بزنین بهش که از خواب پاشه
    من وقتی وارد خونه شدم فهمیدم یکی تو خونه بوده
    ولی وقتی دیدمش فکر کردم بختک افتاده روش و تو خواب راه رفته واسه همین یه سیلی بهش زدم..
    بعدشم که فهمیدم چی شده خیلی ناخواسته فقط یکم داد و بیداد کردم اونم نه سر مامانم سر داییم که نبودش
    ولی واقعا ناخواسته بود و بعدش توی خونه خواهرم ازش پرسیدم به دل نگرفتی؟ که اونم گفت نه
    و کلی هم بابت کارام تشکر میکرد. چون واقعا بهش توجه میکردم.
    و اون چندروزی که خونه خواهرم بودیم اصلا ازین رفتاراش خبری نبود
    بابت داییمم فقط ازم میخاست بیخیال بشم و انتقامو اینارو بزارم کنار.
    فقط از وقتی اومدیم خونه خودمون نمیدونم چرا اینجوری شده
    میخام امشب باهاش حرف بزنم.. فقط نمیدونم چی بگم بهش
    قاعدتا رفتار ایشون با شما مربوط به وقایع اونروز(سیلی خفیف از روی خوش نیتی و داد و بیدادهای شما از دست داییتون) مربوط نمیشه
    چون مادرتون از وقتی خونه برگشتین رفتارش عوض شده

    خیلی خوبه که میخواین باهاش حرف بزنین
    مادرتونه باهاش راحت باشین خیلی دنبال جمله های خاصی نگردین
    احساس قلبیتونو محبتتونو رک و روراست بیان کنین
    از اوج علاقه تون نسبت بهش بگین و بگین چقدر واستون ارزشمنده و چقدر واسش احترام قایل هستین
    و خیلی صریح ازش بپرسین مامان چرا رفتارت با من اینطوریه؟
    چرا محبتهای صادقانه منو پس میزنی؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 06-19-2023, 09:09 PM
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-14-2018, 07:18 PM
  3. دنیای دیجیتال مارکتینگ، هر روز پیچیده تر از دیروز...
    توسط nyt567htr در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 12-26-2017, 11:32 AM
  4. امروز روز من نیست
    توسط yalda_arezou در انجمن اضطراب
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 03-21-2016, 06:53 PM
  5. اکتیو و فعالسازی همه نسخه های ویندوز با خط فرمان ویندوز
    توسط Dr . Security در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-07-2015, 10:20 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد