نوشته اصلی توسط
آناناس خوش قلب
دیگه هیچ دلخوشی ندارم که بخوام به خاطرش زندگی کنم دور و برم پر از آدمای بده یا من هم باید مثل اونا بد بشم یا بمیرم و من نمی تونم بد باشم تو ذاتم نیست.دور وبرم پر از آدمای معتاده پر از زنایی
که خیانت میکنن به شوهراشون و با مرد زن دار دوستن.زنایی که مهریه میزارن اجرا و طرف رو به خاک سیاه مینشونن.زنایی که شوهر مردم و میگیرن
واسه خودشون و مردای عوضی که تجاوز میکنن
که خیانت میکنن معتادان و انتظار دارن تو این کارو نکنی.حتی نزدیکترین کسانم.با هزار بدبختی رشته خوبی قبول شدم و که تنها امیدم توی این دنیای کثافت بود.ولی توی این رشته هم این آدمای عوضی هستن خوب به درک که هستن اما نه بازم هستن
با استادا رل میزنن و نمره میگیرن پارتی های کلفت
دارن باهم تقلب میکنن و سوالات رو معلوم نیست از کجا میارن و توی فضای مجازیم شده خوراکشون
واسه تقلب گروهی و کار گیر اونا میاد و من با این زحمت اومدم این رشته بازم کار گیرم نمیاد.منی که موهای سرم کچل شده از فشار زندگی هر روز باید با
بوی تریاک از خواب پاشم و نمیدونم کسی که دودی بشه معتاده یانه منکه فقط ازین دنیا یه شغل و درآمد میخوام که خودم روپای خودم وایستم و خرج خودمو بدم که اونم قرار نیست گیرم بیاد منی که
پول کنار میزارم برم یه کرم مارک خوب بگیرم بعد میبینم قیمتش رفته بالا و بازم دوباره نمیشه بگیرمش
چرا باید زنده بمونم دیگه امیدی ندارم.ولی چرا نمی تونم بد باشم میتونم راحت خودم رو به نمایش بزارم و پولدار شم میتونم بیام قاطی این روابط بشم اما نمی تونم پس مرگ حقمه باید خودم رو تیکه تیکه
کنم وقتی نمی تونم با قوانین این دنیا زندگی کنم جام توی این دنیا نیست.
یه روش مطمئن و بدون درد بگید لطفا