نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: نگرانم

1959
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35927
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    14
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    نگرانم

    یک سال گذشته روزهای سختی رو گذروندم . از نظر روحی خیلی صدمه دیدم و کم کم دارم احساس میکنم دارم مریض میشم. میخوام دردودل کنم

    من با عشق ازدواج کردم و هنوزم با گذشت 6 سال از ازدواجمون زندگی پر از عشق و شاید بشه گفت باورنکردنی ای داریم

    سال گذشته خیلی اتفاقی و بدون هیچ سابقه قبلی همسرم یه هو تشنج کرد. برای خیلی ها تشنج خیلی راحت هضم میشه. اما تشنج همسر من نمیدونم چرا پیچیده شد. تو بیمارستان دوز بالای دارو بهش تزریق کرده بودن یا هر چی که همسرم تا یک هفته فراموشی داشت و یکی دو بار تو بیداری هذیون میگفت. خیلی اذیت شدم. در عرض دو هفته 6 بار دکتر رفتیم. مطب دکترای مغز و اعصاب هم که دیگه خودتون میدونید... از اونطرف بخاطر این فراموشی ها و هذیون ها و دکتر رفتن ها و بدتر از همه ابهامات و ترس هامون مسایل و مشکلات دیگه ی کاری و اجتماعی هم براش پیش اومد.
    من عاشق همسرم بودم و این اتفاقی که براش افتاد و روزهای مریضیش اصلا به سادگی قابل هضم نبود. من شخصیت پیگیر و حساسی دارم. هر لحظه ام با پرس و جو و تحقیق درمورد علائم مشکلش گذشت.


    الان که دارم مینویسم از تلخی روزهای پر از ابهام و استرسی که بهم گذشته دارم گریه میکنم

    حالا امروز... من به شدت روحم آزرده است. این مدت روزی هزار بار مردم و زنده شدم. تمام وقتم در مورد داروهاش سرچ میکردم یا میپرسیدم. خدا رو شکر همسرم مرد موفق و اجتماعی و زرنگیه. فقط شخصیت کلیش خونسرده و درمقابل، من عجول! همش نگرانشم. مدام یادآوری داروهاش. اگر موعد داروهاش باشه و خونه نباشه قطعا بهش زنگ میزنم. شاید باورتون نشه اگر بگم در این 9 ماه حتی یه بار داروهاشو یادم نرفته.
    بیشتر از خودش همش نگران مسایل مختلف مرتبط با سلامتیش شدم. دکتر گفته خواب براش مهمه. این شده از دغدغه های من که همش تذکر بدم پس زود بخواب. و برای سایر مسایل مرتبط با بیماریش به همین شکل

    نمیدونم فهمیدید میخوام چی بگم. تمام فکر و ذهنم شده سلامتی همسرم. به شکل عجیبی همش دارم سلامتیش رو کنترل میکنم. البته اونم چون دغدغه من رو درک میکنه باهام همکاری میکنه و لجبازی نمیکنه. اما خب ناراحته که به قول خودش من دارم خودمو این وسط داغون میکنم. در طی روز که همو نمیبینیم و سر کار هستیم فکرم همش پیش اونه و استرس دارم یه وقت تشنج نکنه. یعنی خوابش دیشب کافی بوده؟ یعنی سردیش نشده؟ یعنی...

    دست خودم نیست... از دست رفتم... نمیتونم... نمیتونم بیخیالش بشم. همش ترس اینکه "تو موقعیت بدی دچار تشنج بشه" و اسیب ببینه آزارم میده.
    کلا ضعیف شدم. ضعیف. هر چیزی سریع منو میشکنه. هر حرفی بهم برمیخوره. همش دلم گرفته. همش بی حوصله ام. همش احساس میکنم جام تنگه و...
    ویرایش توسط sara222 : 07-23-2017 در ساعت 11:41 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35927
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    14
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از نظر روحی خیلی ضعیف شدم

    راستی الان داروهای وسواسش به دستور خود روانپزشکش نصف شده و 3 ماه دیگه کامل قطع میشه و وسواسش درمان شده.
    از آخرین تشنجش هم 3 ماه میگذره . تمام نوار مغز ها و ام آر آی های این مدت نرمال بوده .دیروز که دکتر بودیم گفت صرعش خفیفه. ولی نمیشه گفت دیگه اصلا تشنج پیش نمیاد. باید یکی دو ماه دیگه صبر کنیم تا مطمئن باشیم درمان شده یا نه. بعدشم تا 2 سال باید دارو بخوره
    ویرایش توسط sara222 : 07-18-2017 در ساعت 10:21 AM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از نظر روحی خیلی ضعیف شدم

    افراد مبتلا به مشکلات روحی و روانی طول عمر کمتری دارند. این نتیجه مطالعاتی است که انجمن تحقیقاتی استراتژیک «ولکام تراست» از داده های بدست آمده بروی عده زیادی شرکت کننده، در مجله پزشکی بریتانیا منتشر کرده است.


    شرکت کنندگان در این مطالعات برای مشکلات روحی و روانی با استفاده از مقیاس های شناخته شده، اعم از اینکه هیچ نشانه ای ندارند تا علائم شدید اضطراب و افسردگی مورد بررسی قرار گرفتند. سپس این تیم ، پس از هشت سال که از شروع تحقیقات گذشته بود، به بررسی دلایل مرگ شرکت کنندگان فوت شده پرداخت، و همچنین بررسی اینکه آیا دلیل فوت مرتبط با این مشکلات روحی و روانی گزارش شده، بوده یا دلایل خارجی دیگر مانند، بیماری های قلب و عروق، سرطان داشتند.

    نتایج نشان دادند که افراد با اختلالات روانی مثل اضطراب و افسردگی، امید به زندگی کوتاه تری نسبت به کسانی که فاقد نشانه های این بیماری ها هستند، دارند. حتی به نظر می رسد که افراد مبتلا به عوارض جزئی بیماری های روحی در معرض خطر بالاتر مرگ نسبت به بیماری های قلبی و عروق و سرطان وعلل متعدد دیگر جسمی هستند.

    "هنگامی که تیم تحقیقاتی همه فاکتورها مثل؛ اضافه وزن، ورزش، سیگار کشیدن، مصرف الکل و دیابت را مد نظر و بررسی قرار داد، ارتباط بین بیماری های روحی و مرگ زودرس بیشتر مفهوم پیدا کرد. نتیجه این که، مرگ زودرس به سادگی به افرادی که دارای عدم سلامت روحی هستند تعلق نمی گیرد، بلکه این احتمال وجود دارد که مشکلات روحی با تغییرات فیزیولوژیکی بدن است که باعث افزایش خطر ابتلا به بیماری هایی مانند بیماری های قلبی و عروق و سرطان همراه می گردد."


    در این مطالعات، تقریبا یک چهارم افراد از عوارض جزئی اضطراب و افسردگی رنج می برند، با این حال، این بیماران کمتر به مراکز بهداشت و درمان روحی روانی مراجعه کردند. پژوهشگران معتقدند که پیامد های آنان باعث بهبود بیماری های جزیی این افراد شده است.

    "واقعیت این است که حتی برای بیماران در سطوح پایین تر اختلالات روحی هم خطر مرگ زودرس وجود دارد، و برای همین امر، ادامه پژوهش های بیشتر برای درک اینکه آیا درمان معمولی برای بیماران جزئی اختلالات روحی می تواند خطر مرگ زودرس را کاهش دهد، باید انجام پذیرد."
    مطالعات قبلی در بررسی های ارتباط بین سلامت روحی و امید به زندگی، ناچیز و قادر به اندازه گیری و قابل اعتماد نیود. این مطالعات، تا به امروز، بزرگ ترین پژوهش به منظور مقابله با این مشکل بوده است.

    "افراد دارای اختلالات روحی، جزو آسیب پذیرترین اقشار جامعه هستند. این پژوهش نشان دهنده این است که نیاز برای حصول اطمینان از دسترسی به مراقبت های بهداشتی مناسب و مشاوره افراد مبتلا به بیماری های روحی روانی می تواند به بهبود این بیماران کمک کند."
    درک مغز و پیدا کردن روش های بهبود یافته برای درمان اختلالات مغزی و روانی یکی از عمده ترین چالش های انجمن تحقیقات استراتژیک «ولکام تراست» است.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از نظر روحی خیلی ضعیف شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara222 نمایش پست ها
    یک سال گذشته روزهای سختی رو گذروندم . از نظر روحی خیلی صدمه دیدم و کم کم دارم احساس میکنم دارم مریض میشم. میخوام دردودل کنم

    من با عشق ازدواج کردم و هنوزم با گذشت 6 سال از ازدواجمون زندگی پر از عشق و شاید بشه گفت باورنکردنی ای داریم

    سال گذشته خیلی اتفاقی و بدون هیچ سابقه قبلی همسرم یه هو تشنج کرد. برای خیلی ها تشنج خیلی راحت هضم میشه. اما تشنج همسر من نمیدونم چرا پیچیده شد. تو بیمارستان دوز بالای دارو بهش تزریق کرده بودن یا هر چی که همسرم تا یک هفته فراموشی داشت و یکی دو بار تو بیداری هذیون میگفت. خیلی اذیت شدم. در عرض دو هفته 6 بار دکتر رفتیم. مطب دکترای مغز و اعصاب هم که دیگه خودتون میدونید... از اونطرف بخاطر این فراموشی ها و هذیون ها و دکتر رفتن ها و بدتر از همه ابهامات و ترس هامون مسایل و مشکلات دیگه ی کاری و اجتماعی هم براش پیش اومد.
    من عاشق همسرم بودم و این اتفاقی که براش افتاد و روزهای مریضیش اصلا به سادگی قابل هضم نبود. من شخصیت پیگیر و حساسی دارم. هر لحظه ام با پرس و جو و تحقیق درمورد علائم مشکلش گذشت.
    از 2 هفته قبلش بخاطر مشکل وسواس عملی که روی یه مساله خاصی داشت پیش یه روانپزشک تحت درمان بود و ایشون داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای و یه سری قرص دیگه براش تجویز کرده بود. علائم روزهای اول مصرف اون داروها هم هر دم به یه شکلی خودش رو نشون میداد و واقعا همه چی تو هم شده بود.
    پیش دکتراش هم که میرفتیم میگفتن چیزی نیست. روانپزشکش میگفت تشنج بخاطر داروهای من نبوده اصلا. متخصص مغز واعصاب هم بااینکه نوار مغز و ام آر آی کاملا نرمال بود گفت تشنج صرعیه و باید دارو مصرف کنه
    بماند که داروهاش باعث شد 14 کیلو چاق بشه و یه مشکل جدید!
    4 ماه گذشت و هیچ حمله ای نداشت. داشتم تازه از اون روزهای تلخی که بهم گذشته بود خلاص میشدم که دوباره بعد از 4 ماه تشنج کرد. درست چهارماه بعد، همون روز و همون ساعت و همون مکان! روانپزشک گفت به نظر من عصبیه. ولی مغز واعصاب همچنان تاکید داشت و داره صرعیه. منتها صرع خفیفه. حتی بهش گفتم آخه نوار مغزش چیزی رو نشون نمیده. گفت باشه .


    الان که دارم مینویسم از تلخی روزهای پر از ابهام و استرسی که بهم گذشته دارم گریه میکنم

    حالا امروز... من به شدت روحم آزرده است. این مدت روزی هزار بار مردم و زنده شدم. تمام وقتم در مورد داروهاش سرچ میکردم یا میپرسیدم. خدا رو شکر همسرم مرد موفق و اجتماعی و زرنگیه. فقط شخصیت کلیش خونسرده و درمقابل، من عجول! همش نگرانشم. مدام یادآوری داروهاش. اگر موعد داروهاش باشه و خونه نباشه قطعا بهش زنگ میزنم. شاید باورتون نشه اگر بگم در این 9 ماه حتی یه بار داروهاشو یادم نرفته.
    بیشتر از خودش همش نگران مسایل مختلف مرتبط با سلامتیش شدم. دکتر گفته خواب براش مهمه. این شده از دغدغه های من که همش تذکر بدم پس زود بخواب. و برای سایر مسایل مرتبط با بیماریش به همین شکل

    البته این رو بگم که این وسط از کارهای اجتماعی خودم غافل نشدما. شاغل هستم. دانشجوی ارشد بودم و با بهترین معدل فارغ التحصیل شدم. اما در حین همه ی اینا لحظه به لحظه فکرم پیش همسرمه که تمام نکات و داروهاشو رعایت کنه که یه وقت دوباره تشنج نکنه. جالبه که خودش برای داروهاش یادآور گذاشته اما باز منم...

    نمیدونم فهمیدید میخوام چی بگم. تمام فکر و ذهنم شده سلامتی همسرم. به شکل عجیبی همش دارم سلامتیش رو کنترل میکنم. البته اونم چون دغدغه من رو درک میکنه باهام همکاری میکنه و لجبازی نمیکنه. اما خب ناراحته که به قول خودش من دارم خودمو این وسط داغون میکنم. در طی روز که همو نمیبینیم و سر کار هستیم فکرم همش پیش اونه و استرس دارم یه وقت تشنج نکنه. یعنی خوابش دیشب کافی بوده؟ یعنی سردیش نشده؟ یعنی...

    دست خودم نیست... از دست رفتم... نمیتونم... نمیتونم بیخیالش بشم. همش ترس اینکه "تو موقعیت بدی دچار تشنج بشه" و اسیب ببینه آزارم میده.
    کلا ضعیف شدم. ضعیف. هر چیزی سریع منو میشکنه. هر حرفی بهم برمیخوره. همش دلم گرفته. همش بی حوصله ام. همش احساس میکنم جام تنگه و...
    عشق حس قوی ایه ک بعضی وقتا به ادم نیرو میده که از پس بزرگترین مشکلایی ک فکرشم نمیکنه بر بیاد بعضی وقتام میشه نگرانی ترس حسادت .... میشه کنترلش کرد ولی.
    پیش خودتون فک کنید اگر این استرسا مشکلی براتون پیش بیاره مریض بشید یا حتی متوجه همین استرسی بودنتون بشند و نتونن ارومتون کنن شوهرتون از نظر روحی چقدر تنش براشون پیش میاد و خدای نکرده شاید خودشون باز اتفاقی براشون بیفته.
    همونجوری ک دکتر گفته احتمال این که تشنج برگرده هست اما شایدم برنگرده. شما همیشه به چیزای خوب فکر کنید ایمانم داشته باشید که اتفاقای خوبو جذب میکنید. فکرای بد قطعا شمارو ضعیف میکنه و فکرای خوب شاید تو زندگیتون منعکس بشه.
    روحیتونو حفظ کنید روحیه خوب شما خودش یه امتیاز مثبت برای اینه ک بهتر پرستاریشو بکنید.
    می تونید یه تایمی از رور مدیتیشن کنید. میتونید نگرانیاتونو بنویسید. میتونید با خودتون جمله های تلقینی مثبت تکرار کنید. هدفتون این باشه که روحیتونو بالا ببرید و ایمان داشته باشید که همین کار خودش یه قدم مثبت برای سلامت شوهرتونه.
    موفق باشید

  5. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد