یکی پرسی اندوه تو از چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه می نویسم
برای آنکه باید باشد و نیست
یکی پرسی اندوه تو از چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه می نویسم
برای آنکه باید باشد و نیست
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده امرهي معيري
من تمنا کردم که توبامن باشی تو به من گفتی
هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
ومرا غصه ی این هرگزکشت
حمید مصدق
تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است.
شهریار
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را«فوجی نیشابوری»
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
ز فراق چون نلالم، من دل شکسته چون ني؟ که بسوخت بندبندم ز حرارت جدايي
عراقي
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس ، تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح ، پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود ...
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
ویرایش توسط Mohammad313 : 04-25-2016 در ساعت 09:34 AM
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا ک راز پنهان خواهد شد آشکارا
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
یاد وصل دوست داران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خوران یاد باد
گرچه یاران فارقند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گرچه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا راز داران یاد باد
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
وه! که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود، بهعاقبت، در طلب تو، حالِ من
نالهی زیر و زار من، زارتر است هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو، گوشمال من
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی
هک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
الف از عشق تو شد این دل من زار اخر
ب برای تو شدم خسته و بیمار اخر
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
سر مرد کچلی را فر شش ماهه زدند
دوست دارم تو برایم عشق را معنی کنی
خواب دنیا را کنارم غرق در رویا کنی
دوست دارم دور تو پروانه باشم روز و شب
شمع باشی و در من شعله ها بر پا کنی
یا منِ ناصبور را نزد خود از وفا طلبیا تو که پاکدامنی، مرگ من از خدا طلب
با خدا باش و پادشاهی کن
بی خدا باش و هر چه خواهی کن
ناز داره..........کنارش باشی دل اواز داره .....تنش بوی نرگس شیراز داره ...ناز داره ...ناز داره
هر کسی در پی یارست ب هر نحو و دلیل
من تو را دور ز هر نحو و سبب می خواهم
مگذران ایام سلامت حافظ
چه توقع زجهان گذران میداری
مگذران ایام سلامت به ملامت حافظ
چه توقع زجهان گذران میداری
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
امشب از دلبرکم بوسه ی لب می خواهم
گرمی عشق ز یک کوره ی تب می خواهم
ما را رها کنید در این رنج بی حساب با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب///عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
بار عشقت چه گرانست و ، کمر میشکند ...
قامتم را بنگر ، چون خم ابروی تو شد ...
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
الا یا ایها الساقی ادر کعسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
هر که ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد
در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتش بسیار باد
داد با این همه افتادگیم
عز و آزادی و آزادگیم
من برای با تو بودن جان و دل را داده ام
از صمیم دل بدان ای یار ، می نازم به تو
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
ویرایش توسط love : 05-01-2016 در ساعت 07:14 PM
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعر های عاشقانه مال من نیست
آقا تکلیف مارو روشن کنید !!
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی
كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
هــــــر كس آزار منِ زار پسندید ولی
نپسندید دلِ زار من آزارِ كسی
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)