نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: تنها

1469
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2020
    شماره عضویت
    43343
    نوشته ها
    121
    تشکـر
    1
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    5

    تنها

    سلام اولین سوال اینکه میخوام ببینم جایی رو میشناسین که مشاوره رایگان بدن یا نه؟ کاش من پدر و مادر نداشتم کاش من تنها زندگی میکردم شاید تنهایی رو اون موقع هم حس میکردم ولی حداقل غمی که الان تو دلمه اون موقع نبود خیلی خسته ام از همه ادم ها از پدرم و مخصوصا از مادرم که از اول بچگی به من گفت تو نمیتونی من دلم خیلی تنگ شده برای مامان بزرگم کاش الآنم اینجا بود مطمئنم کمکم میکرد به حرفام گوش میداد با این که پدرو مادرم محافظه کار نیستن و یه فضای صمیمی هست ولی من احساس غریبی میکنم میترسم حرفامو بهشون بگم میترسم اونا هم پشتکوه خالی کنن یعنی منظورم از پشت خالی کردن این بود که تا اونجایی پیش برم که ازم بدون بیاد ولی تقصیر من چیه من اصلا نمی‌دونم مشکلم چیه با صداهای بلند مشکل دارم و با صدای آهنگ آذربایجانی عصبی میشم یه شب که میخواستم بخوابم به بابام گفتم شبکه رو عوض کنه نکرد اعصابم خورد شد بعد مامانم هم به من گفت تو شش دونگ حواست اینجاست یعنی درس نمی‌خونی و منم رفتم اتاق پرو بستم گریه کردم اینقدر گریه کردم که تمام افکار منفی اومد تو ذهنم چون واقعاً یه غمی تو دلمه که هر کاری میکنم نمیره به خاطر اینکه این همه ترس و وحشت و کینه و بی اعتمادی نسبت به خودمو بقیه تو دلم افتاده گریه کردم بعداً رفتم اینترنت خوب چیکار کنم میخواستم چند تا چیز سرچ کنم آروم شم آروم نشدم رفتم خوابیدم بعد مامانم بیدار کرده منو بعد میگه گوشی رو گذاشتی رو زنگ خاموش کردی و خوابیدی خوب آخه چیکار داری من نمی‌دونم هی منو کنترل می‌کنه وقتی از بچگی با هم ارتباطمون نزدیک نبوده یعنی من هیچ وقت مشکلاتمو به مامانم یا بابام نگفتم تا راهنمایی من خودم مسایلم رو حل میکردم ولی تو دبیرستان بهشون گفتم اما نه همه ماجرا رو مثلاً نمی‌تونستم بگم مادر عزیزم من از بچگی تا الان ازت کینه به دل داشتم و تازه میخوام باهاش کنار بیام چون هیچ کس جای من نیست و هیچکس منو نمی‌فهمه چون من الان بگم من فکر میکنم مالمو بابام دشمن متن و بهشون زیاد اعتماد ندارم و ازشون میترسم بهم میگن خوب دلیلی نداره درسته برام همه امکاناتو فراهم کردن ولی از نظر روحی من تو این سه چهار سال نابود شدم نابود البته تقصیر خودم هم بود میدونین زیاد نباید رو من حساس میشدم چون من نفرت دارم از این موضوع و بیشتر استرس میگیرم مشاور ادیتور بقیه اش بعداً می‌فرستم لطفا وقت بذاری به این که جواب دادین به بقیه اسم جواب بدین این هفته تولدمه میخوام به جای کیک و شیرینی چون میخورم چاق میشم ازشون بخوام به جای کادوی تولد منو ببرن مشاوره به نظرتون خوبه یا نه؟ چون همینطوری میترسم بگم حرفامو چون نمی‌دونم واکنششون چی میشه

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 70 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    اینکه مدام افکاری در ذهنتان دارید و مشکلات و ناراحتی هایتان را با خودتان مرور و اصطلاحا نشخوار می کنید حتما باید خیلی آزاردهنده باشد و انرژی روانی زیادی را از شما بگیرد و با این اوصاف طبیعی است که مدام احساسات ناخوشایند را تجربه می کنید.
    به طور کلی افراد در برابر مشکلات و مسائلشان دو شیوه کلی را در پیش می گیرند، شیوه اول به این صورت است که به خود مشکل و ابعاد آن فکر می کنند و بر مشکل ممرکز می شوند که در این صورت غرق در افکار و هیجانات منفی می شوند و مشکل هم همچنان به قوت خودش باقی می ماند و آنها هم در چرخه معیوب فکر و احساس ناخوشاند گرفتار می شوند و به خاطر همین اصطلاحا به این سبک از مواجهه با مشکل می گویند سبک هیجانی یا هیجان محور.
    شیوه دوم سبکی است که در آن تمرکز به جای اینکهه بر روی مشکل باشد، بر روی حل مساله و شیوه های حل این مشکل و یا مدیریت آن است و افراد تمرکزشان را بر گزینه های موجود برای حل مشکلشان قرار می دهند، در این شیوه که تنها شیوه موثر و کارآمد است، نهایتا ذهن به سمت حل مساله هدایت می شود چرا که بر حل آن از ابتدا متمرکز شده است و برای همین اصطلاحا به آن شیوه متمرکز بر حل مساله می گویند.
    حالا اکثر افراد به طو عادی و معمول معمولا شیوه اول را به کار می برند که بسیار ناکارآمد است و زمینه آسیب را در بلندت مدت برای آنها فراهم می کند.
    اگر کمی تفکر کنند و روی خودشان کار کنند و از شیوه اول ناامید شوند، آنوقت ممکن است به ست شیوه دوم بروند.
    در نهایت شیوه دوم به نوعی یک مهارت است که با آگاهی و تمرین به دست می آید.
    به طوری که در ابتدا ما تلاش می کنیم به محض اینکه از اکار و هیجاناتمان آگاه شدیم خودمان و ذهنمان را به این سمت هدایت کنیم.
    اما پس از مدتی، در بلند مدت به صورت اوتوماتیک ذهن ما اینگونه عمل خواهد کرد.
    البته بدیهی است که مانند هر مهارت اکتسابی دیگری هر چه بیشتر این کار را انجام دهیم ر آن مهارت بیتری به دست خواهیم آورد.
    در مورد شما هم این روند به خوبی دیده شد.
    در ابتدا یک تبریک ویژه بابت تولدتان و در مرحله دوم یک تبریک بسیار ویژه تر بابت این پیشرفتتان در این روند و اینکه در نهایت بعد از اینهمه تمرکز بر مشکلاتی که دارید.
    بالاخره از سیستم خلاق ذهنتان در مسیر دریافت راه حل کمک گرفتید و به سمت حل مساله رفتید و رویکرد حل مساله را در پیش گرفتید، اینکه صرف نظر از خود مشکلات، چگونه در مسیر حل مشکلتان اقدام موثری بردارید و اگر یکی از گزینه ها دریافت جلسات مشاوره است، برای به دست آوردن آن چه گامی بردارید و این نشاندهنده پیشرفت شما است که چه خوب که با سالروز تولد و بزرگتر شدنتان هم آیند می شود.
    نگرانی شما درباره واکنش آنها هم قابل درک است اما مهم این است که شما کار درست را انجام دهید و تلاش خودتان را در مسیر خواسته تان انجام دهید.
    سعی کنید با آرامش درباره دغدغه های خود و خواسته و انتظارتان و اینکه خودتان را نیازمند دریافت کمک حرفه ای می بینید، با والدینتان به گفتگو بپردازید که لازم است شما هم متقابلا نظرات آنها را بشنوید تا برای رسیدن به یک توافق دوسویه مذاکره کنید.
    حتما جلسات مشاوره به شما کمک خواهد کرد که چگونه در مسیر یک زندگی خوب و با کیفیت حرکت کنید و موانعتان را در این مسیر شناسایی کنید و راهکارهای لازم را در این زمینه بیاموزید و ما هم برای شما آرزوی موفقیت می کنیم.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2020
    شماره عضویت
    43343
    نوشته ها
    121
    تشکـر
    1
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : تنها

    ممنونم که کمکم میکنین من تازگی ها از اینترنت زیاد استفاده میکنم مامانم روم کلید کرده و حق داره از بچگی دوست داشتم یکی منو درک کنه و بفهمه اما الان که فکر میکنم میفهمم که نمیشه واقعا خیلی وقتا این اتفاق نمیفته چون آدما احساساتشان با هم تفاوت داره امیدوارم مشکلم زود حل شه من موقع شب خوابیدنی وقتی صدا زیاد میشه با استرس می‌خوابم حتی اگه زیاد خوایم بیاد من اینطوری میشم خوب چیکار کنم بگین من چیکار کنم بتونم راحت کنار بقیه زندگی کنم تنهایی رو من بیشتر انتخاب میکنم چون آرامش بهم میده بعضی وقتا مامانم اون قدر بهم میگه این کارو بکن اون کارو نکن که خودم گیج میزنم بعضی وقتا چون بین اون همه مشغله های خودم باید انتظارات بقیه هم جواب بدم من برای بقیه زندگی نمیکنم همون‌طور که یکی عقلشو به کار میندازه و به هدفش میرسه منم یا هرکسی دیگه ای هم می‌تونه این کارو بکنه و اون طرف نه شاخ داره نه دم البته معذرت می‌خوام منظورم اینه که موجود عجیبی نیس

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2020
    شماره عضویت
    43343
    نوشته ها
    121
    تشکـر
    1
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : تنها

    ممنونم به خاطر تبریکتون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد