نوشته اصلی توسط
eli2
عزیزم من براساس صحبت هات احساس میکنم که به دنبال یه نفری هستی که فرشته ی نجاتت بشه و یه زندگی زیبا و قشنگ رو برات بسازه.
اما تنها و تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه خودت هستی و خدا
اگه یبارم که شده احساس بی نیازی نسبت به همه پیدا کنی و به خودت تکیه کنی میبینی که دره خوشبختی رو به روی خودت باز کردی اما باید به این باور و ایمان برسی که تو میتونی از هیچ همه چی بسازی و این احساس بی نیازی ارامشی بهت میده که هیچ کس نمیتونه اونو ازت بگیره
من خودم تا زمانی که میخواسم برم دانشگاه نه گوشی داشتم نه اینترنت ... توخونه هم کسی حواسش به من نبود و من بودم و کتاب هام و یه عالمه تخیلیات شیرین اینکه مثلن بتونم خلبان بشم هلیکوپتر برای خودم بخرم فلان جاها برم و الان خیلی ازون زمان ها میگذره و درسته که به هیچکدوم ازون رویاهام نرسیدم ولی همین حرکتم منو به یه مسیری کشوند که منو خوشحال و راضی کرده.
انگیزه حرکتم خودم بودم و اونم از طریق نوشتن به دستش اوردم ... من یه عالمه دفتر خاطرات دارم که همیشو با ناراحتی شروع میکردم همیشه با یه چرای بزرگ ... چرا اینو ندارم چرا خوشال نیسم چرا زندگی اینجوریه چرا چرا چرا و بعدش کم کم خودمو اروم میکردم که خب به درک و حالا اینقدر تلاش میکنم که بدستش بیارم و این نوشتنا به من انگیزه میداد
الان احساس میکنم یه عالمه فکر تو ذهنت تلنبار شده که باید همشو روی کاغذ بنویسی تا ذهنت خالی بشه اونموقع هست که فکرا و ایده های جدید جای این افکار منفیتو پر میکنه