نوشته اصلی توسط
mohamad4110
باسلام خواهری دارم که بیست ویک سالش هست ویک بچه یکساله داره وچهارسال هست ازدواج کرده ایشون بعد سه ماه ازعروسیش ازخونه زد بیرون وبعدچندروز درحرم پیداش کردند وگفت شونهرم بهم میخواسته امپول بزنه والکل داده و...که راست هم میگفت وبراثزهمون الکل تشنج میکرد واومد خونه بابا وبعدچندوقت دوباره ازخونه زد بیرون ودوهفته نبود بااینکه حامله بود وپیداش کردن وبااصرار زیاد والتماس وایناخودش شوهرش قبولش کرد شوهرش معتاده وبداخلاق بعد دوهفته دوباره زد بیرون که دیگه شوهرش قبولش نکرد تاوقتی بچش بدنیا اوممد ووقتی که چهارماهش شد بااصرار خیلی زیاد به هردری میزد که آشتی کنه وبالاخره آشتی کرد وبعد چهارماه دوباره زد بیرون وبچه شو مادرم جمع میکرد دوهفته نبود پیداش کردند دوباره فرار کرد توی سه ماه سه بارفرار کرده بود ازخونه بابا والان هم دررو قفل میکنند که نزنه بیرون وگوشیشو که ازش گرفتیم دیدیم بامردای زیادی درارتباط بوده واس های خیلی زشتی میداده وجالبه الالن نمیره دادگاه که طلاقشو بدن ومیگه شوهرمو دوست دارم واون هم گفته طلاق غیابی میگیرم میخواستم ببینم ما بااین آدم چکارکنیم بابای من دو ساله که سرکار نرفته به خاطر این زندگیش فلج شده آبروی همه روهم برده توی یک روستا یکدفه گفته دختر دایی منو گمراه کرده که بابا الان نمیزاره کسی باون دختردایی درارتباط باشه یاگفته بود داداشم قصد تعرض بهش داشته بااینکه دروغه وداداشم الان زن داره واگربفهمه میکشه اونو ولی بابام تحویلش نمیگیره وخیلی حرفای دیگه درمورد خودبابام دامادامون بخدا ماکه کم آوردیم حتی گفتند دیونه است روانپزشک دارو داد ولی اثری نداره میخواستم بدونم ازنظر شرع ما با این چه کنیم ممنون