سلام به اونایی که به زندگی میخندن به خاطر قشنگیاش نه مث من به خاطر مسخرگی و الکی خوش بودن . فقط اگه دوس دارین تا آخرش بخونین به عنوان یه دوست و یه انسان . اگه یادتون باشه یه پست درباره ی رفتار من و بابام داده بودم ولی فک کنم جواب هایی که گرفته بودم خیلی بچگانه بود بعضیاتون فقط با کلمات بازی کرده بودین و اصلا شرایط منو درک نکرده بودین بگذریم . دوباره پست مینوسم تا خالی بشم . میخام از کسی براتون حرف بزنم که نه دست به زن داره (منظورم کتکه) نه معتاد و بی عار ولی بی عاطفه اس ، بی مهر ،وبه صراحت بگم عوضیه . نمی دونم شاید دارم آبروشو میبرم آخه آبروی اون آبروی منه . اون نسبت به زندگی من ، مادرم ،برادرم ، مادرش خیلی خیانت کرده . درست حدس زدید اون پدرمه . پدر ... فقط به اسم ... نه به کردار ،اخلاق ،منش . فک حتی اگه بهش بگی پدر به همه ی پدرا توهین شده . اون پست قبلیم فقط یکی از اخلاقاشه . اون فردی بی مسئولیت ، بدون مهر داشتن به خانواده وبه صراحت بگم یه شهوت ران عوضیه .انقدر از این موضوع مطمئنم که بدون ترس دارم دارم مینویسم . این فرد 44 سال سن داره . موهای سرش داره سفید میشه ولی زن باز یا دختر بازه . همه ی اخلاقای بدشو میذارم کنار ولی دیگه از این نمیگذرم . خیلی چیزا میدونم که مامانم نمیدونه . خیلی دوس دارم خانوادمو از این مرد جدا کنم ولی تو دو راهیم . البته خود مامانمم بو برده بود خیلی با هم دیگه دعوا کرده بودن و قهر کرده بودن . تازه بابام یه دروغگو به تمام معناس . شاید میانگین روزی 3 ، 4 تا دروغ بگه که نصفشو فقط به مامان بیچاره ی من گفته .بابام انگار با گوشیش ازدواج کرده همش با گوشیشه . بابام وقتی با موبایل صحبت میکنه صداش خیلی بلنده ولی بعضی وقتا با ملایمت و آرامش و خنده صحبت میکنه که انگار با نامزدش صحبت میکنه . این کار وقتی که مامانم خونه نیس ، صدای تلویزیون بلنده یا همه مشغوله یه کارین . من مطمئنم که داره با یه خانم صحبت میکنه . بابام عصر خودشو خوش تیپ میکنه میزنه بیرون تازه اصن نمیگه کجا میره. حالا میخام مدرک اصلی بگم یه روز مامانم خونه نبود من و داداشم خوابیده بودیم . بابام با یکی از دوستاش ( به خدا همش زیر سر این عوضیه که بابامو به این راه کشید ) اومدن تو خونه . بابام فک کرد من خوابم ولی از شانس بدش بیدار . چیزایی شنیدم که قلبم تن تن میزد فقط اینو بگم که درباره ی یه رابطه جنسی بابام و اجاره کردن یه خونه ی کثافت کاری بود تازه بابام به اون آشغال میگفت یه کیو پیدا کردم ناز و ..... وبهش گفتم اسمم امیره (اسم بابام یه چیز دیگس ) . بعد به اون دختره عوضی زنگ زد و باهاش صحبت کرد . این یه داستان کاملا واقعی بود امیدوارم تا آخرش خونده باشین . اما سوال اصلی من از شما اینکه به مامان بد بختم بگم یا نه ؟ نمیدونم آخرش چی بشه . امیدوارم زندگی خوبی داشته باشین .