بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی دهیم
نباشد همی نیک بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی دهیم
نباشد همی نیک بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
روزگار است آن که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
دانه اي را كه دل موري از آن شاد شود
خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد
دلْ جز ره عشق تو نپوید هرگز
جانْ جز سخن عشق، نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز...
ابوسعید ابوالخیر
زایرها گریه کنون صحن تو جارو میزنن
همه نقاره یا ضامن اهو میزنن
نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان افتادنی ست
لاجرم هر کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
تا کـــی به تمـــنای وصــال تو یـــگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
کاش تا دل میگرفت و میشکست
عشق می امد و کنارش مینشست
Sent from my Nexus 5X using Tapatalk
تنـــت بــه نــاز طبـــیـبان نیازمـند مباد
وجــود نـازکــت آزرده گـزنـد مباد
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر ...
عجب از عقلِ کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نَبُوَد پند پذیر ...
زندگی تو فقط در خدا خلاصه کن
تاب بنفشه میدهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو
وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند
ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت می نیاید چهره ی زیبای تو
وه که با این عمر کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
دوست دارم بعد مرگم باد تشییع ام کند
تا نباشم بیش از این باری به روی شانه ها...
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
آن چنان غرق تو بودم که خودم یادم رفت
خیره در چشم تو آنقدر که غم یادم رفت
نذر چشمان تو هر شب به حرم می رفتم
محو چشمان تو بودم که حرم یادم رفت
تا قلم موی خیالت یادگاری میکشم
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم
بی تو باران می شود این بغض های لعنتی
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
درد عشقی کشیدم ک مپرس
زهر هجری چشیدم ک مپرس
فرستاده شده از GT-I9105ِ من با Tapatalk
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
درد را درمان اگر باشد خوش است ....درد بی دردی علاجش آتش است .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
تو ک از محنت دیگران بی غمی
نشاید ک نامت نهند آدمی
با علی مدد
یک چشمم اشك بود و یک چشمم خون
آن لحظه جنون بود و جنون بود و جنون
گفتم که تمام عشق و دنیای منی
با خنده و طعنه گفت "خیلی ممنون"
آنکس که ظلمی بر دوش دارد، رستگار نخواهد شد.
نه ! خدا تا لحظه ی مرگ از بشر مایوس نیست
انتهای هرزگی گاهی به ایمان می کشد
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای در خواب شدند
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بود
تا خود صبح سخن از سلسله ی موی تو بود .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
آنکس که ظلمی بر دوش دارد، رستگار نخواهد شد.
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
یاد وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خوران یاد باد
گرچه یاران فارقند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم به این بند بلا
کوشش آن حق گذاران یاد باد
گرچه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا راز داران یاد باد
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر ...
عجب از عقلِ کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نَبُوَد پند پذیر
آنکس که ظلمی بر دوش دارد، رستگار نخواهد شد.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را ...
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
ای گل گمان مبر ک به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
ویرایش توسط fateme.68 : 12-04-2016 در ساعت 08:12 PM
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه ی شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
دوش دیدم ک ملایک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
یا علی مدد
دری که سوخت در آتش زِ جای می افتد .
دگر نیاز نیست بر آن در لگد بزنی ....
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد
گاه با یاد تو زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه، تو را می خواهد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)