صفحه 43 از 123 ... 3341424344455393 ...
نمایش نتایج: از 2,101 به 2,150 از 6148

موضوع: مشاعره

259311
  1. بالا | پست 2101


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    May 2013
    شماره عضویت
    1
    نوشته ها
    251
    تشکـر
    477
    تشکر شده 414 بار در 135 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشاعره

    تا توانی دلی بدست آور / دل شکستن هنر نمی باشد.
    امضای ایشان



  2. 4 کاربران زیر از Admin بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2102

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 471 بار در 391 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مشاعره

    دوستی آن است که بلبل با رخ گل می کند
    صد جفا از خار می بیند اما تحمل می کند

  4. 3 کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 2103


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : مشاعره

    من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم - که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد

  6. 2 کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 2104


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
    گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

    ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
    با من راه نشین باده مستانه زدند

    آسمان بار امانت نتوانست کشید
    قرعه کار به نام من دیوانه زدند

    جنگ هفتاد و دو ملت همه ی را پوزش بنه
    چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

    شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
    صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

    آتش ان نیست که از شعله او خندد شمع
    آتش ان است که در خرمن پروانه زدند

    کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
    تا سر زلف سخن رابه قلم شانه زدند

  8. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 2105


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند

    بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
    باده از جام تجلی صفاتم دادند

    چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی
    ان شب قدر که این تازه براتم دادند

    بعد از این روی من و آینه وصف جمال
    که در ان جا خبر از جلوه ذاتم دادند

    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
    مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

    هاتف ان روز به من مژده این دولت داد
    که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

    این همه ی شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
    اجر صبریست کز ان شاخ نباتم دادند

    همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
    که ز بند غم ایام نجاتم دادند

  10. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 2106

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2020
    شماره عضویت
    43343
    نوشته ها
    121
    تشکـر
    1
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : مشاعره

    در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم. سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

  12. 4 کاربران زیر از redrabbit بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 2107


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اي بـی‌خبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی

    تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی

    در مکتب حقایق پیش ادیـب عشـق

    هان اي پسر بکـــوش که روزی پدر شوی

    دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

    تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…

  14. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 2108


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

    که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست

    نظیر دوست ندیدم گرچه از مه و مهر

    نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

  16. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 2109


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
    یک موی ندانست ولی موی شکافت

    اندر دل من هزار خورشید بتافت
    آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت

  18. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 2110


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
    که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
    به رقص درآیی
    قصه عشق، انسان بودن ماست
    اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
    سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
    ”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…

  20. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 2111


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای دوست قبولم کن وجانم بستان
    مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
    بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو
    آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…

  22. 6 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 2112


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای در دل من میل و تمنا همه تو
    وندر سـر من مایه سودا همه تو

    هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
    امروز هـمه تویی و فردا همه تو

  24. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 2113


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

    هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد

    برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز

    که سلیمان گل از باد هوا بازآمد

    عارفی کو که کند فهم زبان سوسن

    تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد

    مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من

    کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد

    لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

    داغ دل بود به امید دوا بازآمد

    چشم من در ره این قافله راه بماند

    تا به گوش دلم آواز درا بازآمد

    گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست

    لطف او بین که به لطف از در ما بازآم

  26. 8 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 2114


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی

    بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی

    بسا که گفته‌ام از شوق با دو دیده خود

    ایا منازل سلمی فاین سلماک

    عجیب واقعه‌ای و غریب حادثه‌ای

    انا اصطبرت قتیلا و قاتلی شاکی

    که را رسد که کند عیب دامن پاکت

    که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی

    ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل

    چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی

    صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز

    و هات شمسة کرم مطیب زاکی

    دع التکاسل تغنم فقد جری مثل

    که زاد راهروان چستی است و چالاکی

    اثر نماند ز من بی شمایلت آری

    اری مآثر محیای من محیاک

    ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند

    که همچو صنع خدایی ورای ادراکی

  28. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 2115


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

    من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

    بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز

    دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی

    سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن

    ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی

    دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر

    از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

    شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار

    بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

    روی جانان طلبی آینه را قابل ساز

    ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

    گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید

    خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

    گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید

    آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

  30. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 2116


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

    وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

    از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر

    ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد

    دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

    چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

    از رهگذر خاک سر کوی شما بود

    هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

    مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد

    بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد

    بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

    با دردکشان هر که درافتاد برافتاد

    گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد

    با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

    حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود

    بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد

  32. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 2117


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

    ببین که در طلبت حال مردمان چون است

    به یاد لعل تو و چشم مست میگونت

    ز جام غم می لعلی که می‌خورم خون است

    ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو

    اگر طلوع کند طالعم همایون است

    حکایت لب شیرین کلام فرهاد است

    شکنج طره لیلی مقام مجنون است

    دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است

    سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است

    ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی

    که رنج خاطرم از جور دور گردون است

    از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز

    کنار دامن من همچو رود جیحون است

    چگونه شاد شود اندرون غمگینم

    به اختیار که از اختیار بیرون است

    ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظ

    چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است

  34. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 2118


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    روشنی طلعت تو ماه ندارد

    پیش تو گل رونق گیاه ندارد

    گوشه ابروی توست منزل جانم

    خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد

    تا چه کند با رخ تو دود دل من

    آینه دانی که تاب آه ندارد

    شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت

    چشم دریده ادب نگاه ندارد

    دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری

    جانب هیچ آشنا نگاه ندارد

    رطل گرانم ده ای مرید خرابات

    شادی شیخی که خانقاه ندارد

    خون خور و خامش نشین که آن دل نازک

    طاقت فریاد دادخواه ندارد

    گو برو و آستین به خون جگر شوی

    هر که در این آستانه راه ندارد

    نی من تنها کشم تطاول زلفت

    کیست که او داغ آن سیاه ندارد

    حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب

    کافر عشق ای صنم گناه ندارد

  36. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 2119


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دارم امید عاطفتی از جناب دوست

    کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

    دانم که بگذرد ز سر جرم من که او

    گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست

    چندان گریستیم که هر کس که برگذشت

    در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست

    هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان

    موی است آن میان و ندانم که آن چه موست

    دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت

    از دیده‌ام که دم به دمش کار شست و شوست

    بی گفت و گوی زلف تو دل را همی‌کشد

    با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست

    عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده‌ام

    زان بوی در مشام دل من هنوز بوست

    حافظ بد است حال پریشان تو ولی

    بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست

  38. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 2120


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

    جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

    حالیا خانه برانداز دل و دین من است

    تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

    باده لعل لبش کز لب من دور مباد

    راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست

    دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو

    بازپرسید خدا را که به پروانه کیست

    می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد

    که دل نازک او مایل افسانه کیست

    یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین

    در یکتای که و گوهر یک دانه کیست

    گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو

    زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست

  40. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 2121


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

    کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

    آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت

    وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

    آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت

    وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

    زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب

    گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

    بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

    عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

    هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت

    چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

    زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست

    کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

    حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت

    تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

  42. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 2122


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد

    گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد

    گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ

    گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد

    سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست

    از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

    بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ

    در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

    حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است

    کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد

  44. 6 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 2123


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

    وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است

    از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود

    آری آری طیب انفاس هواداران خوش است

    ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد

    ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است

    مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق

    دوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است

    نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست

    شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است

    از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش

    کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است

    حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست

    تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است


  46. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 2124


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست

    مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

    میان او که خدا آفریده است از هیچ

    دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست

    به کام تا نرساند مرا لبش چون نای

    نصیحت همه عالم به گوش من بادست

    گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست

    اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

    اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی

    اساس هستی من زان خراب آبادست

    دلا منال ز بیداد و جور یار که یار

    تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست

    برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ

    کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست


  48. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 2125


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    روضه خلد برین خلوت درویشان است

    مایه محتشمی خدمت درویشان است

    گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد

    فتح آن در نظر رحمت درویشان است

    قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت

    منظری از چمن نزهت درویشان است

    آن چه زر می‌شود از پرتو آن قلب سیاه

    کیمیاییست که در صحبت درویشان است

    آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید

    کبریاییست که در حشمت درویشان است

    دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال

    بی تکلف بشنو دولت درویشان است

    خسروان قبله حاجات جهانند ولی

    سببش بندگی حضرت درویشان است

    روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند

    مظهرش آینه طلعت درویشان است

    از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی

    از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

    ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را

    سر و زر در کنف همت درویشان است

    گنج قارون که فرو می‌شود از قهر هنوز

    خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است

    حافظ ار آب حیات ازلی می‌خواهی

    منبعش خاک در خلوت درویشان است

    من غلام نظر آصف عهدم کو را

    صورت خواجگی و سیرت درویشان است

  50. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 2126


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

    وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

    از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر

    ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد

    دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

    چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

    از رهگذر خاک سر کوی شما بود

    هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

    مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد

    بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد

    بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

    با دردکشان هر که درافتاد برافتاد

    گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد

    با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

    حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود

    بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد


  52. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 2127


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

    خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

    گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست

    هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

    افسوس که شد دلبر و در دیده گریان

    تحریر خیال خط او نقش بر آب است

    بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود

    زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

    معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن

    اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

    گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید

    در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است

    سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم

    دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

    در کنج دماغم مطلب جای نصیحت

    کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

    حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز

    بس طور عجب لازم ایام شباب است


  54. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 2128


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

    بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

    ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

    چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

    سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

    که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین

    نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

    تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

    ندانمت که در این دامگه چه افتادست

    نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر

    که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

    غم جهان مخور و پند من مبر از یاد

    که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

    رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

    که بر من و تو در اختیار نگشادست

    مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

    که این عجوز عروس هزاردامادست

    نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل

    بنال بلبل بی دل که جای فریادست

    حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ

    قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

  56. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 2129


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    المنة لله که در میکده باز است

    زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

    خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی

    وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

    از وی همه مستی و غرور است و تکبر

    وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

    رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

    با دوست بگوییم که او محرم راز است

    شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

    کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

    بار دل مجنون و خم طره لیلی

    رخساره محمود و کف پای ایاز است

    بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم

    تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است

    در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید

    از قبله ابروی تو در عین نماز است

    ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین

    از شمع بپرسید که در سوز و گداز است


  58. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 2130


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

    به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

    ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

    مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

    جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

    به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

    که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

    شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

    همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

    حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

    متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

  60. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 2131


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صلاح کار کجا و من خراب کجا

    ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

    کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

    سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

    ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

    چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

    کجا رویم بفرما از این جناب کجا

    مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

    کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

    بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

    قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا


  62. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 2132


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

    کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

    فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب

    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

    ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

    به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

    من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

    که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

    اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

    جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

    نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

    جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

    حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

    غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

  64. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 2133


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

    که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

    شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

    تفقدی نکند طوطی شکرخا را

    غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

    که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

    به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

    به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

    ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

    سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

    چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

    به یاد دار محبان بادپیما را

    جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

    که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

    در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

    سرود زهره به رقص آورد مسیحا را


  66. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 2134


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

    که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

    شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

    تفقدی نکند طوطی شکرخا را

    غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

    که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

    به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

    به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

    ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

    سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

    چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

    به یاد دار محبان بادپیما را

    جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

    که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

    در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

    سرود زهره به رقص آورد مسیحا را


  68. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 2135


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

    کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

    باشد که بازبینم دیدار آشنا را

    ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

    نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

    در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

    هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

    ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

    روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

    در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

    گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

    آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

    اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

    هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

    کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

    سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

    دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

    آیینه سکندر جام می است بنگر

    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

    خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

    ساقی بده بشارت رندان پارسا را

    حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

    ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

  70. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 2136


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

    که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

    ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم

    مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را


    مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت

    ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

    دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی

    تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

    همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

    به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

    چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی

    دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

    به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز

    که دعای صبحگاهی اثری کند شما را



  72. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 2137


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیا که آینه صافیست جام را

    تا بنگری صفای می لعل فام را

    راز درون پرده ز رندان مست پرس

    کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

    عنقا شکار کس نشود دام بازچین

    کان جا همیشه باد به دست است دام را

    در بزم دور یک دو قدح درکش و برو

    یعنی طمع مدار وصال دوام را

    ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

    پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

    در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند

    آدم بهشت روضه دارالسلام را

    ما را بر آستان تو بس حق خدمت است

    ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

    حافظ مرید جام می است ای صبا برو

    وز بنده بندگی برسان شیخ جام را


  74. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 2138


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره


    ساقیا برخیز و درده جام را

    خاک بر سر کن غم ایام را

    ساغر می بر کفم نه تا ز بر

    برکشم این دلق ازرق فام را

    گر چه بدنامیست نزد عاقلان

    ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

    باده درده چند از این باد غرور

    خاک بر سر نفس نافرجام را

    دود آه سینهٔ نالان من

    سوخت این افسردگان خام را

    محرم راز دل شیدای خود

    کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

    با دلارامی مرا خاطر خوش است

    کز دلم یک باره برد آرام را

    ننگرد دیگر به سرو اندر چمن

    هر که دید آن سرو سیم اندام را

    صبر کن حافظ به سختی روز و شب

    عاقبت روزی بیابی کام را


  76. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 2139


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    رونق عهد شباب است دگر بستان را

    می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

    ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی

    خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

    گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش

    خاکروب در میخانه کنم مژگان را

    ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

    مضطرب حال مگردان من سرگردان را

    ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند

    در سر کار خرابات کنند ایمان را

    یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

    هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

    برو از خانه گردون به در و نان مطلب

    کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

    هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است

    گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

    ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

    وقت آن است که بدرود کنی زندان را

    حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

    دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

  78. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 2140


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

    چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

    ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

    روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

    در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

    کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

    عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است

    عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

    روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

    زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

    با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی

    آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

    تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش

    رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

  80. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  81. بالا | پست 2141


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ساقی به نور باده برافروز جام ما

    مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

    ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

    ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

    ثبت است بر جریده عالم دوام ما

    چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

    کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

    ای باد اگر به گلشن احباب بگذری

    زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

    گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری

    خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

    زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

    ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست

    نان حلال شیخ ز آب حرام ما

    حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان

    باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

    دریای اخضر فلک و کشتی هلال

    هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

  82. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  83. بالا | پست 2142


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ساقی به نور باده برافروز جام ما

    مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

    ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

    ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

    ثبت است بر جریده عالم دوام ما

    چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

    کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

    ای باد اگر به گلشن احباب بگذری

    زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

    گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری

    خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

    زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

    ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست

    نان حلال شیخ ز آب حرام ما

    حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان

    باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

    دریای اخضر فلک و کشتی هلال

    هستند غرق نعمت حاجی قوام ما



  84. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  85. بالا | پست 2143


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

    آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

    عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

    بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

    کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت

    به که نفروشند مستوری به مستان شما

    بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر

    زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

    با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای

    بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

    عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم

    گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

    دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید

    زینهار ای دوستان جان من و جان شما

    کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند

    خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

    دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری

    کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

    می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو

    روزی ما باد لعل شکرافشان شما

    ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو

    کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

    گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست

    بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

    ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی

    تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما


  86. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  87. بالا | پست 2144


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    می‌دمد صبح و کله بست سحاب

    الصبوح الصبوح یا اصحاب

    می‌چکد ژاله بر رخ لاله

    المدام المدام یا احباب

    می‌وزد از چمن نسیم بهشت

    هان بنوشید دم به دم می ناب

    تخت زمرد زده است گل به چمن

    راح چون لعل آتشین دریاب

    در میخانه بسته‌اند دگر

    افتتح یا مفتح الابواب

    لب و دندانت را حقوق نمک

    هست بر جان و سینه‌های کباب

    این چنین موسمی عجب باشد

    که ببندند میکده به شتاب

    بر رخ ساقی پری پیکر

    همچو حافظ بنوش باده ناب

  88. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  89. بالا | پست 2145


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

    گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

    گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار

    خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

    خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم

    گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

    ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست

    خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

    می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت

    همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

    بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت

    گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

    گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو

    در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

    گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند

    دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب

  90. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  91. بالا | پست 2146


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

    و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

    خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

    کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

    درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد

    اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

    راه دل عشاق زد آن چشم خماری

    پیداست از این شیوه که مست است شرابت

    تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت

    تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

    هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

    پیداست نگارا که بلند است جنابت

    دور است سر آب از این بادیه هش دار

    تا غول بیابان نفریبد به سرابت

    تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل

    باری به غلط صرف شد ایام شبابت

    ای قصر دل افروز که منزلگه انسی

    یا رب مکناد آفت ایام خرابت

    حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

    صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

  92. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  93. بالا | پست 2147


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

    به قصد جان من زار ناتوان انداخت

    نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

    زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

    به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

    فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

    شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن

    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

    به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

    بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد

    صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

    ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم

    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

    من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

    هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

    کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم

    نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

    مگر گشایش حافظ در این خرابی بود

    که بخشش ازلش در می مغان انداخت

    جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

  94. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  95. بالا | پست 2148


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

    آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

    تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

    جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

    سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

    دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

    آشنایی نه غریب است که دلسوز من است

    چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

    خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

    خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

    چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

    همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

    ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم

    خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

    ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

    که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

  96. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  97. بالا | پست 2149


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ساقیا آمدن عید مبارک بادت

    وان مواعید که کردی مرواد از یادت

    در شگفتم که در این مدت ایام فراق

    برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

    برسان بندگی دختر رز گو به درآی

    که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

    شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست

    جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

    شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت

    بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

    چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد

    طالع نامور و دولت مادرزادت

    حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح

    ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

  98. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  99. بالا | پست 2150


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

    گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

    که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست

    که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

    شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

    پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

    در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو

    به هواداری آن عارض و قامت برخاست

    مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت

    به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

    پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت

    سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

    حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری

    کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

  100. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 43 از 123 ... 3341424344455393 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد