شاعر میگه
پلنگ پلنگ پلنگ، من عاشق پلنگم
دور ورم یه لشکرن، نباشن که من لنگم
حالا نون بده
شاعر میگه
پلنگ پلنگ پلنگ، من عاشق پلنگم
دور ورم یه لشکرن، نباشن که من لنگم
حالا نون بده
نون نه میم
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ***این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
ماه غصه نخور..زندگی بیدرد نمیشه..اونیکه غصه نداشته باشه..ادم نمیشه!
شاعر میگه
میام الان با دو تا پلنگ نیاوران
آره از اون پلنگ خوباش
گلسر و النگو هاش
شب بود شمع بود من بودم و غم...شب رفت..شمع سوخت..من ماندم و غم
دقت کنید دوستان با حرف آخره شعر باید یه شعره دیگه گفت
حالا من با میم میگم
شوق هزار دوست را دل ندهی...ور میدهی آن دل به جدایی بنهی
یارااااان چه غریبههههه رفتند از این خانههه...
هم سوخته شمع جان..
هم سوختههه پروانه
یه دل دارم که دل دارش شمایی
به این عاشق نکن بی اعتنایی
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند// اینبار میبرند که زندانیت کنند
شاعر میگه
میدادی با دو دلی پاسخ به هر سوالم
جوابای خل چلی با ذو و دادم پای خوشگلیات
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود *** وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
شاعر میگه
تنهایی با فکر و خیلا
نمی دونن چی میکشی
و میگن نکش
زندگی میگه حلاجی چند مرده تر
حاجی داری میشی شرمنده تَر
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد...زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟! بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا!؟؟
چرا سنتی میگی فريماه خانم
آخه من از کجا بیارم
تو ذهنم چند تا شعر دیگه است که نمیشه بیان کرد
بهتره تسلیم بشم
حافظ:
اي هدهد صبا به سبا مي فرستمت
بنگر که از کجا به کجا مي فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهي دهند
قول و غزل به ساز و نوا مي فرستمت
تابوده چشم عاشق در راه یار بوده بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
ضمیری
همیشه بودی اما..تو رو ندیدم انگار..بگو بگو که هستی برای اخرین بار!
به جز اون به هیچی عادت نکردم
از همه گذشتم، همه ترکم کردن
کسی درک نکرد، کسی درکم نکرد
دوش ملاعک در میخانه زدند...
کچلی رابگرفتند و سرش شانه زدند!!
ایرج میرزا میگه که
البته باید با سانسور بگم
ای خا....ه به دست تو اسیرم، گر خوب نشدی به ک.....م
ببین چه شاعر های بزرگواری داشتیم
یعنی ببین فن بیان این شاعر وو
فکر بد نکنید
سال ها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا
یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا
همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را
تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه
تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه
مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش
یاد داری که تو را شب به سحر میکردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال
وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال
عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال
عجب مشاعره ای
چقد حرف آخر شعر قبلی حرف اول شعر بعدی هست مخصوصا واسه نیما
لب پنجرهی خیال من.
یادت نشسته است
پایش را تکان میدهد
در کوچههای انتظار تـو!
وای بر من گر تو آم گمگشته ام باشی / که بس دور است بین ما که آن سو نازنینی غنچه ای شاداب و صدها آرزو بر دل
لطیفه ایست نهانی که عشق ازو خیزد..
که نام ان نه لب لعل و خط روزگاریست
تو تعبیر رویای نادیده ای/ تو نوری که بر سایه تابیده ای
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از ان که از تو برنیاید هیچ کار
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
غيرت يعني : زن مورد علاقه ات هرگز احساس تنهايي و بي پناهي نكند
من آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبی /ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم
من آن دیوانه ی آتش پرستم /در این آتش خوشم تا زنده هستم
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گرمشکلی بود
درشتی ونرمی به هم در به است //چو فاصد که جراح ومرهم نه است
تا نگريد طفلك حلوا فروش / ديگ بخشايش كجا آيد به جوش
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان / که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
نیازارم ز خود هرگز دلی را / که می ترسم در او جای تو باشد
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و در ماندگی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور / کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی که بتان فرو گذارند اساس خودنمایی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود / دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/گل ادم بسرشتندوبه پیمانه زدند
دستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق / دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
قافیه اندیشم ودلدار من //گویدم مندیش جز دیدار من
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را / دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
آن شیر زن بمرد او شهریار زاد / هرگز نمی رد کسی که دلش زنده شد به عشق
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است / بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب / کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
تا درخت دوستی کی بردهد // حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)