باعرض سلام وخسته نباشید و تشکر از شما همسرم انسانی ساده ذاتا دلش پاک و در ************ فوق العاده و خیلی کاری هستن وخیلی بهم اعتماد داره . درخانواده ای پر از تش بزرگ شده و همیشه ناراضی و غر میزنه و جو خونرو پر از استرس می کنه و اتفاقای ناگوار کوچیک رو خیلی خیلی بزرگ و بد جلوه میده و از بچه گیش فقط سختی ها توهین ها تحقیرها از جانب خانوادش یادش مونده بر عکس خواهرشون، همیشه طرفدار خواهرش بودن چون دختر بوده و اون رو تحقیر میکردنو الان تمام رفتارای بد پدرشو تکرار میکنه بدون اینکه متوجه بشه. همیشه با صدای بلند دعوا میکنه و بعد خونرو ترک میکنه مثل سابق. اصلا نمیتونه محبت رو بروز بده در صورتی که ذاتی اینطوری نیست یا سوپرایز کنه و ...،، . الان در محیطی که کار میکنه که به عشق استخدام رفته و متنفره از اونجا و همینطور شرکتی مونده و بعدازظهر ها با ماشین کار میکنه. پول دراوردن رو دوست داره هرچند سخت و معتقده چند سال سخت کار کنیم و بعدش راحت باشیم. همیشه از مشکلات و کار صحبت میکنه چه در جمع باشه چه صبح جمعه باشه و دوست داره همه تاییدش کنند در صورتی که مورد تمسخر قرار میگیره و حرصش در میاد و بدتر میشه . فردی غد و گوشه گیری هست همیشه تو حرفاش طرف مقابلش مخصوصا منو تحقیر میکنه و از خودش تعریف میکنه. من شاغل هستم و یک پسر دو ساله با روحیه شاد و کودک درونم خیلی فعاله و سعی میکنم واسه پسرم کم نزارم و چون ایشون نیسن و کار میکنن کلا کارهای بچه و خونه و خرید و.... حتی خودم مریض میشم باید خودم برم دکتر و انتقادشون اینه که من خوش گذرونی نمیکنم کار میکنم و همیشه توقع داره مندمحکم باشم و اون کار کنه. خودشون میدونن اخلاقشون مشکل داره ولی حاظر نیست مراجعه کنه به روانشناس چون معتقده نه پولشو داره و نه وقتشو. از ابتدا طی کرده بودم از بوی سیگار بدم میاد و تا الان نتونستن ترک کنن و داخل خونه نمیکشن و به هر بهانه ایی بیرون میرن و دیگه کلا از خونه دور شده. تو مسافرت و وقتی مشروب میخوره خیلی اخلاقش خوب میشه در غیر اینصورت همه چیز یک طرفست . اشناشونو بدون اینکه بفهمه من گفتم فرستادم باهاشون صحبت کرد چند وقتی خوب شد و دوباره برگشت کلا راه های مختلفی امتحان کردم همشون سطحی بودن . من دچار میگرن شدم عاجزانه تقاضای کمک دارم. من زندگیمو و همسرم رو دوست دارم فقط اخلاقای همسرم اونم به خاطر بچگی بدی که داشته تحملش سخت شده و باعث شده من دچار میگرن بشم از بس ناراضی هست غر میزنه و محبت نمیکنه همیشه طلبکاره لطفا کمکم کنید اون فقط با پول دراوردن خوشحال میشه و خوش گذروندن رو اتلاف وقت میدونه ،یه مدت روی یخچال برچسب میچسبوندم عصبانی شد انگار بهش توهین کردم یه مدت خیلی بهش محبت کردم دیگه خسته شدم هر موقع تنها میشیم به جای صحبت کردن در مورد خودمون یا چیزای خوب یا از اتفاقای بد حرف میزنه یا پشت دیگران بد میگه یا چطور پول دربیاره مثل خانواده پدریش و خانواده من درست برعکسن اونا همیشه سعی میکنند اون چند ساعت و بگن بخندن سربه سر هم بزارن و ایشون همه اینارو وقت تلف کردن میدونه