وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم.شباهنگام ،
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ،
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم.شباهنگام ،
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ،
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
میدونی حالم این روزا بدتر از همست
اخه هرکی رسید دل ساده من رو شکست
روحت شاد مرتضی پاشایی
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه ....
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد @@@@@@
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
دووووست دارم
دوست دارم هنوز عشق منی
میدونم منو از یاد میبری
بهانه یه نفس کشیدنم تویی
دوستت دارم تو قلب من فقط تویی
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی صدا در کوچه لیلا نشست .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
تا که به چشمات میرسم
کشیدنش یه مشکل
اخه چشای یار من
سیاه خیلی خوشکل
( نمیدونم این شعر و گوش دادین یا نه ولی از بچگی علاقه خواستی دارم ماه محرم گوش میدادم برای حضرت ابلفضل خونده شده )
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
لب گشای و راز هجران با من خسته بگو
یوسفت گشتم برایت پیرهن آورده ام
مهربان با من سخن گوی و نما دردم تو کممن برایت راز دل را بیش و کم آورده ام
ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ، ﺗﻮﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ، ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
تقدیر چنین است دلم گیر تو باشد
هر لحظه نگاهم پی تصویر تو باشد!
دریااا. اولین عشق مرا بردی
دنیا دم به دم مرا تو ازردی
دریاا سرگذشتم را به یاد اورد
دنیا سرگذشتم را مکن باور
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی...
آنجا که روی از خود ، آنجا که به خود آیی...
هر جا که سری بردم در پرده تو را دیدم...
تو پرده نشینی و من گمشده هر جایی...
یاران چه غریبانه رفتن از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد
چگونه بگذرم از تو بگویم هرچه باداباد ؟
مگر هر قصه ی شیرین شبی پایان نمیگیرد ؟
و تو آن قصه ای هستی که بی آغاز میمیرد
دلم از سینه بیرون ، غرقِ امید است
که تا شـــــاید کند با یار دیرین گفتگو امشب
در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلم
شاه عشق بودم با کیش رخت مات شده ام
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلم
شاه عشق بودم با کیش رخت مات شده ام
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
مومومومو موسختوم موبرشتوم که دیشو نومه نوشتُم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
من اگر نیکم گر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
تن من غرق جنون است و دلم میپوسد
زندگی با تو قشنگ ، است کجایی بی من
نی حریف هر که از یاری برید....پرده هایش پرده های ما درید ..
نی حدیث راه پرخون می کند .....قصه های عشق مجنون می کن .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
نفسم باز بهار است،کجایی بی من
حال من باز خراب است کجایی بی من
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
اینک اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناقلها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاده مشکلها
(من تاره به این تایپک امدم نمی دانم کدام شعر ها خوانده شده یا نه اگر تکراری ست تذکر دهید)
هر گوشه سررسید من یعنی تو
ایام خوش سعید من یعنی تو
ای در تو خلاصه عشق، هستی، فردا
لبخند بهار و عید من یعنی تو
وقت است ک بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود
درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد
درمن کوچه ایست ک باتو در آن نگشته ام
سفریست ک باتو هنووووز نرفته ام
روز ها و شب هاییست ک با تو ب سر نکرده ام
عاشقانه هاییست ک باتو هنوووووووز نگفته ام
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
دوستت دارم دوستت دارم هنوز عشق منی
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 05-03-2016 در ساعت 05:35 PM
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
نظری ب خویشتن کن که همه گناه داری
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
یه گل دارم دوسش دارم
منتظر دومیشم
در ولا الضــّالیـن حمــدم خدشـهای وارد نبـود..
وای ِ مـن ، محتــاج ِ یک رکعــت شمــارم کــردهای !
تاپیکو که باز کردم صفحه قبل را نشون داد آخرین شعر با د بود، اشتباه شد.
ویرایش توسط Mohammad313 : 05-03-2016 در ساعت 05:41 PM
یادم آید روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
نه من از پرده تقوا به در افتادم بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
ﺗﺎ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ، ﺗﺎ ﺑﯽ ﻧﺸﺎﻥ، ﺑﺎﺯﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻭﯾﺖ ﺩﻫﻢ
ﺑﺎ ﻫﻤﺰﻣﺎﻧﯽ، ﻫﻤﺪﻟﯽ، ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﯾﺖ ﮐﻨﻢ
تو باشی بهار باشد و چکاوک ها
مگر من از خوشبختی چه می خواهم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)