صفحه 105 از 123 ... 55595103104105106107115 ...
نمایش نتایج: از 5,201 به 5,250 از 6148

موضوع: مشاعره

259670
  1. بالا | پست 5201


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده

    دستار گرو کرده بیزار ز سجاده

    من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست

    احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده

    لب نیز شده مستک گم کرده ره بوسه

    من مستک و لب مستک و آن بوسه قواده

    این دلبر پرفتنه با جمله دستان‌ها

    خوش خفته و جمله شب این عشرت آماده

    این صورت‌ها جمله از پرتو او باشد

    و آن روح قدس پاک است از صورت‌ها ساده

    شمس الحق تبریزی شرحی است مر این‌ها را

    آن خسرو روحانی شاهنشه شه زاده

  2. بالا | پست 5202


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    امروز من و باده و آن یار پری زاده

    احسنت زهی خرم شاباش زهی باده

    بازیم یکی عشقی در زیر گلیمی به

    بر حلقه هر جمعی بر رسته هر جاده

    این حلقه زرین را در گوش درآویزم

    یعنی که از این خدمت آزادم و آزاده

    عشق من و روی تو از عهد قدم بوده‌ست

    روی من از اول بد بر روی تو بنهاده

  3. بالا | پست 5203


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای بر سر بازاری دستار چنان کرده

    رو با دگران کرده ما را نگران کرده

    ما را بگزیده لب کیم بر تو امشب

    و آن خلوت چون شکر یا لب شکران کرده

    با صدق ابوبکری چون جمله همه مکری

    کو زهره که بشمارم این کرده و آن کرده

    زهد از تو مباحی شد تسبیح صراحی شد

    جان را که فلاحی شد با رطل گران کرده

    جان شد چو کبوتر جان زوتر هله زوتر جان

    ای تن تنتن کرده تن را همه جان کرده

    از عشق شب زلفت آن ماه گدازیده

    وز پرتو رخسارت خورشید فغان کرده

    ای دفتر هر سری شمس الحق تبریزی

    ای طرفه بغدادی ما را همدان کرده

  4. بالا | پست 5204


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای جنبش هر شاخی از لون دگر میوه

    هر کس ز دگر جامی مستک شده کالیوه

    در پرده دو صد خاتون رخساره دریدستند

    بر روی زنان هر یک از جفت دگر بیوه

    در کامه هر ماهی شستی است ز صیادی

    آن ناله کنان آوه وین ناله کنان ای وه

    جبریل همی‌رقصد در عشق جمال حق

    عفریت همی‌رقصد در عشق یکی دیوه

    ای مطرب مشتاقان شمس الحق تبریزی

    می‌نال در این پرده زنهار همین شیوه

  5. بالا | پست 5205


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله

    پیروز تو واگردی فی لطف امان الله

    ای شادکن دل‌ها اندر همه منزل‌ها

    در حسن و وفا فردی فی لطف امان الله

    هم رایت احسان را هم آیت ایمان را

    تا عرش برآوردی فی لطف امان الله

    تو بیش کنی کم را از دل ببری غم را

    از رخ ببری زردی فی لطف امان الله

    از آتش رخسارت وز لعل شکربارت

    در دی نبود سردی فی لطف امان الله

    آگاه تویی در ده احسنت زهی سرده

    هم دادی و هم خوردی فی لطف امان الله

    در عشق خداوندی شمس الحق تبریزی

    چون عشق جوامردی فی لطف امان الله

  6. بالا | پست 5206


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته

    هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته

    خورشید حمل رویت دریای عسل خویت

    هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته

    این دل ز هوای تو دل را به هوا داده

    وین جان ز لقای تو برج حملی گشته

  7. بالا | پست 5207


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه

    ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده

    روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد

    جز از جگر عاشق آن رنج نگردد به

    تیر نظرت دیدم جان گفت زهی دولت

    پرم چو کمان پرم من از کشش آن زه

    من خاک دژم بودم در کتم عدم بودم

    آمد به سر گورم عشقت که هلا برجه

    از بانگ تو برجستم در عهد تو بنشستم

    ما را تو تعاهد کن سالار تویی در ده

    بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی‌خویشم

    تا هیچ نیندیشم نی از که نی از مه

    بر نطع پیادستم من اسپ نمی‌خواهم

    من مات توام ای شه رخ بر رخ من برنه

    ای یوسف عیسی دم با زر غم و بی‌زر غم

    پیش آر تو جام جم والله که تویی سرده

    زان می که از او سینه صافی است چو آیینه

    پیش آر و مده وعده بر شنبه و پنجشنبه

  8. بالا | پست 5208


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای آنک تو را ما ز همه ************ گزیده

    بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

    تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

    تو آینه ناقص کژشکل خریده

    ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

    بر عارض جان‌ها گل و گلزار دمیده

    صد روح غلام تو تو هر دم چو کنیزک

    آراسته خود را و به بازار دویده

    بر چرخ ز شادی جمال تو عروسی است

    ای همچو کمان جان تو در غصه خمیده

    صد خرمن نعمت جهت پیشکش تو

    وز بهر یکی دانه در این دام پریده

    ای آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق

    کو حالت بشنیده و کو حالت دیده

    در عشق همان کس که تو را دوش بیاراست

    امشب تو به خلوتگه عشق آی جریده

    چون صبر بود از شه شمس الحق تبریز

    ای آب حیات ابد از شاه چشیده

  9. بالا | پست 5209


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    این کیست چنین مست ز خمار رسیده

    یا یار بود یا ز بر یار رسیده

    یا شاهد جان باشد روبند گشاده

    یا یوسف مصری است ز بازار رسیده

    یا زهره و ماه است درآمیخته با هم

    یا سرو روان است ز گلزار رسیده

    یا چشمه خضر است روان گشته بدین سو

    یا ترک خوش ماست ز بلغار رسیده

    یا برق کله گوشه خاقان شکاری است

    اندر طلب آهوی تاتار رسیده

    یا ساقی دریادل ما بزم نهاده‌ست

    یا نقل و شکرهاست به قنطار رسیده

    یا صورت غیب است که جان همه جان‌هاست

    یا مشعله از عالم انوار رسیده

    شاه پریان بین ز سلیمان پیمبر

    اندر طلب هدهد طیار رسیده

    خوبان جهان از پی او جیب دریده

    قاضی خرد بی‌دل و دستار رسیده

    از هیبت خون ریزی آن چشم چو مریخ

    مریخ ز گردون پی زنهار رسیده

    وز بهر دیت دادن هر زنده که او کشت

    همیان زر آورده به ایثار رسیده

    اول دیت خون تو جامی است به دستش

    درکش که رحیق است ز اسرار رسیده

    خاموش کن ای خاسر انسان لفی خسر

    از گلشن دیدار به گفتار رسیده

  10. بالا | پست 5210


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای طبل رحیل از طرف چرخ شنیده

    وی رخت از این جای بدان جای کشیده

    ای نرگس چشم و رخ چون لاله کجایی

    از گور تو آن نرگس و آن لاله دمیده

    اندر لحد بی‌در و بی‌بام مقیمی

    ای بر در و بر بام به صد ناز دویده

    کو شیوه ابروی تو کو غمزه چشمت

    ای چشم بد مرگ بدان هر دو رسیده

    ای دست تو بوسه گه لب‌های عزیزان

    در دست فنا مانده تو با دست بریده

    این‌ها همه سهل است اگر مرغ ضمیرت

    بر چرخ پریده بود و دام دریده

    صورت چه کم آید چه برد جان به سلامت

    موزه چه کم آید چو بود پای رهیده

    صد شکر کند جان چو رهد از تن و صورت

    ای بی‌خبر از چاشنی جان جریده

    کو لذت آب و گل و کو آب حیاتی

    کو قبه گردونی و کو بام خمیده

    یا رب چه طلسم است کز آن خلد نفوریم

    ما در تک این دوزخ امشاج خزیده

    محسود فلک بوده و مسجود ملایک

    وز همت ناپاک ز ما دیو رمیده

    باغ آی و ز باران سخن نرگس و گل چین

    نرگس ندهد قطره ای از بام چکیده

    بربند دهان از سخن و باده لب نوش

    تا قصه کند چشم خمار از ره دیده

  11. بالا | پست 5211


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    رندان همه جمعند در این دیر مغانه

    درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه

    خون ریزبک عشق در و بام گرفته‌ست

    و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه

    یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم

    از پرده برون رفته همه اهل زمانه

    آن جنس که عشاق در این بحر فتادند

    چه جای امان باشد و چه جای امانه

    کی سرد شود عشق ز آواز ملامت

    هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه

    پر کن تو یکی رطل ز می‌های خدایی

    مگذار خدایان طبیعت به میانه

    اول بده آن رطل بدان نفس محدث

    تا ناطقه‌اش هیچ نگوید ز فسانه

    چون بند شود نطق یکی سیل درآید

    کز ************ و مکان هیچ نبینی تو نشانه

    شمس الحق تبریز چه آتش که برافروخت

    احسنت زهی آتش و شاباش زبانه

  12. بالا | پست 5212


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده

    پیغامبر عشق است ز محراب رسیده

    آورده یکی مشعله آتش زده در خواب

    از حضرت شاهنشه بی‌خواب رسیده

    این کیست چنین غلغله در شهر فکنده

    بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده

    این کیست بگویید که در ************ جز او نیست

    شاهی به در خانه بواب رسیده

    این کیست چنین خوان کرم باز گشاده

    خندان جهت دعوت اصحاب رسیده

    جامی است به دستش که سرانجام فقیر است

    زان آب عنب رنگ به عناب رسیده

    دل‌ها همه لرزان شده جان‌ها همه بی‌صبر

    یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده

    آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او

    زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده

    زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است

    یک نغمه تر نیز به دولاب رسیده

    یک دسته کلید است به زیر بغل عشق

    از بهر گشاییدن ابواب رسیده

    ای مرغ دل ار بال تو بشکست ز صیاد

    از دام رهد مرغ به مضراب رسیده

    خاموش ادب نیست مثل‌های مجسم

    یا نیست به گوش تو خود آداب رسیده

  13. بالا | پست 5213


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هلا ساقی بیا ساغر مرا ده

    زرم بستان می چون زر مرا ده

    به حق آن که در سر دارم از تو

    چو خم را وا کنی سر سر مرا ده

    به دیگر کس مده آنچم نمودی

    مرا ده آن و آن دیگر مرا ده

    سرش مگشا مگو نامش که آن چیست

    اگر زهر است اگر شکر مرا ده

    از آن می جعفر طیار خورده‌ست

    شدم بی‌دست چون جعفر مرا ده

    بپیما آن شرابی را که بویش

    به از مشک است و از عنبر مرا ده

    سقاهم ربهم رطلی شگرف است

    نهان از مؤمن و کافر مرا ده

  14. بالا | پست 5214


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیا دل بر دل پردرد من نه

    بیا رخ بر رخان زرد من نه

    تویی خورشید وز تو گرم عالم

    یکی تابش بر آه سرد من نه

    چو مهره توست مهر جمله دل‌ها

    بر این نطع هوای نرد من نه

    بیار آن معجز هر مرد و زن را

    به پیش دشمن نامرد من نه

    به هر شرطی که بنهی من مطیعم

    ولیکن شرط من درخورد من نه

    کلاه لطف خود با تارک من

    برای بوش و بردابرد من نه

    از آن گردی که از دریا برآری

    بیار آن گرد را بر گرد من نه

    به هر باده نمی‌گردد سرم مست

    به پیشم باده خوکرد من نه

    خمش ای ناطقه بسیارگویم

    سخن را پیش شاه فرد من نه

  15. بالا | پست 5215


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ایا گم گشتگان راه و بیراه

    شما را باز می‌خواند شهنشاه

    همی‌گوید شهنشه کان مایید

    صلا ای شهره سرهنگان به درگاه

    به درگاه خدای حی قیوم

    دعا کردن نکو باشد سحرگاه

    بپیوندید پیوند قدیمی

    چو هی چفسیده بر دامان الله

    چو یوسف با عزیز مصر باشید

    برون آیید از زندان و از چاه

    دلا بی‌گاه شد بازآ به خانه

    که ترک آید شبانگه سوی خرگاه

    صلا اکنون میان بسته‌ست ساقی

    صلا کز مهر سرمست است دلخواه

    به مغناطیس آید آخر آهن

    به سوی کهربا آید یقین کاه

    کنون درهای گردون برگشادند

    که عاجز شد فلک از ناله و آه

    بیا سجده کنان چون سایه‌ای دوست

    که بر منبر برآمد امشب آن ماه

    مثال صورتی پوشیده گر چه

    منزه بود از امثال و اشباه

    چو گنج جان به کنج خانه آمد

    به گردش می‌تنیدم همچو جولاه

    خمش کن تا که قلماشیت گویم

    ولکن لا تطالبنی بمعناه

    ولیک آن به که آن هم شیر گوید

    کجا اشکار شیر و صید روباه

  16. بالا | پست 5216


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چنین می‌زن دو دستک تا سحرگاه

    که در رقص است آن دلدار و دلخواه

    همی‌گو آنچ می‌دانم من و تو

    ولی پنهان کنش در ذکر الله

    فغان کردن ز شیر حق بیاموز

    نکردی آه پرخون جز که در چاه

    درآ چون شیر و پنجه بر جهان زن

    چه جنبانی به دستان دم چو روباه

    ز بس پیوستگی بیگانه باشیم

    سلامم زان نکردی بر سر راه

    چو قرآن را نداند جز که قربان

    بیا قربان شو اندر عید این شاه

    شبی که عشق باشد میهمانم

    ببینم بدر را بی‌اول ماه

  17. بالا | پست 5217


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    سماع آمد هلا ای یار برجه

    مسابق باش و وقت کار برجه

    هزاران بار خفتی همچو لنگر

    مثال بادبان این بار برجه

    بسی خفتی تو مست از سرگرانی

    چو کردندت کنون بیدار برجه

    هلا ای فکرت طیار برپر

    تو نیز ای قالب سیار برجه

    هلا صوفی چو ابن الوقت باشد

    گذر از پار و از پیرار برجه

    به عشق اندرنگنجد شرم و ناموس

    رها کن شرم و استکبار برجه

    وگر کاهل بود قوال عارف

    بدو ده خرقه و دستار برجه

    سماح آمد رباح از قول یزدان

    که عشقی به ز صد قنطار برجه

    به عشق آنک فرشت گوهر آمد

    چو موج قلزم زخار برجه

    چو زلفین ار فروسو می‌کشندت

    تو همچون جعد آن دلدار برجه

    صلایی از خیال یار آمد

    خیالانه تو هم ز اسرار برجه

    بسی در غدر و حیلت برجهیدی

    یکی از عالم غدار برجه

    بسی بهر قوافی برجهیدی

    خموشی گیر و بی‌گفتار برجه

  18. بالا | پست 5218


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خدایا مطربان را انگبین ده

    برای ضرب دست آهنین ده

    چو دست و پای وقف عشق کردند

    تو همشان دست و پای راستین ده

    چو پر کردند گوش ما ز پیغام

    توشان صد چشم بخت شاه بین ده

    کبوتروار نالانند در عشق

    توشان از لطف خود برج حصین ده

    ز مدح و آفرینت هوش‌ها را

    چو خوش کردند همشان آفرین ده

    جگرها را ز نغمه آب دادند

    ز کوثرشان تو هم ماء معین ده

    خمش کردم کریما حاجتت نیست

    که گویندت چنان بخش و چنین ده

  19. بالا | پست 5219


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ایا خورشید بر گردون سواره

    به حیله کرده خود را چون ستاره

    گهی باشی چو دل اندر میانه

    گهی آیی نشینی بر کناره

    گهی از دور دور استاده باشی

    که من مرد غریبم در نظاره

    گهی چون چاره غم‌ها را بسوزی

    گهی گویی که این غم را چه چاره

    تو پاره می‌کنی و هم بدوزی

    که دل آن به که باشد پاره پاره

    گهی دل را بگریانم چو طفلان

    مرا گویی بجنبان گاهواره

    گهی بر گیریم چون دایگان تو

    گهی بر من نشینی چون سواره

    گهی پیری نمایی گاه دومو

    زمانی کودک و گه شیرخواره

    زبونم یا زبونم تو گرفتی

    زهی عیار و چست و حیله باره

  20. بالا | پست 5220


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مبارک باد آمد ماه روزه

    رهت خوش باد ای همراه روزه

    شدم بر بام تا مه را ببینم

    که بودم من به جان دلخواه روزه

    نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

    سرم را مست کرد آن شاه روزه

    مسلمانان سرم مست است از آن روز

    زهی اقبال و بخت و جاه روزه

    بجز این ماه ماهی هست پنهان

    نهان چون ترک در خرگاه روزه

    بدان مه ره برد آن کس که آید

    در این مه خوش به خرمنگاه روزه

    رخ چون اطلسش گر زرد گردد

    بپوشد خلعت از دیباه روزه

    دعاها اندر این مه مستجاب است

    فلک‌ها را بدرد آه روزه

    چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

    کسی کو صبر کرد در چاه روزه

    سحوری کم زن ای نطق و خمش کن

    ز روزه خود شوند آگاه روزه

    بیا ای شمس دین و فخر تبریز

    تویی سرلشکر اسپاه روزه

  21. بالا | پست 5221


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چو بی‌گاه است و باران خانه خانه

    صلای جمله یاران خانه خانه

    چو جغدان چند این محروم بودن

    به گرداگرد ویران خانه خانه

    ایا اصحاب روشن دل شتابید

    به کوری جمله کوران خانه خانه

    ایا ای عاقل هشیار پرغم

    دل ما را مشوران خانه خانه

    به نقش دیو چند این عشقبازی

    لقبشان کرده حوران خانه خانه

    بدیدی دانه و خرمن ندیدی

    بدین حالند موران خانه خانه

    مکن چون و چرا بگذار یارا

    چرا را با ستوران خانه خانه

    در آن خانه سماع ختنه سور است

    ولیکن با طهوران خانه خانه

    بنا کرده‌ست شمس الدین تبریز

    برای جمع عوران خانه خانه

  22. بالا | پست 5222


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مکن راز مرا ای جان فسانه

    شنیدستی مجالس بالامانه

    شنیدستی که الدین النصیحه

    نصیحت چیست جستن از میانه

    شنیدستی که الفرقه عذاب

    فراقش آتش آمد با زبانه

    چو لا تاسو علی ما فات گفته‌ست

    نمی‌ارزد به رنج دام دانه

    چو فرموده‌ست حق کالصلح خیر

    رها کن ماجرا را ای یگانه

    هلا برجه که ان الله یدعوا

    غریبی را رها کن رو به خانه

    رها کن حرص را کالفقر فخری

    چرا می ننگ داری زین نشانه

    چو ره بگشاد ابیت عند ربی

    چه باشد گر کم آید خشک نانه

    تجلی ربه نی کم ز کوهی

    بخوان بر خود مخوان این را فسانه

    خدا با توست حاضر نحن اقرب

    در آن زلفی و بی‌آگه چو شانه

    ولی زان زلف شانه زنده گردد

    بخوان قرآن نسوی تا بنانه

    چو گفته‌ست انصتو ای طوطی جان

    بپر خاموش و رو تا آشیانه

  23. بالا | پست 5223


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خدایا رحمت خود را به من ده

    دریدی پیرهن تو پیرهن ده

    مرا صفرای تو سرگشته کرده‌ست

    ز لطف خود مرا صفراشکن ده

    اگر عالم به غم خوردن به پای است

    مده غم را به من با بوالحزن ده

    خدایا عمر نوح و عمر لقمان

    و صد چندان بدان خوب ختن ده

    سهیل روی تو اندر یمن تافت

    مرا راهی به سوی آن یمن ده

  24. بالا | پست 5224


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    فریاد ز یار خشم کرده

    سوگند به خشم و کینه خورده

    برهم زده خانه را و ما را

    حمال گرفته رخت برده

    بر دل قفلی گران نهاده

    او رفته کلید را سپرده

    ای بی‌تو حیات تلخ گشته

    ای بی‌تو چراغ عیش مرده

    ای بی‌تو شراب درد گشته

    ای بی‌تو سماع‌ها فسرده

    ای سرخ و سپید بی‌تو ماندم

    من زرد و شبم سیاه چرده

    ای عشق تو پرده‌ها دریده

    سر بیرون کن دمی ز پرده

  25. بالا | پست 5225


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای دیده راست راست دیده

    چون دیده تو کجاست دیده

    آن قطره بی‌وفا چه دیده‌ست

    بحر گهر وفاست دیده

    اجری خور توتیا چه بیند

    اجری ده توتیاست دیده

    ای آنک ز روز و شب برونی

    روز و شب مر تو راست دیده

    در پرتو آفتاب رویت

    در رقص چو ذره‌هاست دیده

    بد بی‌تو دو دیده دشمن جان

    اکنون ز تو جان ماست دیده

    ای دیده تان چو دل پریشان

    در عین دل شماست دیده

    هر دیده جدا جدا از آن است

    کز دیده ما جداست دیده

    چون دیده خدای را ببیند

    گویی که مگر خداست دیده

    چون دیده کوه بر حق افتاد

    از هر سنگیش خاست دیده

    زر شد همه کوه از تجلی

    یعنی همه کیمیاست دیده

  26. بالا | پست 5226


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آمد مه و لشکر ستاره

    خورشید گریخت یک سواره

    آن مه که ز روز و شب برون است

    کو چشم که تا کند نظاره

    چشمی که مناره را نبیند

    چون بیند مرغ بر مناره

    ابر دل ما ز عشق این مه

    گه گردد جمع و گاه پاره

    چون عشق تو زاد حرص تو مرد

    بی‌کار شوی هزارکاره

    چون آخر کار لعل گردد

    بی‌کار نبوده‌ست خاره

    گر بر سر کوی عشق بینی

    سرهای بریده بر قناره

    مگریز درآ تمام بنگر

    زنده شده گشتگان دوباره

  27. بالا | پست 5227


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دیدی که چه کرد آن یگانه

    برساخت پریر یک بهانه

    ما را و تو را کجا فرستاد

    او ماند و دو سه پری خانه

    ما را بفریفت ما چه باشیم

    با آن حرکات ساحرانه

    آن سلسله کو به دست دارد

    بربندد گردن زمانه

    از سنگ برون کشید مکری

    شاباش زهی شکر فسانه

    بست او گرهی میان ابرو

    گم گشت خرد از این میانه

    بر درگه او است دل چو مسمار

    بردوخته خویش بر ستانه

    بر مرکب مملکت سوار او است

    در دست وی است تازیانه

    گر او کمر کهی بگیرد

    که را چو کهی کند کشانه

    خود آن که قاف همچو سیمرغ

    کرده‌ست به کویش آشیانه

    از شرم عقیق درفشانش

    درها بگداخت دانه دانه

    بادی که ز عشق او است در تن

    ساکن نشود به رازیانه

    عشاق مذکرند وین خلق

    درمانده‌اند در مثانه

    ساقی درده قدح که ماییم

    مخمور ز باده شبانه

    آبی برزن که آتش دل

    بر چرخ همی‌زند زبانه

    در دست همیشه مصحفم بود

    وز عشق گرفته‌ام چغانه

    اندر دهنی که بود تسبیح

    شعر است و دوبیتی و ترانه

    بس صومعه‌ها که سیل بربود

    چه سیل که بحر بی‌کرانه

    هشیار ز من فسانه ناید

    مانند رباب بی‌کمانه

    مستم کن و برپران چو تیرم

    بشنو قصص بنی کنانه

    چون مست بود ز باده حق

    شهباز شود کمین سمانه

    بی‌خویش گذر کند ز دیوار

    بر روی هوا شود روانه

    باخویش ز حق شوند و بی‌خویش

    می‌ها بکشند عاشقانه

    دیدم که لبش شراب نوشد

    کی دید ز لب می مغانه

    و آن گاه چی می می خدایی

    نه از خنب فلان و یا فلانه

    ماهی ز کنار چرخ درتافت

    گم گشت دلم از این میانه

    این طرفه که شخص بی‌دل و جان

    چون چنگ همی‌کند فغانه

    مشنو غم عشق را ز هشیار

    کو سردلب است و سردچانه

    هرگز دیدی تو یا کسی دید

    یخدان ز آتش دهد نشانه

    دم درکش و فضل و فن رها کن

    با باز چه فن زند سمانه

  28. بالا | پست 5228


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    دیدی که چه کرد آن یگانه

    برساخت پریر یک بهانه

    ما را و تو را کجا فرستاد

    او ماند و دو سه پری خانه

    ما را بفریفت ما چه باشیم

    با آن حرکات ساحرانه

    آن سلسله کو به دست دارد

    بربندد گردن زمانه

    از سنگ برون کشید مکری

    شاباش زهی شکر فسانه

    بست او گرهی میان ابرو

    گم گشت خرد از این میانه

    بر درگه او است دل چو مسمار

    بردوخته خویش بر ستانه

    بر مرکب مملکت سوار او است

    در دست وی است تازیانه

    گر او کمر کهی بگیرد

    که را چو کهی کند کشانه

    خود آن که قاف همچو سیمرغ

    کرده‌ست به کویش آشیانه

    از شرم عقیق درفشانش

    درها بگداخت دانه دانه

    بادی که ز عشق او است در تن

    ساکن نشود به رازیانه

    عشاق مذکرند وین خلق

    درمانده‌اند در مثانه

    ساقی درده قدح که ماییم

    مخمور ز باده شبانه

    آبی برزن که آتش دل

    بر چرخ همی‌زند زبانه

    در دست همیشه مصحفم بود

    وز عشق گرفته‌ام چغانه

    اندر دهنی که بود تسبیح

    شعر است و دوبیتی و ترانه

    بس صومعه‌ها که سیل بربود

    چه سیل که بحر بی‌کرانه

    هشیار ز من فسانه ناید

    مانند رباب بی‌کمانه

    مستم کن و برپران چو تیرم

    بشنو قصص بنی کنانه

    چون مست بود ز باده حق

    شهباز شود کمین سمانه

    بی‌خویش گذر کند ز دیوار

    بر روی هوا شود روانه

    باخویش ز حق شوند و بی‌خویش

    می‌ها بکشند عاشقانه

    دیدم که لبش شراب نوشد

    کی دید ز لب می مغانه

    و آن گاه چی می می خدایی

    نه از خنب فلان و یا فلانه

    ماهی ز کنار چرخ درتافت

    گم گشت دلم از این میانه

    این طرفه که شخص بی‌دل و جان

    چون چنگ همی‌کند فغانه

    مشنو غم عشق را ز هشیار

    کو سردلب است و سردچانه

    هرگز دیدی تو یا کسی دید

    یخدان ز آتش دهد نشانه

    دم درکش و فضل و فن رها کن

    با باز چه فن زند سمانه.

  29. بالا | پست 5229


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    یک جام ز صد هزار جان به

    برخیز و قماش ما گرو نه

    ما از خود خویش توبه کردیم

    ما هیچ نمی‌رویم از این ده

    یک رنگ کند شراب ما را

    تا هر دو یکی شود که و مه

    درویش ز خویشتن تهی شد

    پر ده تو شراب فقر پر ده

    برخیز و به زه کن آن کمان را

    ماییم کمان و باده چون زه

    برجای بماند عقل پرفعل

    این است سزای پیر فربه

    ما غم نخوریم خود کی دیده‌ست

    تو بار کشی و او کند عه

    بگریز ز غم به سوی شه رو

    وز خانه عاریت برون جه

  30. بالا | پست 5230


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    جان آمده در جهان ساده

    وز مرکب تن شده پیاده

    سیل آمد و درربود جان را

    آن سیل ز بحرها زیاده

    جان آب لطیف دیده خود را

    در خویش دو چشم را گشاده

    از خود شیرین چنانک شکر

    وز خویش بجوش همچو باده

    خلقان بنهاده چشم در جان

    جان چشم به خویش درنهاده

    خود را هم خویش سجده کرده

    بی‌ساجد و مسجد و سجاده

    هم بر لب خویش بوسه داده

    کای شادی جان و جان شاده

    هر چیز ز همدگر بزاید

    ای جان تو ز هیچ کس نزاده

    می‌راند سوی شهر تبریز

    جان چون شتر و بدن قلاده

  31. بالا | پست 5231


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای بی تو حیات‌ها فسرده

    وی بی‌تو سماع مرده مرده

    ما بر در عشق حلقه کوبان

    تو قفل زده کلید برده

    هر آتش زنده از دم توست

    رحم آر بر این دم شمرده

    خامیم بیا بسوز ما را

    در آتش عشق همچو خرده

    چون موسی شیر کس نگیریم

    با شیر توایم خوی کرده

    در پرده مباش ای چو دیده

    خوش نیست به پیش دیده پرده

    کم گوی ز عشق و عشق می‌خور

    گفتن نبود چنانک خورده

  32. بالا | پست 5232


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای دوش ز دست ما رهیده

    امشب نرهی به جان و دیده

    در پنجه ماست دامن تو

    ای دست در آستین کشیده

    حیلت بگذار و آب و روغن

    ماییم هریسه رسیده

    چشم من و چشم تو حریفند

    ای چشم ز چشم تو چریده

    ای داده مرا شراب گلگون

    گل از رخ زرد من دمیده

    زلف چو رسن چو برفشاندی

    از عشق چو چنبرم خمیده

    رفتی و ز چشم من بریدی

    خون آید لاشک از بریده

    بر گرد خیال تو دوانیم

    ای بر سر ما غمت دویده

    بر روزن تو چرا نپرد

    مرغی ز قفس به جان رهیده

    خامش کردم که جمله عیبیم

    ای با همه عیبمان خریده

  33. بالا | پست 5233


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ماییم قدیم عشق باره

    باقی دگران همه نظاره

    نظارگیان ملول گشتند

    ماند این دم گرم شعله خواره

    چون چرخ حریف آفتابیم

    پنهان نشویم چون ستاره

    انگشت نما و شهره گشتیم

    چون اشتر بر سر مناره

    از ما بنماند جز خیالی

    و آن نیز برفت پاره پاره

    مردان طریق چاره جستند

    با هستی خود نبود چاره

    در آتش عشق صف کشیدند

    چون آهن و مس و سنگ خاره

    مردانه تمام غرق گشتند

    اندر دریای بی‌کناره

  34. بالا | پست 5234


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای گشته دلت چو سنگ خاره

    با خاره و سنگ چیست چاره

    با خاره چه چاره شیشه‌ها را

    جز آنک شوند پاره پاره

    زان می‌خندی چو صبح صادق

    تا پیش تو جان دهد ستاره

    تا عشق کنار خویش بگشاد

    اندیشه گریخت بر کناره

    چون صبر بدید آن هزیمت

    او نیز بجست یک سواره

    شد صبر و خرد بماند سودا

    می‌گرید و می‌کند حراره

    خلقی ز جدایی عصیرت

    بر راه فتاده چون عصاره

    هر چند شده‌ست خون جگرشان

    چستند در این ره و چه کاره

    بیگانه شدیم بهر این کار

    با عقل و دل هزارکاره

    العشق حقیقه الاماره

    و الشعر طباله الاماره

    احذر فامیرنا مغیر

    کل سحر لدیه غاره

    اترک هذا وصف فراقا

    تنشق لهوله العباره

    بگریخت امام ای مؤذن

    خاموش فرورو از مناره

  35. بالا | پست 5235


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ماییم و دو چشم و جان خیره

    بنگر تو به عاشقان خیره

    تو چون مه و ما به گرد رویت

    سرگشته چو آسمان خیره

    عقل است شبان به گرد احوال

    فریاد از این شبان خیره

    در دیده هزار شمع رخشان

    وین دیده چو شمعدان خیره

    از شرق به غرب موج نور است

    سر می‌کند از نهان خیره

    بیرون ز جهان مرده شاهی است

    وز عشق یکی جهان خیره

    گویی که مرا از او نشان ده

    خیره چه دهد نشان خیره

    از چشم سیه سپید پرخون

    کز چشم بود زبان خیره

    در روی صلاح دین تو بنگر

    تا دریابی بیان خیره

  36. بالا | پست 5236


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آن سفره بیار و در میان نه

    و آن کاسه به پیش عاشقان نه

    انبوه بریز نان که زشت است

    کآواز دهد کسی که نان نه

    تن را چو بنان شکار کردی

    جان را برگیر و پیش جان نه

    امروز قیامت تو برخاست

    برخیز قدم بر آسمان نه

    از آتش عشق نردبان ساز

    بر گنبد چرخ نردبان نه

    ای زهره ز چشم‌های هندو

    ترکانه تو تیر در کمان نه

    گر سینه زیان کند ز زخمت

    زخمی دیگر بر آن زیان نه

    چون نکته ز راه چشم گویی

    ما را همه مهر بر دهان نه

    ای اشک چو رفتی از در چشم

    آن جا رو و سر بر آستان نه

  37. بالا | پست 5237


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای نقد تو را زکات نسیه

    بازآ ز خدا جزات نسیه

    آید ز خدا جزای خیرت

    در نقد بلا نجات نسیه

    پیش از تو جهات نقد بوده‌ست

    از شومی تو جهات نسیه

    این دولت تازه بی‌تو بادا

    ای طلعت تو بیات نسیه

    زیرا که به فال نحس هستت

    مرگ نقد و حیات نسیه

    بر تو همه چیز نسیه بادا

    الا نبود ممات نسیه

    چون جرم تو نقد و توبه نسیه‌ست

    دادت امشب برات نسیه

  38. بالا | پست 5238


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای روز مبارک و خجسته

    ما جمع و تو در میان نشسته

    ای همنفس همیشه پیش آ

    تا زنده شود دمی شکسته

    پیغام دل است این دو سه حرف

    بشنو سخن شکسته بسته

    یک بار بگو که بنده من

    کزاد شوم ز رنج و رسته

    آن دست ز روی خویش برگیر

    تا گل چینیم دسته دسته

    یک بار دگر شکرفشان کن

    طوطی نگر از قفس برسته

  39. بالا | پست 5239


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته

    جان‌ها را شیوه‌های جان فزا آموخته

    هر چه در عالم دری بسته‌ست مفتاحش تویی

    عشق شاگرد تو است و درگشا آموخته

    از برای صوفیان صاف بزم آراسته

    وانگهانی صوفیان را الصلا آموخته

    وز میان صوفیان آن صوفی محبوب را

    سر معشوقی مطلق در خلاء آموخته

    و آن دگر را ز امتحان اندر فراق انداخته

    سر سر عاشقانش در بلا آموخته

    عشق را نیمی نیاز و نیم دیگر بی‌نیاز

    این اجابت یافته و آن خود دعا آموخته

    پیش آب لطف او بین آتشی زانو زده

    همچو افلاطون حکمت صد دوا آموخته

    با دعا و با اجابت نقب کرده نیم شب

    سوی عیاران رند و صد دغا آموخته

    پرجفایانی که ایشان با همه کافردلی

    مر وفا را گوش مالیده وفا آموخته

    زخم و آتش‌های پنهانی است اندر چشمشان

    کهنان را همچو آیینه صفا آموخته

    جمله ایشان بندگان شمس تبریزی شده

    در تجلی‌های او نور لقا آموخته

  40. بالا | پست 5240


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته

    نعره از مردان مرد و از زنان برخاسته

    آتش رخسار تو در بیشه جان‌ها زده

    دود جان‌ها برشده هفت آسمان برخاسته

    جوی‌های شیر و می پنهان روان کرده ز جان

    وز معانی ساقیان همچو جان برخاسته

    کفر را سرمه کشیده تا بدیده کفر نیز

    شاهد دین را میان مؤمنان برخاسته

    تن چو دیوار و پس دیوار افتاده دلی

    در بیان حال آن دل این زبان برخاسته

    رو خرابی‌ها نگر در خانه هستی ز عشق

    سقف خانه درشکسته آستان برخاسته

    گر چه گوید فارغم از عاشقان لیکن از او

    بر سر هر عاشقی صد مهربان برخاسته

    شمس تبریزی چو کان عشق باقی را نمود

    خون دل یاقوت وار از عکس آن برخاسته

  41. بالا | پست 5241


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته

    جان قفس را درشکسته دل ز تن بگریخته

    صد هزاران عقل‌ها بین جان‌ها پرداخته

    صد هزاران خویشتن بی‌خویشتن بگریخته

    گر گریزد صد هزاران جان و دل من فارغم

    چون درآمد مست و خندان آن ز من بگریخته

    صد هزاران تشنه ز استسقا بگفته ترک جان

    صد هزاران بلبل آن سو از چمن بگریخته

  42. بالا | پست 5242


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده

    صد هزاران کشتی از وی مست و سرگردان شده

    مخلص کشتی ز باد و غرقه کشتی ز باد

    هم بدو زنده شده‌ست و هم بدو بی‌جان شده

    باد اندر امر یزدان چون نفس در امر تو

    ز امر تو دشنام گشته وز تو مدحت خوان شده

    بادها را مختلف از مروحه تقدیر دان

    از صبا معمور عالم با وبا ویران شده

    باد را یا رب نمودی مروحه پنهان مدار

    مروحه دیدن چراغ سینه پاکان شده

    هر که بیند او سبب باشد یقین صورت پرست

    و آنک بیند او مسبب نور معنی دان شده

    اهل صورت جان دهند از آرزوی شبه‌ای

    پیش اهل بحر معنی درها ارزان شده

    شد مقلد خاک مردان نقل‌ها ز ایشان کند

    و آن دگر خاموش کرده زیر زیر ایشان شده

    چشم بر ره داشت پوینده قراضه می‌بچید

    آن قراضه چین ره را بین کنون در کان شده

    همچو مادر بر بچه لرزیم بر ایمان خویش

    از چه لرزد آن ظریف سر به سر ایمان شده

    همچو ماهی می‌گدازی در غم سرلشکری

    بینمت چون آفتابی بی‌حشم سلطان شده

    چند گویی دود برهان است بر آتش خمش

    بینمت بی‌دود آتش گشته و برهان شده

    چند گشت و چند گردد بر سرت کیوان بگو

    بینمت همچون مسیحا بر سر کیوان شده

    ای نصیبه جو ز من که این بیار و آن بیار

    بینمت رسته از این و آن و آن و آن شده

    بس کن ای مست معربد ناطق بسیارگو

    بینمت خاموش گویان چون کفه میزان شده

  43. بالا | پست 5243


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته

    خوش بود این جسم‌ها با جان‌ها آمیخته

    این صدف‌های دل ما با چنین درد فراق

    با گهرهای صفای باوفا آمیخته

    روز و شب با هم نشسته آب و آتش هم قرین

    لطف و قهری جفت و دردی با صفا آمیخته

    وصل و هجران صلح کرده کفر ایمان یک شده

    بوی وصل شاه ما اندر صبا آمیخته

    گرگ یوسف خلق گشته گرگی از وی گم شده

    بوی پیراهن رسیده با عما آمیخته

    خاک خاکی ترک کرده تیرگی از وی شده

    آب همچون باده با نور صفا آمیخته

    شادیا روزی که آن معشوق جان‌های لقا

    آمده در بزم مست و با شما آمیخته

    مست کرده جمله را زان غمزه مخمور خویش

    تا ز مستی اجنبی با آشنا آمیخته

    تا ز بسیاری شراب ابلیس چون آدم شده

    لعنت ابلیس هم با اصطفا آمیخته

    آن در بسته ابد بگشاده از مفتاح لطف

    قفل‌های بی‌وفایی با وفا آمیخته

    سر سر شمس دین مخدوم ما پیدا شده

    تا ببینی بنده با وصف خدا آمیخته

    ای خداوند شمس دین فریاد از این حرف رهی

    ز آنک هر حرفی از این با اژدها آمیخته

    یک دمی مهلت دهم تا پستتر گیرم سخن

    ز آنک تند است این سخن با کبریا آمیخته

    در ره عشاق حضرت گو که از هر محنتش

    صد هزاران لطف باشد با بلا آمیخته

    قطره زهر و هزاران تنگ تریاق شفا

    نفخه عیسی دولت با وبا آمیخته

    خواری آن جا با عزیزی عهد بسته یک شده

    پستی آن جا از طبیعت با علا آمیخته

    جان بود ارزان به نرخ خاک پیش جان جان

    گر چه این جا هست جان‌ها با غلا آمیخته

    از پی آن جان جان جان‌ها چنان گوهر شده

    مس جان با جان جان چون کیمیا آمیخته

    آخر دور جهان با اولش یک سر شده

    ابتدای ابتدا با انتها آمیخته

    در سرای بخت رو یعنی که تبریز صفا

    تا ببینی این سرا با آن سرا آمیخته

  44. بالا | پست 5244


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره

    که بود در تک دریا کف دریا به کناره

    چو رخ شاه بدیدی برو از خانه چو بیذق

    رخ خورشید چو دیدی هله گم شو چو ستاره

    چو بدان بنده نوازی شده‌ای پاک و نمازی

    همگان را تو صلا گو چو مؤذن ز مناره

    تو در این ماه نظر کن که دلت روشن از او شد

    تو در این شاه نگه کن که رسیده‌ست سواره

    نه بترسم نه بلرزم چو کشد خنجر عزت

    به خدا خنجر او را بدهم رشوت و پاره

    کی بود آب که دارد به لطافت صفت او

    که دو صد چشمه برآرد ز دل مرمر و خاره

    تو همه روز برقصی پی تتماج و حریره

    تو چه دانی هوس دل پی این بیت و حراره

    چو بدیدم بر سیمش ز زر و سیم نفورم

    که نفور است نسیمش ز کف سیم شماره

    تو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدی

    تو از آن کار نداری که شدستی همه کاره

    همه حجاج برفته حرم و کعبه بدیده

    تو شتر هم نخریده که شکسته‌ست مهاره

    بنگر سوی حریفان که همه مست و خرابند

    تو خمش باش و چنان شو هله ای عربده باره

  45. بالا | پست 5245


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره

    که بود در تک دریا کف دریا به کناره

    چو رخ شاه بدیدی برو از خانه چو بیذق

    رخ خورشید چو دیدی هله گم شو چو ستاره

    چو بدان بنده نوازی شده‌ای پاک و نمازی

    همگان را تو صلا گو چو مؤذن ز مناره

    تو در این ماه نظر کن که دلت روشن از او شد

    تو در این شاه نگه کن که رسیده‌ست سواره

    نه بترسم نه بلرزم چو کشد خنجر عزت

    به خدا خنجر او را بدهم رشوت و پاره

    کی بود آب که دارد به لطافت صفت او

    که دو صد چشمه برآرد ز دل مرمر و خاره

    تو همه روز برقصی پی تتماج و حریره

    تو چه دانی هوس دل پی این بیت و حراره

    چو بدیدم بر سیمش ز زر و سیم نفورم

    که نفور است نسیمش ز کف سیم شماره

    تو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدی

    تو از آن کار نداری که شدستی همه کاره

    همه حجاج برفته حرم و کعبه بدیده

    تو شتر هم نخریده که شکسته‌ست مهاره

    بنگر سوی حریفان که همه مست و خرابند
    .
    تو خمش باش و چنان شو هله ای عربده باره

  46. بالا | پست 5246


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه

    بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه

    بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش

    وگرت شاه کند او که تویی یار یگانه

    سوی صحرای عدم رو به سوی باغ ارم رو

    می بی‌درد نیابی تو در این دور زمانه

    به شه بنده نوازی تو بپر باز چو بازی

    به خدا لقمه بازان نخورد هیچ سمانه

    بخورم گر نخورم من بنهد در دهن من

    بروم گر نروم من کندم گوش کشانه

    همه میرند ولیکن همه میرند به پیشت

    همه تیر ای مه مه رو نپرد سوی نشانه

    ز چه افروخت خیالش رخ خورشیدصفت را

    ز کی آموخت خدایا عجب این فعل و بهانه

    چو تو را حسن فزون شد خردم صید جنون شد

    چو مرا درد فزون شد بده آن درد مغانه

    چو تو جمعیت جمعی تو در این جمع چو شمعی

    چو در این حلقه نگینی مجه ای جان زمانه

    تو اگر نوش حدیثی ز حدیثان خوش او

    تو مگو تا که بگوید لب آن قندفسانه

  47. بالا | پست 5247


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه

    که چو سیمرغ ببیند بجهد مست ز لانه

    بجز از دست فلانی مستان باده که آن می

    برهاند دل و جان را ز فسون و ز فسانه

    بخورد عشق جهان را چو عصا از کف موسی

    به زبانی که بسوزد همه را همچو زبانه

    نه سماع است نه بازی که کمندی است الهی

    منگر سست به نخوت تو در این بیت و ترانه

    نبود هیچ غری را غم دلاله و شاهد

    نبود هیچ کلی را غم شانه گر و شانه

    به دهان تو چنین تیغ نهاده‌ست نهنده

    مثل کارد که گیرد بر تیغی به دهانه

    که خیالات سفیهان همه دربان الهند

    نگذارند سگان را سوی درگاه و ستانه

    نگذارند غران را که درآیند به لشکر

    که بخندد لب دشمن ز کر و فر زنانه

    چو ندیده‌ست نشانه نبود اسپر و تیرش

    چو نخورده‌ست دوگانه نبود مرد یگانه

  48. بالا | پست 5248


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه

    مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه

    بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش

    به همان کوی وطن کن بنشین بر در روزه

    بنگر دست رضا را که بهاری است خدا را

    بنگر جنت جان را شده پرعبهر روزه

    هله ای غنچه نازان چه ضعیفی و چه یازان

    چو رسن باز بهاری بجه از چنبر روزه

    تو گلا غرقه خونی ز چیی دلخوش و خندان

    مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه

    ز چیی عاشق نانی بنگر تازه جهانی

    بستان گندم جانی هله از بیدر روزه

  49. بالا | پست 5249


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده

    غم تو به توی ما را تو به جرعه‌ای صفا ده

    که غم تو خورد ما را چه خراب کرد ما را

    به شراب شادی افزا غم و غصه را سزا ده

    ز شراب آسمانی که خدا دهد نهانی

    بنهان ز دست خصمان تو به دست آشنا ده

    بنشان تو جنگ‌ها را بنواز چنگ‌ها را

    ز عراق و از سپاهان تو به چنگ ما نوا ده

    سر خم چو برگشایی دو هزار مست تشنه

    قدح و کدو بیارند که مرا ده و مرا ده

    صنما ببین خزان را بنگر برهنگان را

    ز شراب همچو اطلس به برهنگان قبا ده

    به نظاره جوانان بنشسته‌اند پیران

    به می جوان تازه دو سه پیر را عصا ده

    به صلاح دین به زاری برسی که شهریاری

    ملک و شراب داری ز شراب جان عطا ده

  50. بالا | پست 5250


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صد خمار است و طرب در نظر آن دیده

    که در آن روی نظر کرده بود دزدیده

    صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی

    که رخ خود به کف پاش بود مالیده

    عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی

    که سلام از لب آن یار بود بشنیده

    پیچ زلفش چو ندیدی تو برو معذوری

    ای تو در نیک و بد دور زمان پیچیده

    نی تراشی است که اندر نی صورت بدمد

    هیچ دیدی تو نیی بی‌نفسی نالیده

    گر بداند که حریف لب کی خواهد شد

    کی برنجد ز بریدن قلم بالیده

    گر بپرسند چه فرق است میان تو و غیر

    فرق این بس که تویی فرق مرا خاریده

    جرعه‌ای کن فی************ بر سر آن خاک بریخت

    لب عشاق جهان خاک تو را لیسیده

    شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد

    بر دم باد بهاری نرسد پوسیده

صفحه 105 از 123 ... 55595103104105106107115 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد