نمایش نتایج: از 1 به 28 از 28

موضوع: لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

6102
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    به خاطر این مشکلی که دارم اینجا عضو شدم نمی‌دونم کسی می‌تونه کمکم کنه یا نه؟ خواهشاً هر کسی براش مقدوره منو راهنمایی کنه
    جدیدا دلم نمیخواهد از خونه بیرون برم، تفریحات و سرگرمی های گذشته برام دیگه لطفی نداره، و خوشحالم نمیکنه .گاهی از بچه هام متنفر میشم و دوستشان ندارم، خودم را لذت های زندگی محروم میکنم و به عبارتی از خوردنی های خوشمزه و خواب و استراحت و حتی روابط زناشویی و ارتباط های فامیلی،خودم را محروم میکنم و فقط در حد انجام وظیفه میدونمشون، گاهی اونقدر عصبانی یا ناراحت میشم که دلم میخواد بتونم از اعماق وجودم فریاد بزنم، اونقدر که گوشهایم درد بگیره،از همسرم راضی هستم ولی متاسفانه خودش را اونقدر مشغول کار و مشکلاتش کرده که فرصتی برای همراهی با من نداره، هیچ گونه تفریحی برای خودم ندارم، مدام در خانه هستم، کسی را ندارم که بچه ها را ساعتی پیش او بذارم و همسرم هم هر چقدر ازش خواهش میکنم وقتی برام خالی نمیکنه، دلم میخواد وقتی برای خودم داشته باشم ، همه کارهای مدرسه و دکتر و کارهای خانه با خودم هست، همه تفریحی اینه که آخر هفته ها یه روز برم خونه مادرم بمونم، دلم میخواد برم پیاده روی، برم مغازه ها را ببینم و خرید کنم، دلم میخواد برم کلاس خیاطی ، ۱۴ ساله از همسرم خواستم باهام همراهی کنه تا برم شنا یا کلاس خیاطی،ولی هر دفه یه بهونه ای آورده، بارها ازش خواستم تا یه روز در هفته کنی زودتر بیاد خونه، تا من به کارها و علاقه مندی هام برسم در ظاهر گفته باشه، ولی هیچ وقت این کار را نکرده،جدیدا از زندگیم رضایت مندی ندارم، همسرم را نمیتونم عوض کنم چون هر چه تهدید و گریه و خواهش کردم فایده نداشته، وقتی میگم دلم میخواد ورزش برم یا پیاده روی یا شنا یا کلاس، همش میگه این روزها میگذره بچه ها بزرگ میشن به همه کارهات میرسی، تو باید با شرایط کاری من کنار بیای، خیلی دلم گرفته، بهش هم گفتم، خسته و دلزده شدم، شبها دلم نمی‌خواد بخوابم، دلم نمی‌خواد لباس نو بپوشم و بخرم، از خرید و تفریح لذت نمیبرم، سر سفره به بهانه های مختلف نمیشینم، دلم میخواد از هیچی لذت نبرم، برای ساعت های طولانی در اتاق تاریک و تنها می‌نشینم و دلم میخواد مدام سرم را روی میز بگذارم و چشمانم را ببندم،همسر و فرزندانم را دوست دارم ولی نمیتونم بهشون بفهمانم که منم نیاز به تفریح دارم، تا به شوهرم میگم بریم بیرون چون دلم گرفته، میگه چند روز پیش خونه مادرت مگه نبودی؟! اصلا نمی‌فهمه که من چی میگم
    ببخشید که طولانی شد، با توجه به اینکه شوهرم را نمیتونم عوض کنم، چه جوری زندگی و روحیه خودم را عوض کنم؟!

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    با امکانات وفضای سایت زیاد آشنا نیستم، نمی‌دونم سوالم را اینجا درست طرح کردم یا نه؟ بهر حال امیدوارم راه حلی بهم پیشنهاد بدید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    به خاطر این مشکلی که دارم اینجا عضو شدم نمی‌دونم کسی می‌تونه کمکم کنه یا نه؟ خواهشاً هر کسی براش مقدوره منو راهنمایی کنه
    جدیدا دلم نمیخواهد از خونه بیرون برم، تفریحات و سرگرمی های گذشته برام دیگه لطفی نداره، و خوشحالم نمیکنه .گاهی از بچه هام متنفر میشم و دوستشان ندارم، خودم را لذت های زندگی محروم میکنم و به عبارتی از خوردنی های خوشمزه و خواب و استراحت و حتی روابط زناشویی و ارتباط های فامیلی،خودم را محروم میکنم و فقط در حد انجام وظیفه میدونمشون، گاهی اونقدر عصبانی یا ناراحت میشم که دلم میخواد بتونم از اعماق وجودم فریاد بزنم، اونقدر که گوشهایم درد بگیره،از همسرم راضی هستم ولی متاسفانه خودش را اونقدر مشغول کار و مشکلاتش کرده که فرصتی برای همراهی با من نداره، هیچ گونه تفریحی برای خودم ندارم، مدام در خانه هستم، کسی را ندارم که بچه ها را ساعتی پیش او بذارم و همسرم هم هر چقدر ازش خواهش میکنم وقتی برام خالی نمیکنه، دلم میخواد وقتی برای خودم داشته باشم ، همه کارهای مدرسه و دکتر و کارهای خانه با خودم هست، همه تفریحی اینه که آخر هفته ها یه روز برم خونه مادرم بمونم، دلم میخواد برم پیاده روی، برم مغازه ها را ببینم و خرید کنم، دلم میخواد برم کلاس خیاطی ، ۱۴ ساله از همسرم خواستم باهام همراهی کنه تا برم شنا یا کلاس خیاطی،ولی هر دفه یه بهونه ای آورده، بارها ازش خواستم تا یه روز در هفته کنی زودتر بیاد خونه، تا من به کارها و علاقه مندی هام برسم در ظاهر گفته باشه، ولی هیچ وقت این کار را نکرده،جدیدا از زندگیم رضایت مندی ندارم، همسرم را نمیتونم عوض کنم چون هر چه تهدید و گریه و خواهش کردم فایده نداشته، وقتی میگم دلم میخواد ورزش برم یا پیاده روی یا شنا یا کلاس، همش میگه این روزها میگذره بچه ها بزرگ میشن به همه کارهات میرسی، تو باید با شرایط کاری من کنار بیای، خیلی دلم گرفته، بهش هم گفتم، خسته و دلزده شدم، شبها دلم نمی‌خواد بخوابم، دلم نمی‌خواد لباس نو بپوشم و بخرم، از خرید و تفریح لذت نمیبرم، سر سفره به بهانه های مختلف نمیشینم، دلم میخواد از هیچی لذت نبرم، برای ساعت های طولانی در اتاق تاریک و تنها می‌نشینم و دلم میخواد مدام سرم را روی میز بگذارم و چشمانم را ببندم،همسر و فرزندانم را دوست دارم ولی نمیتونم بهشون بفهمانم که منم نیاز به تفریح دارم، تا به شوهرم میگم بریم بیرون چون دلم گرفته، میگه چند روز پیش خونه مادرت مگه نبودی؟! اصلا نمی‌فهمه که من چی میگم
    ببخشید که طولانی شد، با توجه به اینکه شوهرم را نمیتونم عوض کنم، چه جوری زندگی و روحیه خودم را عوض کنم؟!
    سلام
    من چندخط اول رو که خوندم به ذهنم رسید شاید مشکلتون دیپرشن باشه اما چندخط بعدی رو که خوندم فهمیدم شما مشکل خاصی ندارین یا لااقل به لحاظ روانی مشکلی در شما نیست و مشکل اصلی از همسر شماست که درکتون نمیکنه

    عجیبه که ایشون چه وعده ای میدن:
    صبرکن بچه ها بزرگ میشن به همه کارات میرسی!

    خب شما تا جوون هستین یه سری کارایی رو میخواین انجام بدین
    هرسن و سالی اقتضا خودشو داره
    این حرف ایشون‌ متاسفانه نشونه فقر شعور ایشونه و اینکه توان درک از خواسته های معقول شما رو ندارن

    فرمودین کارای مدرسه
    بنظرم رسید فرهنگی باشین
    درسته؟
    خب شما چرا حقوق ماهانه تونو صرف علاقمندیاتون نمیکنین؟
    بچه هاتون چندسالشونه؟
    اگه به حدی رسیدن که بتونن ۲-۳ ساعت خونه تنها باشن شما میتونین هفته ای چندروز کلاس خیاطی برین

    اگه همسرتون واسه همراهی مشترک باشما و بیرون رفتن و بیرون شام خوردن و.. مدام بهانه میارن و قبول نمیکنن شما میتونین برنامه های تفریحی شخصی یا با دوستاتون داشته باشین
    مگه چه ایرادی داره؟

    مثلا با دوستاتون قرار بزارین برین پیاده روی یا کوه

    درمورد کلاس خیاطی هم میتونین به همون روش که توضیح دادم عمل کنین
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    سلام
    من چندخط اول رو که خوندم به ذهنم رسید شاید مشکلتون دیپرشن باشه اما چندخط بعدی رو که خوندم فهمیدم شما مشکل خاصی ندارین یا لااقل به لحاظ روانی مشکلی در شما نیست و مشکل اصلی از همسر شماست که درکتون نمیکنه

    عجیبه که ایشون چه وعده ای میدن:
    صبرکن بچه ها بزرگ میشن به همه کارات میرسی!

    خب شما تا جوون هستین یه سری کارایی رو میخواین انجام بدین
    هرسن و سالی اقتضا خودشو داره
    این حرف ایشون‌ متاسفانه نشونه فقر شعور ایشونه و اینکه توان درک از خواسته های معقول شما رو ندارن

    فرمودین کارای مدرسه
    بنظرم رسید فرهنگی باشین
    درسته؟
    خب شما چرا حقوق ماهانه تونو صرف علاقمندیاتون نمیکنین؟
    بچه هاتون چندسالشونه؟
    اگه به حدی رسیدن که بتونن ۲-۳ ساعت خونه تنها باشن شما میتونین هفته ای چندروز کلاس خیاطی برین

    اگه همسرتون واسه همراهی مشترک باشما و بیرون رفتن و بیرون شام خوردن و.. مدام بهانه میارن و قبول نمیکنن شما میتونین برنامه های تفریحی شخصی یا با دوستاتون داشته باشین
    مگه چه ایرادی داره؟

    مثلا با دوستاتون قرار بزارین برین پیاده روی یا کوه

    درمورد کلاس خیاطی هم میتونین به همون روش که توضیح دادم عمل کنین
    ممنون از اینکه نوشته منو خوندید، راستش من خانه دارم، همش تو خونه ام، قبلا شاغل بودم ولی همسرم دیگه نمی‌ذاره برم سر کار، و میگه کار کردن زن را پیر می‌کنه، در صورتی که روزمرگی و در خانه بودن داره منو پیر می‌کنه، منظورم از کارهای مدرسه، مدرسه فرزندانم بود، نمی‌ذاره با دوست و آشنا بیرون برم یا رفت و آمدی داشته باشم، از خانه مادرم دورم، نزدیک نیستم که بچه ها را بذارم پیشش، میگم تو که نمی‌رسی پس خانه ای نزدیک خونه مادرم بگیر، تا بچه ها را بذارم پیشش چند ساعتی، میگه نه من از همه کارها و برنامه ها و سرکارم دور میشم، بهش میگم من ۱۴ سال تحمل کردم، تو هم پنج سال تحمل کن، قبول نمیکنه!
    تا وقتی بچه ها کوچیک بودن نمیذاشت بذارمشون مهد، اگه میذاشتم مهد، لااقل یه فرصتی برای خودم داشتم، الآنم که بزرگ شدن میگه تنها خونه نمونن، میگه به مادرت بگو بیاد نزدیک ما خونه بخره، خدا شاهده تا وقتی بچه بودم برای آرایشگاه رفتن هم بچه ها را نگه نمیداشت، می‌گفت برو تو آرایشگاه یکی هست که نگه داره، من نمیتونم، یا میگه بگو مادرت بیاد خون ما و بچه ها را نگه داره! هر چند وقت یه بار که کم میارم و گله میکنم که بیرون نرفتیم و دلم گرفته، اول انکار می‌کنه که کوتاهی کرده، بعد بهونه وعذر میاره و توجیه می‌کنه بعد از کلی گریه زاری منو می‌بره بیرون ولی دیگه به دلم نمیشینه، بهش میگم من نیاز به مسکن ندارم با این کارت انگار بهم مسکن دادی تا آروم بشم،و قول جبران میدی و تا یه مدت که صبر میکنم و باز به همین منوال است، الان متاسفانه مشکل من اینه که از زندگی لذت نمی‌برم و در واقع خودم هم سعی میکنم با خواسته های خودم بجنگم و مانع لذت بردن خودم بشم، دوست دارم ساعت های زیادی را تنهایی و در تاریکی باشم، نوعی خودآزاری پیدا کردم و شبها با وجودی که خوابم میاد، ولی بازم تا دیر وقت نمی‌خوابم، غذاها و خوراکی های خوشمزه را نمی‌خورم و تلاش میکنم از رابطه زناشویی لذت نبرم، دیگه هر چقدر هم اصرار می‌کنه بیرون نمیرم و دلم میخواد خونه بمونم، دلم نمی‌خواد وقتی بیرون رفتم چیزی برام بخره،دلم میخواد خودم هم خودم را آزار بدم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39958
    نوشته ها
    68
    تشکـر
    2
    تشکر شده 34 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    به خاطر این مشکلی که دارم اینجا عضو شدم نمی‌دونم کسی می‌تونه کمکم کنه یا نه؟ خواهشاً هر کسی براش مقدوره منو راهنمایی کنه
    جدیدا دلم نمیخواهد از خونه بیرون برم، تفریحات و سرگرمی های گذشته برام دیگه لطفی نداره، و خوشحالم نمیکنه .گاهی از بچه هام متنفر میشم و دوستشان ندارم، خودم را لذت های زندگی محروم میکنم و به عبارتی از خوردنی های خوشمزه و خواب و استراحت و حتی روابط زناشویی و ارتباط های فامیلی،خودم را محروم میکنم و فقط در حد انجام وظیفه میدونمشون، گاهی اونقدر عصبانی یا ناراحت میشم که دلم میخواد بتونم از اعماق وجودم فریاد بزنم، اونقدر که گوشهایم درد بگیره،از همسرم راضی هستم ولی متاسفانه خودش را اونقدر مشغول کار و مشکلاتش کرده که فرصتی برای همراهی با من نداره، هیچ گونه تفریحی برای خودم ندارم، مدام در خانه هستم، کسی را ندارم که بچه ها را ساعتی پیش او بذارم و همسرم هم هر چقدر ازش خواهش میکنم وقتی برام خالی نمیکنه، دلم میخواد وقتی برای خودم داشته باشم ، همه کارهای مدرسه و دکتر و کارهای خانه با خودم هست، همه تفریحی اینه که آخر هفته ها یه روز برم خونه مادرم بمونم، دلم میخواد برم پیاده روی، برم مغازه ها را ببینم و خرید کنم، دلم میخواد برم کلاس خیاطی ، ۱۴ ساله از همسرم خواستم باهام همراهی کنه تا برم شنا یا کلاس خیاطی،ولی هر دفه یه بهونه ای آورده، بارها ازش خواستم تا یه روز در هفته کنی زودتر بیاد خونه، تا من به کارها و علاقه مندی هام برسم در ظاهر گفته باشه، ولی هیچ وقت این کار را نکرده،جدیدا از زندگیم رضایت مندی ندارم، همسرم را نمیتونم عوض کنم چون هر چه تهدید و گریه و خواهش کردم فایده نداشته، وقتی میگم دلم میخواد ورزش برم یا پیاده روی یا شنا یا کلاس، همش میگه این روزها میگذره بچه ها بزرگ میشن به همه کارهات میرسی، تو باید با شرایط کاری من کنار بیای، خیلی دلم گرفته، بهش هم گفتم، خسته و دلزده شدم، شبها دلم نمی‌خواد بخوابم، دلم نمی‌خواد لباس نو بپوشم و بخرم، از خرید و تفریح لذت نمیبرم، سر سفره به بهانه های مختلف نمیشینم، دلم میخواد از هیچی لذت نبرم، برای ساعت های طولانی در اتاق تاریک و تنها می‌نشینم و دلم میخواد مدام سرم را روی میز بگذارم و چشمانم را ببندم،همسر و فرزندانم را دوست دارم ولی نمیتونم بهشون بفهمانم که منم نیاز به تفریح دارم، تا به شوهرم میگم بریم بیرون چون دلم گرفته، میگه چند روز پیش خونه مادرت مگه نبودی؟! اصلا نمی‌فهمه که من چی میگم
    ببخشید که طولانی شد، با توجه به اینکه شوهرم را نمیتونم عوض کنم، چه جوری زندگی و روحیه خودم را عوض کنم؟!
    سلام دوست گرامی
    خواسته های شما کاملاً مشروع است و باید بیشتر به نیازهایتان توجه شود. برای این کار می توانید با مراجعه حضوری از یک مشاور خانواده یا روانشناس کمک بگیرید.
    با این حال در کنار محدودیت ها و نداشتن تفریح که اشاره کردین، به نظر می رسد خلق شما نیز افسرده باشد، لطفاً به یک روانشناس بالینی یا روانپزشک، هر کدام که توانستید، مراجعه کنید تا از نظر افسردگی مورد ارزیابی قرار بگیرید.

  6. کاربران زیر از انترن پزشکی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39958
    نوشته ها
    68
    تشکـر
    2
    تشکر شده 34 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    ممنون از اینکه نوشته منو خوندید، راستش من خانه دارم، همش تو خونه ام، قبلا شاغل بودم ولی همسرم دیگه نمی‌ذاره برم سر کار، و میگه کار کردن زن را پیر می‌کنه، در صورتی که روزمرگی و در خانه بودن داره منو پیر می‌کنه، منظورم از کارهای مدرسه، مدرسه فرزندانم بود، نمی‌ذاره با دوست و آشنا بیرون برم یا رفت و آمدی داشته باشم، از خانه مادرم دورم، نزدیک نیستم که بچه ها را بذارم پیشش، میگم تو که نمی‌رسی پس خانه ای نزدیک خونه مادرم بگیر، تا بچه ها را بذارم پیشش چند ساعتی، میگه نه من از همه کارها و برنامه ها و سرکارم دور میشم، بهش میگم من ۱۴ سال تحمل کردم، تو هم پنج سال تحمل کن، قبول نمیکنه!
    تا وقتی بچه ها کوچیک بودن نمیذاشت بذارمشون مهد، اگه میذاشتم مهد، لااقل یه فرصتی برای خودم داشتم، الآنم که بزرگ شدن میگه تنها خونه نمونن، میگه به مادرت بگو بیاد نزدیک ما خونه بخره، خدا شاهده تا وقتی بچه بودم برای آرایشگاه رفتن هم بچه ها را نگه نمیداشت، می‌گفت برو تو آرایشگاه یکی هست که نگه داره، من نمیتونم، یا میگه بگو مادرت بیاد خون ما و بچه ها را نگه داره! هر چند وقت یه بار که کم میارم و گله میکنم که بیرون نرفتیم و دلم گرفته، اول انکار می‌کنه که کوتاهی کرده، بعد بهونه وعذر میاره و توجیه می‌کنه بعد از کلی گریه زاری منو می‌بره بیرون ولی دیگه به دلم نمیشینه، بهش میگم من نیاز به مسکن ندارم با این کارت انگار بهم مسکن دادی تا آروم بشم،و قول جبران میدی و تا یه مدت که صبر میکنم و باز به همین منوال است، الان متاسفانه مشکل من اینه که از زندگی لذت نمی‌برم و در واقع خودم هم سعی میکنم با خواسته های خودم بجنگم و مانع لذت بردن خودم بشم، دوست دارم ساعت های زیادی را تنهایی و در تاریکی باشم، نوعی خودآزاری پیدا کردم و شبها با وجودی که خوابم میاد، ولی بازم تا دیر وقت نمی‌خوابم، غذاها و خوراکی های خوشمزه را نمی‌خورم و تلاش میکنم از رابطه زناشویی لذت نبرم، دیگه هر چقدر هم اصرار می‌کنه بیرون نمیرم و دلم میخواد خونه بمونم، دلم نمی‌خواد وقتی بیرون رفتم چیزی برام بخره،دلم میخواد خودم هم خودم را آزار بدم
    همه آنچه که اشاره کردین، بیانگر ضرورت توجه به سلامت شما و گرمی رابطه شماست. با یک روانشناس مشورت کنید حتماً.

  8. کاربران زیر از انترن پزشکی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط انترن پزشکی نمایش پست ها
    سلام دوست گرامی
    خواسته های شما کاملاً مشروع است و باید بیشتر به نیازهایتان توجه شود. برای این کار می توانید با مراجعه حضوری از یک مشاور خانواده یا روانشناس کمک بگیرید.
    با این حال در کنار محدودیت ها و نداشتن تفریح که اشاره کردین، به نظر می رسد خلق شما نیز افسرده باشد، لطفاً به یک روانشناس بالینی یا روانپزشک، هر کدام که توانستید، مراجعه کنید تا از نظر افسردگی مورد ارزیابی قرار بگیرید.
    ممنون از راهنمایی شما، راستش همسرم خودش مشاور است و مشاوره و راهنمایی خونده ، خیلی هم مراجع داره، ولی متاسفانه بیشتر از اونکه به مشکلات زندگی خودش بپردازه، برای دیگران وقت میذاره، مشکلات خیلی ها را هم حل کرده ولی وقتی بهش میگم که چرا این قدر به فکر اصلاح زندگی دیگران هستی و از زندگی خودمون غافلی؟! میگه ما در زندگی مون مشکلی نداریم.
    نمی‌دونم همه مشاورها اینجورین یا فقط همسر من اینجوریه؟! در واقع کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره!
    بهش میگم اینقدر به فکر مراجع هات هستی ، چون اونا مشکلاتشان را تو بوق و کرنا میکنن و پای مادر و خواهر و پدر را به این دعواهاشون باز میکنن، ولی من که صبوری میکنم و تحمل میکنم اهمیت نمیدی و همش وعده وعید میدی،اخلاقش خوبه، وقتی که از نیازها و مشکلاتم میگم خوب حرف میزنه و خوب هم گوش میده به حرفام و موی ایده میده ولی متاسفانه عمل نمیکنه و این باعث میشه هر روز ازش دور تر و دور تر بشم

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    دیگه شور و حال و اشتیاق گذشته را برای بچه ها ندارم، حوصله بازی کردن باهاشون را ندارم،مدام تو خونه عصبانی هستم و فریاد های بلند میزنم، آستانه تحملم پایین اومده، دلم توجه همسرم را میخواد، دلم میخواد بهم بگه دوستت دارم ولی ایشون فقط موقع رابطه اینو میگه ، بارها هم بهش گفتم ولی فایده نداشته، محبت و آغوش و اینا را فقط هنگام رابطه خرج می‌کنه البته در اون مواقع خیلی هم بروز میده و کم نمیذاره، با وجودی که زیاد بهش گفتم ولی در طول روز انگار نه انگار
    گاهی بهش میگم اگه یه روز بیام دم در دفتر مشاوره ات و به مراجع هات بگم که اینجوری هستی دیگه هیچ کس به خرفت اعتماد نمیکنه
    مگه نه اینکه اینهایی که به دیگران میگه باید خودش هم عمل کنه؟! عالم بی عمل چه فایده داره؟! بهش میگم تو که بلدی و به دیگران یاد میدهی که در خانه به همسرشان کمک کنند و یا چه محبتی به زنشان بکنند پس چرا خودت عمل نمیکنی؟!

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    ممنون از اینکه نوشته منو خوندید، راستش من خانه دارم، همش تو خونه ام، قبلا شاغل بودم ولی همسرم دیگه نمی‌ذاره برم سر کار، و میگه کار کردن زن را پیر می‌کنه، در صورتی که روزمرگی و در خانه بودن داره منو پیر می‌کنه، منظورم از کارهای مدرسه، مدرسه فرزندانم بود، نمی‌ذاره با دوست و آشنا بیرون برم یا رفت و آمدی داشته باشم، از خانه مادرم دورم، نزدیک نیستم که بچه ها را بذارم پیشش، میگم تو که نمی‌رسی پس خانه ای نزدیک خونه مادرم بگیر، تا بچه ها را بذارم پیشش چند ساعتی، میگه نه من از همه کارها و برنامه ها و سرکارم دور میشم، بهش میگم من ۱۴ سال تحمل کردم، تو هم پنج سال تحمل کن، قبول نمیکنه!
    تا وقتی بچه ها کوچیک بودن نمیذاشت بذارمشون مهد، اگه میذاشتم مهد، لااقل یه فرصتی برای خودم داشتم، الآنم که بزرگ شدن میگه تنها خونه نمونن، میگه به مادرت بگو بیاد نزدیک ما خونه بخره، خدا شاهده تا وقتی بچه بودم برای آرایشگاه رفتن هم بچه ها را نگه نمیداشت، می‌گفت برو تو آرایشگاه یکی هست که نگه داره، من نمیتونم، یا میگه بگو مادرت بیاد خون ما و بچه ها را نگه داره! هر چند وقت یه بار که کم میارم و گله میکنم که بیرون نرفتیم و دلم گرفته، اول انکار می‌کنه که کوتاهی کرده، بعد بهونه وعذر میاره و توجیه می‌کنه بعد از کلی گریه زاری منو می‌بره بیرون ولی دیگه به دلم نمیشینه، بهش میگم من نیاز به مسکن ندارم با این کارت انگار بهم مسکن دادی تا آروم بشم،و قول جبران میدی و تا یه مدت که صبر میکنم و باز به همین منوال است، الان متاسفانه مشکل من اینه که از زندگی لذت نمی‌برم و در واقع خودم هم سعی میکنم با خواسته های خودم بجنگم و مانع لذت بردن خودم بشم، دوست دارم ساعت های زیادی را تنهایی و در تاریکی باشم، نوعی خودآزاری پیدا کردم و شبها با وجودی که خوابم میاد، ولی بازم تا دیر وقت نمی‌خوابم، غذاها و خوراکی های خوشمزه را نمی‌خورم و تلاش میکنم از رابطه زناشویی لذت نبرم، دیگه هر چقدر هم اصرار می‌کنه بیرون نمیرم و دلم میخواد خونه بمونم، دلم نمی‌خواد وقتی بیرون رفتم چیزی برام بخره،دلم میخواد خودم هم خودم را آزار بدم
    متاسفانه خیلی از شیوه ها و روشهایی که بعضی مشاورین به مراجعشون میگن تو زندگی شخصی خودشون کاربرد نداره

    اصولا حرفهایی که حالت نصیحت دارن چندان بدردخور نیستن و حالت پراگماتیک ندارن
    انتظاری از رشته تحصیلی ایشون نداشته باشین
    فرض کنین همسرتون کارمند یه اداره س یا سوپرمارکت داره
    دراونصورت ایا توقع محبت از همسرتون نداشتین؟
    مسلما داشتین
    مگه نه؟

    بهرحال شما نیازها و خواستهایی دارین و همسرتون با روش دیکتاتورمابانه جلوتونو گرفتن

    ایا امکان داره یواشکی و دور از چشم ایشون با دوستاتون بیرون برین؟

    ساعتهای کاری همسرتون یکنواخته یا نه؟
    یعنی معمولا هرروز سر یه تایم خاصی میاد خونه؟

    تابحال به ایشون گفتین تو اگه منو محدود میکنی سرکار نرم پس باید علاوه بر نفقه معمول به اندازه حقوق ماهانه شغل موردنظرم به من پول بدی؟ و تازه بازم صددرصد جبران نمیشه چون من تو محیط کارم چیزایی فراتر از پول میتونم بدست بیارم مث تجربه ها و دوستان جدید

    این جمله ها رو تابحال بش گفتین؟

    لطفا این سوالا رو جواب بدین تا برسیم به بحث انتظارات شما درخصوص دریافت مهر و محبت از ایشون
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38164
    نوشته ها
    603
    تشکـر
    288
    تشکر شده 407 بار در 290 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    به خاطر این مشکلی که دارم اینجا عضو شدم نمی‌دونم کسی می‌تونه کمکم کنه یا نه؟ خواهشاً هر کسی براش مقدوره منو راهنمایی کنه
    جدیدا دلم نمیخواهد از خونه بیرون برم، تفریحات و سرگرمی های گذشته برام دیگه لطفی نداره، و خوشحالم نمیکنه .گاهی از بچه هام متنفر میشم و دوستشان ندارم، خودم را لذت های زندگی محروم میکنم و به عبارتی از خوردنی های خوشمزه و خواب و استراحت و حتی روابط زناشویی و ارتباط های فامیلی،خودم را محروم میکنم و فقط در حد انجام وظیفه میدونمشون، گاهی اونقدر عصبانی یا ناراحت میشم که دلم میخواد بتونم از اعماق وجودم فریاد بزنم، اونقدر که گوشهایم درد بگیره،از همسرم راضی هستم ولی متاسفانه خودش را اونقدر مشغول کار و مشکلاتش کرده که فرصتی برای همراهی با من نداره، هیچ گونه تفریحی برای خودم ندارم، مدام در خانه هستم، کسی را ندارم که بچه ها را ساعتی پیش او بذارم و همسرم هم هر چقدر ازش خواهش میکنم وقتی برام خالی نمیکنه، دلم میخواد وقتی برای خودم داشته باشم ، همه کارهای مدرسه و دکتر و کارهای خانه با خودم هست، همه تفریحی اینه که آخر هفته ها یه روز برم خونه مادرم بمونم، دلم میخواد برم پیاده روی، برم مغازه ها را ببینم و خرید کنم، دلم میخواد برم کلاس خیاطی ، ۱۴ ساله از همسرم خواستم باهام همراهی کنه تا برم شنا یا کلاس خیاطی،ولی هر دفه یه بهونه ای آورده، بارها ازش خواستم تا یه روز در هفته کنی زودتر بیاد خونه، تا من به کارها و علاقه مندی هام برسم در ظاهر گفته باشه، ولی هیچ وقت این کار را نکرده،جدیدا از زندگیم رضایت مندی ندارم، همسرم را نمیتونم عوض کنم چون هر چه تهدید و گریه و خواهش کردم فایده نداشته، وقتی میگم دلم میخواد ورزش برم یا پیاده روی یا شنا یا کلاس، همش میگه این روزها میگذره بچه ها بزرگ میشن به همه کارهات میرسی، تو باید با شرایط کاری من کنار بیای، خیلی دلم گرفته، بهش هم گفتم، خسته و دلزده شدم، شبها دلم نمی‌خواد بخوابم، دلم نمی‌خواد لباس نو بپوشم و بخرم، از خرید و تفریح لذت نمیبرم، سر سفره به بهانه های مختلف نمیشینم، دلم میخواد از هیچی لذت نبرم، برای ساعت های طولانی در اتاق تاریک و تنها می‌نشینم و دلم میخواد مدام سرم را روی میز بگذارم و چشمانم را ببندم،همسر و فرزندانم را دوست دارم ولی نمیتونم بهشون بفهمانم که منم نیاز به تفریح دارم، تا به شوهرم میگم بریم بیرون چون دلم گرفته، میگه چند روز پیش خونه مادرت مگه نبودی؟! اصلا نمی‌فهمه که من چی میگم
    ببخشید که طولانی شد، با توجه به اینکه شوهرم را نمیتونم عوض کنم، چه جوری زندگی و روحیه خودم را عوض کنم؟!
    شبیه متولدین آبان رفتار میکنید...
    خوبه... همه چیز عالی... فقط یه ایراد کوچیک وجود داره...
    شما باید بدون اینکه حساسیت ایجاد کنید یا جنگ راه بیوفته... خیلی یواش و به قول مهران مدیری چراغ خاموش، قدرت تصمیم گیری تون رو پس بگیرید... شما آدم خوبی هستید که به خاطر خانواده تون از خود گذشتگی میکنید، ولی خب... آدمی زاد قدرت تصمیم گیری داره و نیازه که خودش ازین قدرت استفاده کنه...
    نمیدونم توی شهر شما هم هست یا نه ولی یه جاهایی هست به اسم خانه کودک یا شبیه به این... که بچه هارو میسپارید بهش و میگید که مثلا یکی دو ساعت دیگه میام دنبالشون... لازم هم نیست به شوهرتون بگید...
    خودت رو دوست داشته باش... به خودت علاقمند باش...
    هرچیزی، راه درست منطقی خودش رو داره... بدون اینکه از تعادل خارج بشی باید تصمیم بگیری... فکر به اینکه شرایط بحرانیه، من دارم تموم میشم... اینا فقط میتونه ذهنت رو خراب کنه و به تصمیم گیریت تاثیر بذاره... همیشه بدون استرس تصمیمگیری کن... اولش آدم دلشوره میگیره ولی عادی میشه...
    یه کاری راه بنداز... چه میدونم، فیلمنامه بنویس، میوه خشک کن... به خاطر کار، با چهارنفر همصحبت میشی از یکنواختی میای بیرون
    من یه کتاب نوشتم که به درد همه آدما میخوره، البته وزارت ارشاد به خاطر جدولاش مجوز نمیداد مجبور شدم متن هاشو جدا کرذم و کتابش کردم که ناقص شد، ولی همینم بد نیست... با حوصله بخونش
    دانلود رایگان کتاب هیپنوتیزم مدیریت زمان و برنامه ریزی روزانه - پایگاه دانلود رایگان کتاب | دانلود کتاب
    موفق باشی

  13. 2 کاربران زیر از heh_heh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    سلام دوست عزیز مطلبی که مینویسم صرفا نظر شخصیمه
    ببینید قرار نیست که فرد با ازدواج کردن تمام خواسته ها و نیازهاشو ، همسرش رفع کنه . توقع زیادی از دیگران دارید از جمله از مادرتون ، همسرتون که اونا بتونن تمام مشکلات شما رو حل کنن . زمان زیادی از وقت فرزندانتون در مدرسه سپری میشه در اون بازه ها میتونید به کارهای مورد علاقتون بپردازید . مطمنن اینقدر وقته ازاد دارید که میتونید تمام کارهایی که مورد علاقتونه انجام بدین ولی مشکل اصلی شما ترسه . کسی که میگه دلم میخات فلان کار کنم ولی دیگران باهام همکاری نمیکنن یعنی به اون شجاعت و اعتماد به نفسه لازم نرسیدین که بخواین اونکارو انجام بدین. شما برنامه ریز باشید کی هست که انجامش نده . فرض دلتون تفریح میخوات دسته بچه هاتونو بگیرید برید پارک موزه سینما ، با بچه هاتون خوش بگذرونید. توقع دارید همسرتون بهتون بگه دوست دارم ؟ شما براش چکار کردید که اون بهتون هر روز و هر لحظه این حرفو بزنه جز اینکه نق زدید غر زدید و ایراد گرفتید . یکم به خودتون برسید خوشکل کنید مهربون باشید تا نتیجشو بگیرید هر چقدر تواین زمینه وقت بزارید چندین برابرشو به دست میارید . خیاطی دوست دارید؟ میتونید تو خونه برنامه های اموزشیشو از طریق نت یاد بگیرید. خلاصه هرکاری که بخواین میتونید انجام بدین در صورتی که واقعا به خودتون ایمان داشته باشید و توقعتون رو از دیگران کم کنید

  15. 3 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    متاسفانه خیلی از شیوه ها و روشهایی که بعضی مشاورین به مراجعشون میگن تو زندگی شخصی خودشون کاربرد نداره

    اصولا حرفهایی که حالت نصیحت دارن چندان بدردخور نیستن و حالت پراگماتیک ندارن
    انتظاری از رشته تحصیلی ایشون نداشته باشین
    فرض کنین همسرتون کارمند یه اداره س یا سوپرمارکت داره
    دراونصورت ایا توقع محبت از همسرتون نداشتین؟
    مسلما داشتین
    مگه نه؟

    بهرحال شما نیازها و خواستهایی دارین و همسرتون با روش دیکتاتورمابانه جلوتونو گرفتن

    ایا امکان داره یواشکی و دور از چشم ایشون با دوستاتون بیرون برین؟

    ساعتهای کاری همسرتون یکنواخته یا نه؟
    یعنی معمولا هرروز سر یه تایم خاصی میاد خونه؟

    تابحال به ایشون گفتین تو اگه منو محدود میکنی سرکار نرم پس باید علاوه بر نفقه معمول به اندازه حقوق ماهانه شغل موردنظرم به من پول بدی؟ و تازه بازم صددرصد جبران نمیشه چون من تو محیط کارم چیزایی فراتر از پول میتونم بدست بیارم مث تجربه ها و دوستان جدید

    این جمله ها رو تابحال بش گفتین؟

    لطفا این سوالا رو جواب بدین تا برسیم به بحث انتظارات شما درخصوص دریافت مهر و محبت از ایشون
    ممنون از وقتی که برام میذارید در پاسخ به سوال هاتون باید بگم که شوهرم معمولا تایم کاری یکنواختی داره، یعنی می‌دونم که زودتر از پنج و نیم نمیاد و یکی دو ساعت خونه است و بعد می‌ره بیرون برای تقریبا ۱۰ و نیم تا یه ربع به ۱۱ میاد
    بدون هماهنگی ایشون نمیتونم برم بیرون از خونه، با هیچ کدام از دوستان و آشنایان اجازه نمیده که بیرون برم یا پارک و خرید، منزلشون هم بدون هماهنگی نمیتونم برم، تازه فقط بعضی جاهای خاص را می‌ذاره برم و غریبه تر ها را نمیتونم برم خونشون، حتی در صورتی که پدرم بیاد دنبالم و منو ببره خونشون، اگه قبل رفتن بهش زنگ نزنم ونگم و همین جوری برم خونه مادرم و از اونجا خبر بدم ناراحت میشه و قیافه میگیره، راستش نگفته به او هم میترسم از خونه برم چون تو روز معمولا به خونه دو یه باری زنگ میزنه ومیفهمه نیستم و نمیتونم بهش دروغ بگم و از عواقبش میترسم.
    در مورد پول هم بهش خیلی گفتم ، مثلا ۱۴ سال پیش که من سرکار میرفتم شغلم در دانشگاه نیمه وقت یعنی ۳ روز در هفته بود و بیمه هم بودم اون موقع ۸۵۰ حقوق داشتم، که میخواستن تمام وقت به جز پنج شنبه ها کنند و یک و سیصد بدن بهم، ولی شوهرم موافقت نکرد، در صورتی که هم علمی بود، هم محیط مذهبی بود و اصلا ربطی به آقایان نداشت، شوهرم همون موقع گفت من نمیخواهم بری سر کار، از استقلال مالی زن می ترسید ولی اینو بهونه کرد که تو بری سر کار زود پیر میشی! در حالی که موقع ازدواجمون شاغل بودم به کارم ایراد نگرفت گفت اگه محیطش خوب باشه مشکلی ندارم، بهم گفت اگر بخاطر پولش است من اون حقوق را بهت میدم و تو سر کار نرو، بهر حال منو مجبور به انصراف کرد، ولی سر ماه که شد بهش گفتم بیمه منو خودت بده،گفت تو بازنشستگی میخوای چیکار، حقوق میخوای چیکار؟! موقع پول دادن هم که شد فقط ۱۰۰ بهم ماهانه داد در صورتی که گفته بود من همون حقوق ۸۵۰ را بهت میدم، بعد از اون هم هر چی گفتم زیر بار نرفت، الآنم ماهی ۴۵۰میده بهم ولی دیگه با این پول خرید لباس و کیف و آرایش گاه و کرایه و هدیه ها و همه چیز با همین است، دیگه بیشتر نمیده، الان چند ماهی هم میشه که برای بچه ها حساب باز کردم و به زور ماهی ۱۰۰ ازش میگیرم برای بچه ها پس انداز میکنم، درآمدش خوبه، بارها بهش گفتم برای دخترم که مدرسه می‌ره سرویس بگیر چون من با یه بچه کوچیک دیگه سخته برام که صبح ها یا در باران و گرما و سرما برم دنبال بچه، ولی نگرفته، گفتم پس نصف اون پول سرویس را بده به خودم، بازم نداده در صورتی که داره!
    حتی بهش گفتم اگه بچه کوچیکمون که ۵ سالشه الان بذاریم مهد، اون یکی هم مدرسه باشه من میتونم یه وقتایی برای خودم داشته باشم تا به علاقه مندی هام برسم ولی قبول نکرده، گفته مهد برای بچه هایی است که مادرشون خونه نیست، گفتم لااقل پولش را بده من کلاس نمیرم، از اینترنت خیاطی و نمد و بافتنی و دکوپاژ و برخی هنرهای دیگه یاد گرفتم، پول بده برم ماهانه لوازم بخرم تو خونه سرگرم بشم، اولش گفته باشه ولی دو بار که پارچه خریدم پولشو نداد و زد زیرش گفت خیلی گرون شده، چه خبره!شماره کارتش و رمزش را بهم داده ولی اختیار خرج کردن ازش را ندارم، فقط پول قبض ها را باهاش میتونم پرداخت کنم، حتی اختیار همین پول ماهانه که بهم میده را هم ندارم و در مورد خرج هایی که میکنم و ضرورت و اهمیت شون نظر میده، اخلاق و ایمانش خوبه، از خورد و خوراک خونه کم نمیذاره، ولی برای سایر نیازهام ضرورتی نمی‌بینه که هزینه کنه، امسال که گفتم دخترم را بذاریم مهد گفت اگه میخواهی از پس آن از خودت هزینه کن، چون خودت باید بچه را نگه داری، و حالا که میخواهی بره مهد، پولش را هم خودت باید بدی
    ازش خواستم که دخترمون را پیش دبستانی بفرسته تا اون یکی هم امسال مدرسه بره، و من کنی فرصت داشته باشم که به علاقه مندی هام برسم ولی فعلا موافقت نکرده، میگه تو چرا عجله می‌کنی بذار چند سال دیگه بچه ها از آب و گل در میان،اون وقت راحت میتونی بری دنبال این هایب که دوست داری، تا بچه نداشتم نمیذاشت تنها برم جایی چه خرید یا کلاس و شنا، بچه اولم کوچک بود گفتم هفته ای یه بار نگهش دار یه ساعت تا من برم شنا، گفت بذار بچه ۵ سالش بشه با خودت ببرش،وقتی ۵ سالش شد، اون بچه ام یه سالش بود، گفتم حالا این کوچیکه را نگه دار تا من و دخترم بریم گفت من نمیتونم نگهش دارم بچه کوچیک را، صبر کن یا بگو مادرت بیاد خونمون نگهش داره، منم مادرم دوره بهمون نمیتونم بگم برای این کار بیاد خونمون، الان بچه دومم۵ سالش شده، بهش میگم میگه منم نشده برم مگه من رفتم؟! میگم تو در طول روز مشغولیت های زیادی داری، ولی من دچار روزمرگی میشم اینجوری، متاسفانه دلم خیلی ازش پره، میگه تو برای مسایل کوچک ناراحت میشی و فراموش نمیکنی ولی حقیقت این است که وقتی این مسایل کوچک روی هم جمع میشه خیلی بزرگ و غیر قابل بخشش میشه

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط heh_heh نمایش پست ها
    شبیه متولدین آبان رفتار میکنید...
    خوبه... همه چیز عالی... فقط یه ایراد کوچیک وجود داره...
    شما باید بدون اینکه حساسیت ایجاد کنید یا جنگ راه بیوفته... خیلی یواش و به قول مهران مدیری چراغ خاموش، قدرت تصمیم گیری تون رو پس بگیرید... شما آدم خوبی هستید که به خاطر خانواده تون از خود گذشتگی میکنید، ولی خب... آدمی زاد قدرت تصمیم گیری داره و نیازه که خودش ازین قدرت استفاده کنه...
    نمیدونم توی شهر شما هم هست یا نه ولی یه جاهایی هست به اسم خانه کودک یا شبیه به این... که بچه هارو میسپارید بهش و میگید که مثلا یکی دو ساعت دیگه میام دنبالشون... لازم هم نیست به شوهرتون بگید...
    خودت رو دوست داشته باش... به خودت علاقمند باش...
    هرچیزی، راه درست منطقی خودش رو داره... بدون اینکه از تعادل خارج بشی باید تصمیم بگیری... فکر به اینکه شرایط بحرانیه، من دارم تموم میشم... اینا فقط میتونه ذهنت رو خراب کنه و به تصمیم گیریت تاثیر بذاره... همیشه بدون استرس تصمیمگیری کن... اولش آدم دلشوره میگیره ولی عادی میشه...
    یه کاری راه بنداز... چه میدونم، فیلمنامه بنویس، میوه خشک کن... به خاطر کار، با چهارنفر همصحبت میشی از یکنواختی میای بیرون
    من یه کتاب نوشتم که به درد همه آدما میخوره، البته وزارت ارشاد به خاطر جدولاش مجوز نمیداد مجبور شدم متن هاشو جدا کرذم و کتابش کردم که ناقص شد، ولی همینم بد نیست... با حوصله بخونش
    [مدیریت زمان و برنامه ریزی روزانه - پایگاه دانلود رایگان کتاب | دانلود کتاب[/url]
    موفق باشی
    حرفاتون حس خوبی داره، منم بارها خواستم که بچه کوچیکمون را تا پیش از این، بذاریم مهد تا وقتی اون یکی مدرسه هست من به کلاس ها و کارام برسم ولی قبول نکرده، میگه مهد برای مادرای شاغل است، حتی امسال که اصرار میکنم بچه دومی را بذاریم پیش دبستانی بازم سخت گیری می‌کنه و میگه نمی‌خواد چه برسه به مهد!می‌گفت میخوای بذاری مهد باید خودت پولشو بدی، منم نداشتم که بدم، تا به حال به خانه کودک فکر نکرده بودم، البته اگه اونم بگم باید خودم هزینه کنم براش، امیدوارم پولش زیاد نباشه
    از نت خیلی چیزها و هنر ها یاد گرفتم ولی پول برای درست کردن و تهیه لوازم اولیه شون ندارم، خودم میوه خشک کردن را هم شخصا دوست دارم ولی دستگاهی را ندارم، حتی دستگاه کوچیک خونگیش را هم ندارم، کتاب زیاد میخونم از تلگرام و نت، قبلا برای محل کارش کارهای تایپ و ویرایش کتاب و طرح سوال انجام میدادم که یکی در میان پولش را بهم میداد، یه بارم کتاب نوشتم برد تا هماهنگی کنه برام چاپ کنن، به نام خودش و برادرش چاپ کرد، چون گفت که من برای دفاعم به یه کتاب یا مقاله نیاز داشتم این کار را کردم,! میگه من بهت پول میدم تو برای من کار کن و کتاب و مقاله بنویس، من قبول نکردم، الآنم میگه تو که تو خونه بیکاری روی پایان نامه من کار کن، منم پولش را به تو میدم، کارهای هنری کوچیکی که تو خونه انجام میدم را دست کم میگیره و حتی کار با فتوشاپ هم بلدم و پشت زمینه عکس های بچه ها و خودمون را باهاش عوض میکنم مثل آتلیه ها، ولی همش ایراد گرفته ازم و چاپشون نکرده، و منو دلزده کرده، دیگه انگیزه ای برای ادامه عکس درست کردن ندارم در صورتی که عکس های آتلیه ها که گاهی سفارش میدیم در از ایراد ها و بی دقتی هایی هست که اهمیت نمی‌دهد، از معرفی کتابتون ممنونم حتما مطالعه اش میکنم، از اینکه برای شنیدن درد و دل من وقت گذاشتید سپاسگزارم،شما هم خوشبخت و موفق باشید

  18. کاربران زیر از فلفل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    [QUOTE=heh_heh;284626]شبیه متولدین آبان رفتار میکنید...
    خوبه... همه چیز عالی... فقط یه ایراد کوچیک وجود داره...
    شما باید بدون اینکه حساسیت ایجاد کنید یا جنگ راه بیوفته... خیلی یواش و به قول مهران مدیری چراغ خاموش، قدرت تصمیم گیری تون رو پس بگیرید... شما آدم خوبی هستید که به خاطر خانواده تون از خود گذشتگی میکنید، ولی خب... آدمی زاد قدرت تصمیم گیری داره و نیازه که خودش ازین قدرت استفاده کنه...
    نمیدونم توی شهر شما هم هست یا نه ولی یه جاهایی هست به اسم خانه کودک یا شبیه به این... که بچه هارو میسپارید بهش و میگید که مثلا یکی دو ساعت دیگه میام دنبالشون... لازم هم نیست به شوهرتون بگید...
    خودت رو دوست داشته باش... به خودت علاقمند باش...
    هرچیزی، راه درست منطقی خودش رو داره... بدون اینکه از تعادل خارج بشی باید تصمیم بگیری... فکر به اینکه شرایط بحرانیه، من دارم تموم میشم... اینا فقط میتونه ذهنت رو خراب کنه و به تصمیم گیریت تاثیر بذاره... همیشه بدون استرس تصمیمگیری کن... اولش آدم دلشوره میگیره ولی عادی میشه...
    یه کاری راه بنداز... چه میدونم، فیلمنامه بنویس، میوه خشک کن... به خاطر کار، با چهارنفر همصحبت میشی از یکنواختی میای بیرون
    من یه کتاب نوشتم که به درد همه آدما میخوره، البته وزارت ارشاد به خاطر جدولاش مجوز نمیداد مجبور شدم متن هاشو جدا کرذم و کتابش کردم که ناقص شد، ولی همینم بد نیست... با حوصله بخونش


    همین الان کتابتون را دانلود کردم و چند صفحه آغازینش را خوندم مممنونم

  20. کاربران زیر از فلفل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38164
    نوشته ها
    603
    تشکـر
    288
    تشکر شده 407 بار در 290 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    حرفاتون حس خوبی داره، منم بارها خواستم که بچه کوچیکمون را تا پیش از این، بذاریم مهد تا وقتی اون یکی مدرسه هست من به کلاس ها و کارام برسم ولی قبول نکرده، میگه مهد برای مادرای شاغل است، حتی امسال که اصرار میکنم بچه دومی را بذاریم پیش دبستانی بازم سخت گیری می‌کنه و میگه نمی‌خواد چه برسه به مهد!می‌گفت میخوای بذاری مهد باید خودت پولشو بدی، منم نداشتم که بدم، تا به حال به خانه کودک فکر نکرده بودم، البته اگه اونم بگم باید خودم هزینه کنم براش، امیدوارم پولش زیاد نباشه
    از نت خیلی چیزها و هنر ها یاد گرفتم ولی پول برای درست کردن و تهیه لوازم اولیه شون ندارم، خودم میوه خشک کردن را هم شخصا دوست دارم ولی دستگاهی را ندارم، حتی دستگاه کوچیک خونگیش را هم ندارم، کتاب زیاد میخونم از تلگرام و نت، قبلا برای محل کارش کارهای تایپ و ویرایش کتاب و طرح سوال انجام میدادم که یکی در میان پولش را بهم میداد، یه بارم کتاب نوشتم برد تا هماهنگی کنه برام چاپ کنن، به نام خودش و برادرش چاپ کرد، چون گفت که من برای دفاعم به یه کتاب یا مقاله نیاز داشتم این کار را کردم,! میگه من بهت پول میدم تو برای من کار کن و کتاب و مقاله بنویس، من قبول نکردم، الآنم میگه تو که تو خونه بیکاری روی پایان نامه من کار کن، منم پولش را به تو میدم، کارهای هنری کوچیکی که تو خونه انجام میدم را دست کم میگیره و حتی کار با فتوشاپ هم بلدم و پشت زمینه عکس های بچه ها و خودمون را باهاش عوض میکنم مثل آتلیه ها، ولی همش ایراد گرفته ازم و چاپشون نکرده، و منو دلزده کرده، دیگه انگیزه ای برای ادامه عکس درست کردن ندارم در صورتی که عکس های آتلیه ها که گاهی سفارش میدیم در از ایراد ها و بی دقتی هایی هست که اهمیت نمی‌دهد، از معرفی کتابتون ممنونم حتما مطالعه اش میکنم، از اینکه برای شنیدن درد و دل من وقت گذاشتید سپاسگزارم،شما هم خوشبخت و موفق باشید
    یه سوال میتونم بپرسم؟ چی شد اسم کاربری تونو گذاشتید فلفل؟ باحاله... ولی چرا به ذهن من نرسیده بود... خوش سلیقه اید... لایک...

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط heh_heh نمایش پست ها
    یه سوال میتونم بپرسم؟ چی شد اسم کاربری تونو گذاشتید فلفل؟ باحاله... ولی چرا به ذهن من نرسیده بود... خوش سلیقه اید... لایک...
    همین جوری خواستم تکراری نباشه

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29853
    نوشته ها
    160
    تشکـر
    50
    تشکر شده 64 بار در 53 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    مشکل اصلی زندگی شما خسیس و غیر قابل اعتماد بودن شوهرتان است زیرا روی قولی که می دهد و حرفی که می زند نمی شود حساب کرد
    خسیس بودن شوهرتان که درست نخواهد شد باید به فکر درامد برای خودتان باشید
    ویرایش توسط خرد : 06-30-2019 در ساعت 11:33 AM

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    به خاطر این مشکلی که دارم اینجا عضو شدم نمی‌دونم کسی می‌تونه کمکم کنه یا نه؟ خواهشاً هر کسی براش مقدوره منو راهنمایی کنه
    جدیدا دلم نمیخواهد از خونه بیرون برم، تفریحات و سرگرمی های گذشته برام دیگه لطفی نداره، و خوشحالم نمیکنه .گاهی از بچه هام متنفر میشم و دوستشان ندارم، خودم را لذت های زندگی محروم میکنم و به عبارتی از خوردنی های خوشمزه و خواب و استراحت و حتی روابط زناشویی و ارتباط های فامیلی،خودم را محروم میکنم و فقط در حد انجام وظیفه میدونمشون، گاهی اونقدر عصبانی یا ناراحت میشم که دلم میخواد بتونم از اعماق وجودم فریاد بزنم، اونقدر که گوشهایم درد بگیره،از همسرم راضی هستم ولی متاسفانه خودش را اونقدر مشغول کار و مشکلاتش کرده که فرصتی برای همراهی با من نداره، هیچ گونه تفریحی برای خودم ندارم، مدام در خانه هستم، کسی را ندارم که بچه ها را ساعتی پیش او بذارم و همسرم هم هر چقدر ازش خواهش میکنم وقتی برام خالی نمیکنه، دلم میخواد وقتی برای خودم داشته باشم ، همه کارهای مدرسه و دکتر و کارهای خانه با خودم هست، همه تفریحی اینه که آخر هفته ها یه روز برم خونه مادرم بمونم، دلم میخواد برم پیاده روی، برم مغازه ها را ببینم و خرید کنم، دلم میخواد برم کلاس خیاطی ، ۱۴ ساله از همسرم خواستم باهام همراهی کنه تا برم شنا یا کلاس خیاطی،ولی هر دفه یه بهونه ای آورده، بارها ازش خواستم تا یه روز در هفته کنی زودتر بیاد خونه، تا من به کارها و علاقه مندی هام برسم در ظاهر گفته باشه، ولی هیچ وقت این کار را نکرده،جدیدا از زندگیم رضایت مندی ندارم، همسرم را نمیتونم عوض کنم چون هر چه تهدید و گریه و خواهش کردم فایده نداشته، وقتی میگم دلم میخواد ورزش برم یا پیاده روی یا شنا یا کلاس، همش میگه این روزها میگذره بچه ها بزرگ میشن به همه کارهات میرسی، تو باید با شرایط کاری من کنار بیای، خیلی دلم گرفته، بهش هم گفتم، خسته و دلزده شدم، شبها دلم نمی‌خواد بخوابم، دلم نمی‌خواد لباس نو بپوشم و بخرم، از خرید و تفریح لذت نمیبرم، سر سفره به بهانه های مختلف نمیشینم، دلم میخواد از هیچی لذت نبرم، برای ساعت های طولانی در اتاق تاریک و تنها می‌نشینم و دلم میخواد مدام سرم را روی میز بگذارم و چشمانم را ببندم،همسر و فرزندانم را دوست دارم ولی نمیتونم بهشون بفهمانم که منم نیاز به تفریح دارم، تا به شوهرم میگم بریم بیرون چون دلم گرفته، میگه چند روز پیش خونه مادرت مگه نبودی؟! اصلا نمی‌فهمه که من چی میگم
    ببخشید که طولانی شد، با توجه به اینکه شوهرم را نمیتونم عوض کنم، چه جوری زندگی و روحیه خودم را عوض کنم؟!
    سلام
    ببینید در زندان تنگ و تاریک هم می توان شاد بود آنچه که شما را محدود ساخته نه همسرتان بلکه ذهن و طرز فکرتان هست صبح که بیدار میشوید یک راهجدید یک کار جدید انجام دهید به جای تکرار لحظه ها ببینید از چه چیزی خوشتان میآید دنبالش بروید محدودیتها را بنویسید و ببینید با این محدودیتها آیا روشی بهتر زندگی کردن هست؟ حتما به راههای نرفته فکر کنید شرط اول زندگی شاد پاره کردن زنجیرها و بندهای فکر و ذهنتان هست شما مجبور نیستید همیشه یک جور فکر کنید تا حالاشده به یک راه جدید یک کار ولو کوچک ولی تازه و قابل انجام فکرکنید شرط اول رهایی از محدودیتها پاره کردن بندهایی هستند که ذهنتان رامحدود کرده اند.
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  25. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    ببینید در زندان تنگ و تاریک هم می توان شاد بود آنچه که شما را محدود ساخته نه همسرتان بلکه ذهن و طرز فکرتان هست صبح که بیدار میشوید یک راهجدید یک کار جدید انجام دهید به جای تکرار لحظه ها ببینید از چه چیزی خوشتان میآید دنبالش بروید محدودیتها را بنویسید و ببینید با این محدودیتها آیا روشی بهتر زندگی کردن هست؟ حتما به راههای نرفته فکر کنید شرط اول زندگی شاد پاره کردن زنجیرها و بندهای فکر و ذهنتان هست شما مجبور نیستید همیشه یک جور فکر کنید تا حالاشده به یک راه جدید یک کار ولو کوچک ولی تازه و قابل انجام فکرکنید شرط اول رهایی از محدودیتها پاره کردن بندهایی هستند که ذهنتان رامحدود کرده اند.
    سلام
    حق با شماست منم دیگه از زندگی دست شستم و خودم هم انگار لج کردم و دنبال کاری که خودم را شاد کنه و ازش لذت ببرم نیستم،خوب که فکر میکنم به حال و روزم میبینم دلم توجه و بها دادن همسرم را میخواد، با نخوابیدن و نخوردن می‌خوام توجه و ترحم همسرم را جلب کنم، گاهی با خودم فکر میکنم کاش یه عالمه قرص آرامبخش می‌خوردم تا بخوابم بعد همسرم به تب و تاب میفتاد برام ،حرفاتون را قبول دارم باید نگاهم را عوض کنم، نباید خودم هم دست روی دست بذارم

  27. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    ممنون از وقتی که برام میذارید در پاسخ به سوال هاتون باید بگم که شوهرم معمولا تایم کاری یکنواختی داره، یعنی می‌دونم که زودتر از پنج و نیم نمیاد و یکی دو ساعت خونه است و بعد می‌ره بیرون برای تقریبا ۱۰ و نیم تا یه ربع به ۱۱ میاد
    بدون هماهنگی ایشون نمیتونم برم بیرون از خونه، با هیچ کدام از دوستان و آشنایان اجازه نمیده که بیرون برم یا پارک و خرید، منزلشون هم بدون هماهنگی نمیتونم برم، تازه فقط بعضی جاهای خاص را می‌ذاره برم و غریبه تر ها را نمیتونم برم خونشون، حتی در صورتی که پدرم بیاد دنبالم و منو ببره خونشون، اگه قبل رفتن بهش زنگ نزنم ونگم و همین جوری برم خونه مادرم و از اونجا خبر بدم ناراحت میشه و قیافه میگیره، راستش نگفته به او هم میترسم از خونه برم چون تو روز معمولا به خونه دو یه باری زنگ میزنه ومیفهمه نیستم و نمیتونم بهش دروغ بگم و از عواقبش میترسم.
    در مورد پول هم بهش خیلی گفتم ، مثلا ۱۴ سال پیش که من سرکار میرفتم شغلم در دانشگاه نیمه وقت یعنی ۳ روز در هفته بود و بیمه هم بودم اون موقع ۸۵۰ حقوق داشتم، که میخواستن تمام وقت به جز پنج شنبه ها کنند و یک و سیصد بدن بهم، ولی شوهرم موافقت نکرد، در صورتی که هم علمی بود، هم محیط مذهبی بود و اصلا ربطی به آقایان نداشت، شوهرم همون موقع گفت من نمیخواهم بری سر کار، از استقلال مالی زن می ترسید ولی اینو بهونه کرد که تو بری سر کار زود پیر میشی! در حالی که موقع ازدواجمون شاغل بودم به کارم ایراد نگرفت گفت اگه محیطش خوب باشه مشکلی ندارم، بهم گفت اگر بخاطر پولش است من اون حقوق را بهت میدم و تو سر کار نرو، بهر حال منو مجبور به انصراف کرد، ولی سر ماه که شد بهش گفتم بیمه منو خودت بده،گفت تو بازنشستگی میخوای چیکار، حقوق میخوای چیکار؟! موقع پول دادن هم که شد فقط ۱۰۰ بهم ماهانه داد در صورتی که گفته بود من همون حقوق ۸۵۰ را بهت میدم، بعد از اون هم هر چی گفتم زیر بار نرفت، الآنم ماهی ۴۵۰میده بهم ولی دیگه با این پول خرید لباس و کیف و آرایش گاه و کرایه و هدیه ها و همه چیز با همین است، دیگه بیشتر نمیده، الان چند ماهی هم میشه که برای بچه ها حساب باز کردم و به زور ماهی ۱۰۰ ازش میگیرم برای بچه ها پس انداز میکنم، درآمدش خوبه، بارها بهش گفتم برای دخترم که مدرسه می‌ره سرویس بگیر چون من با یه بچه کوچیک دیگه سخته برام که صبح ها یا در باران و گرما و سرما برم دنبال بچه، ولی نگرفته، گفتم پس نصف اون پول سرویس را بده به خودم، بازم نداده در صورتی که داره!
    حتی بهش گفتم اگه بچه کوچیکمون که ۵ سالشه الان بذاریم مهد، اون یکی هم مدرسه باشه من میتونم یه وقتایی برای خودم داشته باشم تا به علاقه مندی هام برسم ولی قبول نکرده، گفته مهد برای بچه هایی است که مادرشون خونه نیست، گفتم لااقل پولش را بده من کلاس نمیرم، از اینترنت خیاطی و نمد و بافتنی و دکوپاژ و برخی هنرهای دیگه یاد گرفتم، پول بده برم ماهانه لوازم بخرم تو خونه سرگرم بشم، اولش گفته باشه ولی دو بار که پارچه خریدم پولشو نداد و زد زیرش گفت خیلی گرون شده، چه خبره!شماره کارتش و رمزش را بهم داده ولی اختیار خرج کردن ازش را ندارم، فقط پول قبض ها را باهاش میتونم پرداخت کنم، حتی اختیار همین پول ماهانه که بهم میده را هم ندارم و در مورد خرج هایی که میکنم و ضرورت و اهمیت شون نظر میده، اخلاق و ایمانش خوبه، از خورد و خوراک خونه کم نمیذاره، ولی برای سایر نیازهام ضرورتی نمی‌بینه که هزینه کنه، امسال که گفتم دخترم را بذاریم مهد گفت اگه میخواهی از پس آن از خودت هزینه کن، چون خودت باید بچه را نگه داری، و حالا که میخواهی بره مهد، پولش را هم خودت باید بدی
    ازش خواستم که دخترمون را پیش دبستانی بفرسته تا اون یکی هم امسال مدرسه بره، و من کنی فرصت داشته باشم که به علاقه مندی هام برسم ولی فعلا موافقت نکرده، میگه تو چرا عجله می‌کنی بذار چند سال دیگه بچه ها از آب و گل در میان،اون وقت راحت میتونی بری دنبال این هایب که دوست داری، تا بچه نداشتم نمیذاشت تنها برم جایی چه خرید یا کلاس و شنا، بچه اولم کوچک بود گفتم هفته ای یه بار نگهش دار یه ساعت تا من برم شنا، گفت بذار بچه ۵ سالش بشه با خودت ببرش،وقتی ۵ سالش شد، اون بچه ام یه سالش بود، گفتم حالا این کوچیکه را نگه دار تا من و دخترم بریم گفت من نمیتونم نگهش دارم بچه کوچیک را، صبر کن یا بگو مادرت بیاد خونمون نگهش داره، منم مادرم دوره بهمون نمیتونم بگم برای این کار بیاد خونمون، الان بچه دومم۵ سالش شده، بهش میگم میگه منم نشده برم مگه من رفتم؟! میگم تو در طول روز مشغولیت های زیادی داری، ولی من دچار روزمرگی میشم اینجوری، متاسفانه دلم خیلی ازش پره، میگه تو برای مسایل کوچک ناراحت میشی و فراموش نمیکنی ولی حقیقت این است که وقتی این مسایل کوچک روی هم جمع میشه خیلی بزرگ و غیر قابل بخشش میشه
    عزیزم منظورم این بود بدون هماهنگی همسرتون با دوستاتون بیرون برین

    ایا همسرتون واسه بیرون رفتن با دوستاش یا کلا واسه هرکار دیگه از شما اجازه میگیره که شمام مجبور باشین از ایشون اجازه بگیرین؟!

    شاید بگین اون‌ سرپرست منه و داره خرج منو میده!
    بسیار خوب اونوقت منم میگم اولا خرجی دادنش که ناقص و با هزار بهونه و اما و اگره
    دوما ایا ایشون به شما مجال و اجازه داد خودتون کار کنین و از دسترنج خودتون بتونین سرپرست خودتون باشین؟

    خیلی متاسفم عزیزم اما‌ من این مدل ساختار رو بیشتر از اینکه ساختار زن و شوهری ببینم بیشتر شبیه ارباب و کنیزی میبینم و بقول اشاره خودتون ،درد به این وخامت با هیچ مسکنی درمان نمیشه

    زن بدون حق طلاق بدون اجازه واسه درامدزایی بدون حق ولایت برفرزندانش درحالیکه باراصلی زحمت تربیت و نگهداری فرزندان برعهده مادره

    دوست خوبم
    بنظرم میرسه این ساختار باید از اساس حل بشه و راه معقول دیگه ای به ذهنم نمیرسه

    میشه خیلی ساده لوحانه بگیم که شما برو پیش مشاور و مشکلتو باهاش مطرح کن
    اما من حرفای کلیشه وار و بدون پشتوانه نمیخوام بزنم!

    نظر خود شما چیه؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  28. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2019
    شماره عضویت
    41026
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    ....
    ویرایش توسط فلفل : 06-30-2019 در ساعت 06:06 PM

  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    به هیچ عنوان نمیتونم بدون هماهنگی با ایشون از خونه بیرون برم، شدیداً برخورد می‌کنه باهام و اعصابم را خورد میکنه، البته تا حالا این کار را نکردم، می ترسم از عواقبش، ولی اگه بدون هماهنگی با همسرم حتی آرایشگاه هم برم، ناراضی میشه چه برسه به اینکه پارک و گردش برم، اصلا من هیچ وقت نمیتونم با دوستام در ارتباط باشم و اونها را خونه بیارم یا برم خونشون، مگر اینکه تحت نظارت شدید ایشون باشه
    طبیعی است که خودش برای خرید و گردش و ارتباط با دوستانش از من اجازه نمیگیره، ولی برعکس این موضوع برایش قابل پذیرش نیست
    در مورد کار کردن من هم، تنها می‌ذاره برم معلم بشم، که من یه سال رفتم معلم شدم ولی چون علاقه و توانایی تدریس را نداشتم ادامه ندادم، نویسندگی را هم دوست دارم، یه کتاب نوشتم که متاسفانه وقتی رفت برای چاپش هماهنگی کنه، به نام خودش و برادرش چاپ کرد چون گفت برای دفاع پایان نامه ام مقاله و کتاب لازم دارم، بهم گفت تو برای من کار تحقیقاتی انجام بده و من پول میدم بهت، عوضش به اسم شوهرم ارائه بشه، منم راضی نبودم و دلزده شدم از این کار، الآنم میگه پول بهت میدم پایان نامه ام را کار کن و بنویس، من زیر بار نرفتم
    اگه بخوام برای دکترا آزمون بدم و درس بخونم هم مشکلی ندارد، ولی من دیگه از درس خوندنی که در ادامه اش شغلی نداشته باشم ناراحتم و برای همین درسم را ادامه ندادم
    واقعا باعث تاسفه عزیزم
    من تعجب میکنم ازین همه صبوری شما
    چون خودم جای شما بودم حتی ۱ ثانیه همچی رابطه مریض گونه ای رو تحمل نمیکردم

    نمیدونم خودتون چقد متوجه باشین
    اما شما با وجود تحصیلات عالی و استعداد نویسندگی خیاطی ارایشگری که ۳ تا هنر متفاوت ازهم هستن و باوجود فرهنگ و تربیت خوب خانوادگیتون متاسفانه تو این ساختار زناشویی معیوب(که حقیقتا اسمش ارباب و کنیزیه) دارین سوخت میشین و سالها بعد دچار افسوس سنگینی خواهید شد

    کسی که خودش مشاوره و مثلا داره مردم رو راهنمایی میکنه و قطعا کلی ادعا داره و خودشو صاحب فکر میدونه اما با همسر خودش مث یه کنیز رفتار میکنه و همین مرد مدعی بلد نیست پایان نامه خودشو راست و ریس کنه و دست به دامن دیگران(خانمش) میشه که کارای پایان نامه شو انجام بده درحالیکه تهیه و تحقیق و گرداوری پایان نامه جزو تکالیف علمی خود اون شخص محسوب میشه همچی مردی رو چطوری میشه تغییر اساسی درش ایجاد کرد؟

    اصلا بنظرت همچی چیزی شدنیه؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  30. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38164
    نوشته ها
    603
    تشکـر
    288
    تشکر شده 407 بار در 290 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط فلفل نمایش پست ها
    همین الان کتابتون را دانلود کردم و چند صفحه آغازینش را خوندم مممنونم
    امروز داشتم براتون یه دستگاه خشک کن طراحی میکردم که ارزون خودتون درستش کنید، ولی همون نویسندگی براتون خیلی بهتره، الان سریال خوب تو کل دنیا خواهان داره، حتی میتونید خلاصه شو ترجمه کنید و برای فیلمسازان خارجی بفرستید... اگر مشکل حجم اینترنت ندارید این برنامه رو تماشا کنید؛
    https://www.aparat.com/v/N6nqz

  31. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    Lightbulb پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    سلام
    این مسئله که ایشدن مشاورن و اینطوری عمل میکنن چیزی عجیبی نیست. من خانمی رو میشناسم که دکتر زنانه و مراجعینش او رو می پرستن ولی تو خونه یه وحشی تمام عیاره. بیرون از خونه به قدری مودب و با شخصیته که شوهرش رو همه تخطئه می کنن. داره روانی میشه ولی هیچ کس حرفشو باور نمیکنه. من چون از نزدیک دیدم مطمئن شدم.
    امیدوارم با مراجعه به مشاور مشکلتون کمتر بشه.

  32. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    سلام اولا تبریک میگم که مشکلت رو تونستی بیان کنی
    یه روز دوتا نجار برا قطع درختا همراه با اره هاشون به جنگل رفته بودن نجار اولی از وقتی که رسید مدام مشغول کار کردن و قطع درختا بود و به خودش استراحتی نمیداد که حتی بیاد یه استراحتی بکنه اما نجار دومی همزمان که کار میکردن بینش یه استراحتی میکرد چایی ای میخورد و ارشو هم تیز میکرد ، دم دم های غروب که شد نجار اولی که کلی کار کرده بود دیگه خسته شده بود اما نجار دومی که بین کارش استراحتم میکرد چوب ها و درخت های بیشتری نسبت به نجار اولی جمع کرده بود چرااا ؟ چون به خودش تفریح میداد و استراحت میکرد و سوخت روحش رو تامین میکرد

    میدونی بانو تو روحت شدیدااا خسته شده و چون خواسته هایی که از شوهرت داشتی هیچ کدومشون عملی نشده خورده تو ذوقت و اینطوری شدی
    مرد ها رو هیچ وقت نمیشه عوض کرد اما خودت رو که میتونی عوض کنی
    دوست های دوران دبیرستانت ،مامان های هم مدرسه ای های بچه هات رو جمع کن با هم برین پارک،سینما،چنگل و تفریح
    حالا که شوهر نمیاد تو با دوست هات وقت بگذرووون تازه بچه های زیبا هم که داری که خیلیااا حسرت داشتنش رو دارن برشون دار ببرشون پارکی ،جنگلی جایی
    حالا که شوهرت مشغول کاره تو خودت به فکر خودت و روحیت باش و تو دنیا منتظر هیچکس نباش که به روحت اهمیت بده
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

  33. کاربران زیر از Tarah2019 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط heh_heh نمایش پست ها
    شبیه متولدین آبان رفتار میکنید...
    خوبه... همه چیز عالی... فقط یه ایراد کوچیک وجود داره...
    شما باید بدون اینکه حساسیت ایجاد کنید یا جنگ راه بیوفته... خیلی یواش و به قول مهران مدیری چراغ خاموش، قدرت تصمیم گیری تون رو پس بگیرید... شما آدم خوبی هستید که به خاطر خانواده تون از خود گذشتگی میکنید، ولی خب... آدمی زاد قدرت تصمیم گیری داره و نیازه که خودش ازین قدرت استفاده کنه...
    نمیدونم توی شهر شما هم هست یا نه ولی یه جاهایی هست به اسم خانه کودک یا شبیه به این... که بچه هارو میسپارید بهش و میگید که مثلا یکی دو ساعت دیگه میام دنبالشون... لازم هم نیست به شوهرتون بگید...
    خودت رو دوست داشته باش... به خودت علاقمند باش...
    هرچیزی، راه درست منطقی خودش رو داره... بدون اینکه از تعادل خارج بشی باید تصمیم بگیری... فکر به اینکه شرایط بحرانیه، من دارم تموم میشم... اینا فقط میتونه ذهنت رو خراب کنه و به تصمیم گیریت تاثیر بذاره... همیشه بدون استرس تصمیمگیری کن... اولش آدم دلشوره میگیره ولی عادی میشه...
    یه کاری راه بنداز... چه میدونم، فیلمنامه بنویس، میوه خشک کن... به خاطر کار، با چهارنفر همصحبت میشی از یکنواختی میای بیرون
    من یه کتاب نوشتم که به درد همه آدما میخوره، البته وزارت ارشاد به خاطر جدولاش مجوز نمیداد مجبور شدم متن هاشو جدا کرذم و کتابش کردم که ناقص شد، ولی همینم بد نیست... با حوصله بخونش
    دانلود رایگان کتاب هیپنوتیزم مدیریت زمان و برنامه ریزی روزانه - پایگاه دانلود رایگان کتاب | دانلود کتاب
    موفق باشی
    چراغ خاموشه رو خوب اومدی:دی
    فقط اونجاش که بنده خدا رو رئیس محیط زیست میکنه بعد که امضا ها رو میگیره ازش خیلی ریلکس میگه خداااروووشکرررررررررررررر رررررررررررررررررر
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

  35. کاربران زیر از Tarah2019 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط heh_heh نمایش پست ها
    یه سوال میتونم بپرسم؟ چی شد اسم کاربری تونو گذاشتید فلفل؟ باحاله... ولی چرا به ذهن من نرسیده بود... خوش سلیقه اید... لایک...
    حالا داداچ طوری که نشده به مدیر پیام بده بگو اسمتو بزاره فلافل
    خیلیم بهت میاد تند و خوش مزه (:
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

  37. کاربران زیر از Tarah2019 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42147
    نوشته ها
    228
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگید من با این خصوصیات چه مشکلی دارم؟

    مرسی بابت مطالب خوبتون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خصوصیات مهم آهنگ
    توسط iranava در انجمن موسیقی و آهنگ
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-09-2018, 04:39 PM
  2. خصوصیات خوب و قشنگ همسر من
    توسط سمیراه در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 470
    آخرين نوشته: 10-23-2017, 05:17 PM
  3. بحث آزاد :خصوصیات شوهر مورد علاقه خانمها
    توسط سعید62 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 04-10-2017, 11:36 AM
  4. خصوصیات اخلاقی مشترک مردان
    توسط unknown2015 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 08-23-2015, 08:16 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد