به تازگی متوجه شده ام که همسرم دچار خودشیفتگی است؛ با ایشون در این مورد صحبت کردم ولی به هیچ عنوان قبول نمیکنن و حتی تست مربوط به خودشیفتگی رو با حضور خودشون انجام دادیم و اکثر موارد در موردش صدق میکرد منتها میگه با این خصوصیات بزرگ شدم و مشکلی باهاشون ندارم و تو اگر مشکلی داری خودت برو و حلش کن ؛ میدونم که کاملا غیر منطقی پاسخ میده و من تنها نخواهم توانست این مشکل رو حل کنم ، خصوصیاتی که داره به اینصورته که به شدت خودخواه و مغروره ، خودش رو بالاتر از همه میدونه ، همه باید بهش احترام بگذارن و ازش تعریف کنن ، به شدت حسوده و اسمش رو میگذاره غیرت ، مداوم در حال تحقیر منه ، علایقم رو به تمسخر میگیره ، بنظرش من یک انسان بیفایدم که اهل هیچ چیز و حتی زندگی کردن نیستم ، اصلا اهل همدلی نیست ، فوق العاده منضبطه ، حسابگره ، اهل روابط نزدیک حتی با خانوادم نیست و .... که روی هم رفته میشن کوهی از مشکلات .
اخیرا مثل دو همخانه داریم با هم زندگی میکنیم ؛ در صورتیکه من هم رویا و ارزوهای متفاوتی برای زندگیم داشتم ؛ دارم سال به سال و دقیقه به دقیقه عمرم رو صرف این زندگی میکنم .
حتی نمیشینه درست در مورد مشکلاتمون صحبت کنیم ، واقعا نمیدونم باید چکاری انجام بدم ، حس میکنم افسرده شدم و میل به انجام کاری ندارم ، گاهی حتی به خودکشی فکر میکنم چون انگار در این زندان محبوس شدم ، انگار هیچ راهی وجود نداره .
اگر ایشون یک یا دو خصوصیت بد داشت باز هم تلاش میکردم منتها وقتی نگاه میکنم سخت میتونم خصوصیات مثبتی رو درونش پیدا کنم .