سلام خسته نباشید
حدودا یک سال پیش زمانی که وارد دانشگاه شدم سر یک برنامه ی اردو با یکی از بچه های دانشگاه (پسر)در تماس بودم هر شب به یک بهانه ای باهم حرف میزدیم من احساس کردم که داره ازش خوشم میاد و حس میکردم اونم همین حسو داره منو دو تا از دوستام و اونو دوتا از دوستاش یک اکیپ زدیم کاملا دوستانه چند باریم همگی باهم رفتیم بیرون یا دوره همی حس من شدید تر شده بود همینطور حس میکردم اونم مث منه مثلا وقتی با همکلاسیای دیگم حرف میزدم حس میکردم عصبی میشه یا اینکه یک بار گف اگه بخوای یک نفرو که دوست داری همیشه داشته باشی باید از دور دوستش داشته باشی و بهش نگی یا مثلا وقتی از پسرای کلاسمون حرف میزدم تا اسم یکیشونو میگفتم سریع خدافظی میکرد خیلی چیزای دیگش چک کردن بیش از اندازه پرو فایلم یا طرز نگاه کردنش از اونجایی که خیلی ادم مغروری بود به صورت واضح حرفی نمیزد از طرفیم من گفته بودم قصد دوستی با کسیو ندارم تا این که بعد از چند ماه بحثمون به سمتی پیش رف که ازم سوال کرد تو به من حسی داری منم بعد یکم بالاپایین اعتراف کردم منم ازش پرسیدم اونم گف منم بهت حس دارم گفتم چرا نگفتی گف چون ما باهم اینده ای نداریم نمیخوام اذیتت کنم وابستت کنم یکم باهم حرف زدیم دو روز باهم خوب بودیم بعد دیدم سرد برخورد میکنه منم دیگه پیامش ندادم باز بعد چند روز خودش پیام داد نوشت خیلی کلافم هی ازم دور میشد هی طاقت نمیورد پیام میداد منم همینطور جفتمون ادمای مغروری هستیم من شدید دلبستشم تو یکی از همین فاصله بهش گفتم خیلی سختمه اونم گف منم سختمه ربات که نیستم منم اذیت میشم این کش مکش ادامه داشت هی میرف هی میومد گاهی وقتا خوب برخورد میکرد گاهی وقتام سرد یک روز من کلافه شدم بهش گفتم چرا اینجوری برخورد میکنی گف ببین من دوستت دارم هی میام باهات باشم هی میترسم از روز جدایی دو راهی خیلی بدیه گف نمیدونم چیکار کنم تمام این روزا هم حال من بد بود هم حال اون (اون چند سال پیش دوست دخترش بهش خیانت کرده بعد از اون تبدیل به یک ادم مغرور سرد شده کلا با دخترا چپه حتی ازشون استفاده میکرده بعدم ولشون میکرده طولانی ترین رابطش بعد از اون دو هفته بوده فقط محض سرگرمی یا حتی انتقام ) اخرین باری که حرف زدیم گف تو میخوای با من باشی گفتم قبلش حرف بزنیم اون شب همش میخندید بی دلیل حالش خوب بود قرار شد همو ببینیم حرف بزنیم فرداش رفتم خونشون شرایطمو گفتم گفتم باید باهام مهربون باشی گف نمیدونم میتونم یل نه بعد هی میگف ببین من مجبورم ازت فاصله بگیرم یا میگف الان که اینجایی میتونم ازت استفاده کنم ولی نمیتونم با تو اینکارو بکنم یا میگف میدونم پشیمون میشم از اینکه ردت میکنم دارم ازت فاصله میگیرم ولی باید اینکارو بکنم نمیخوام وابسته ی هم شیم از جدایی میگف منم گفتم باشه گف بلاکم کن گفتم باشه خیلی ازش ناراحت بودم ولی همچنان براش جون میدادم بیس روز بهش پیام ندادم بعد بیس روز که پیام دادم گف بلاک کن گفتم دلم تنگ شده گفتم این سری تنفرم قاطی احساسم هس گفتم ازت کنده شدم این ترم مشروط میشم گف منم هیچی درس نمیخوندم (معدل الف کلاسشونه و سطح خانوادگیشون بالاس) یکهو باز قاطی کرد گف هرکاری میکنم که بیشتر از این ازم متنفر شی دیگه پیامی ازت نبینم بلاکم کرد دو ماهی هست که دیگه باهم حرف نزدیم
منم ادم فوق العاده مغروری هستم این کارش باعث شد حتی فکر دوباره نزدیک شدنو هم نکنم ولی خیلی داغون شدم حتی ثانیه ای از فکرش در نمیام حس میکنم اون حسش نسبت به من زیاده منم همینطور حس میکنم دوباره بر میگرده اون با خودشو گذشتش درگیره و تو تمام حرفاش ترسش از جدایی بود من باید چیکار کنم (اون ادم فوق العاده منفیه همیشه بدترین حالتو میبینه و من بر عکس اون فوق العاده مثبت ) دارم دیونه میشم تورو خدا کمکم کنید