نوشته اصلی توسط
Saiak
من هفده سالمه
من هربار روی کاری دست گذاشتم به بن بست خوردم
البته الان به شدت بیخبال خیلی چیزا شدم
ولی چیزی که الان برام مهمه درسمه
من در مدرسه تیزهوشان درس میخونم
و اگر نمرات پایین داشته باشم
درگرفتن دیپلم به مشکل میخورم و میتونخ توی انتخاب دانشگاهم تاثیر بدی بذاره
از سال هفتم که وارد مدرسه تیزهوشان شدم
درسم بذک نبود گرچه مشغولیات ذهنی داشتم و یکم اذیت میشدم توی خوندن ولی به هرخال نمرم شد نوزده و خیلی نکران کننده نبود
اما سال هشتم مه برادر دومم به دنیا اومد کارم شده بود نکهداری شبانه روز از اون
من حتی خواب هم نداشتم
تا چندین ماه دل درد داشت و نمیذاشت بخوابم
در کنارش در کار خونه کمک میکردم
و این باعث شد سر کلاس درس خواب باشم
و توی خونه به درسام نرسم
و مطالب رو یاد نگیرم(فکر کنم بدونید مه مدارس تیزهوشان حجم بسیار زیادی از مطالب رو تدریس میکنن)
معلم ها سر کلاس جلوی بقیه دانش اموزان منو سرزنش میکردن(من با همکلاشیام خیلی صمیمی نبودم و غرور زیادی داشتم همین باعث شد خیلی اعتماد به نفسم پایین بیاد)
تنها وقت خواندنم چهارساعت قبل امتحانات ترم بود
که نرم اخر شد ۱۸،۳۵ و خیلی سرزنشم کردن
چون همه هنکلاسیام نمره هاشون از نوزده و نیم بالاتر بود و میگفتن اگر سال بعد از نوزده پایین تر بشم نمیتونم انتخاب زشته ای که میخوام رو بکنم و باید برم مدرشه عادی
چون به خواست پدرم اومدم خیلی استرس داشتم سر این موضوع
سال بعدش هم هنوز این مشکلات رو داشتم و همچنان کم خوابی داشتم ولی شاید دوسه ساعت وقتم ازادتر بود برای درس خوندن و موقعی بود که داداشم خواب بود
و خب من هر چه قدر اون دوسه ساعت وقت میذاشنم اصلا بازدهی خوبی نداشت تو امتحان و نمرم همچنان ضعیف بود انگار هیچی نخونده بودم خیلی ترس توم ایجاد کرد مخصوصا یسری دزس های خاص
ولی با کلی غر و بدبختی تونستم برم رشته ای ک میخوام
سال بعدش هم درس میخوندم اما نمیدونم چرا سر امتحان هیچ کدوم از مطالبی که شبش کامل مسلط شذم رو یادم نمیومد
خیلی ناامید شدم
امسال هم وقتی نگهداری داداشم کمتر میشد
مششکشلات روحی روانیم بیشتر شد
و از اونور امکاناتم کمتر شدن برای ذرس خوندن
و اصلا نمیتونم خودم رو به درسا برسونم
من از بچگی روی چیزایی که میخواستم پا گذاشتم تا خانوادم با خریدنش به مشکل نیوفتن
از خانوادم و کتک هاشون خاطرتت بدی دارم که یادش میوغتم بهم میریزم
بارها فکر خودکشی میکردم و از خودزنی لذت میبردم
من سعی کزدم به هیچ کدوم از این مسایل فکز نکنم و تمرکزم رو بذارم روی درسم که لااقل یکم روی ایندم تاثیر نیذاره
اما اگر امسال نمره ی دیپلمم پایین باشه توی رفتن به دانشگاه به شدت به مشکل میخورم
اما همین یه مسئله هم مدام بدشانسی میارم و واقعا ناامیدم کرده
نه با وضع مالی بد مشکل دارم
نه با بی محبتی و جنگ و دعوای خانوادم
نه با تحقیر دیکران
و مشکلات روحی که اذیتم میکنه
باهاشون کنار اومدم
اما با چیزی که فرصتش یباره و از دستم میره نمستونم کنار بیام