صفحه 72 از 123 ... 2262707172737482122 ...
نمایش نتایج: از 3,551 به 3,600 از 6148

موضوع: مشاعره

276608
  1. بالا | پست 3551


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت

    سرمست همی‌گشت به بازار مرا یافت

    پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دید

    بگریختم از خانه خمار مرا یافت

    بگریختنم چیست کز او جان نبرد کس

    پنهان شدنم چیست چو صد بار مرا یافت

    گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد

    آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت

    ای مژده که آن غمزه غماز مرا جست

    وی بخت که آن طره طرار مرا یافت

    دستار ربود از سر مستان به گروگان

    دستار برو گوشه دستار مرا یافت

    من از کف پا خار همی‌کردم بیرون

    آن سرو دو صد گلشن و گلزار مرا یافت

    از گلشن خود بر سر من یار گل افشاند

    وان بلبل وان نادره تکرار مرا یافت

    من گم شدم از خرمن آن ماه چو کیله

    امروز مه اندر بن انبار مرا یافت

    از خون من آثار به هر راه چکیدست

    اندر پی من بود به آثار مرا یافت

    چون آهو از آن شیر رمیدم به بیابان

    آن شیر گه صید به کهسار مرا یافت

    آن کس که به گردون رود و گیرد آهو

    با صبر و تأنی و به هنجار مرا یافت

    در کام من این شست و من اندر تک دریا

    صاید به سررشته جرار مرا یافت

    جامی که برد از دلم آزار به من داد

    آن لحظه که آن یار کم آزار مرا یافت

    این جان گران جان سبکی یافت و بپرید

    کان رطل گران سنگ سبکسار مرا یافت

    امروز نه هوش است و نه گوش است و نه گفتار

    کان اصل هر اندیشه و گفتار مرا یافت

  2. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 3552


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست

    دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست

    از دور ببینی تو مرا شخص رونده

    آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست

    پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست

    اما نه چنین جان که به جز غصه و غم نیست

    من بی‌من و تو بی‌تو درآییم در این جو

    زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست

    این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد

    کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست

  4. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3553


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه‌ست

    از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه‌ست

    این صورت بت چیست اگر خانه کعبه‌ست

    وین نور خدا چیست اگر دیر مغانه‌ست

    گنجی‌ست در این خانه که در ************ نگنجد

    این خانه و این خواجه همه فعل و بهانه‌ست

    بر خانه منه دست که این خانه طلسم‌ست

    با خواجه مگویید که او مست شبانه‌ست

    خاک و خس این خانه همه عنبر و مشک‌ست

    بانگ در این خانه همه بیت و ترانه‌ست

    فی الجمله هر آن کس که در این خانه رهی یافت

    سلطان زمینست و سلیمان زمانه‌ست

    ای خواجه یکی سر تو از این بام فروکن

    کاندر رخ خوب تو ز اقبال نشانه‌ست

    سوگند به جان تو که جز دیدن رویت

    گر ملک زمینست فسونست و فسانه‌ست

    حیران شده بستان که چه برگ و چه شکوفه‌ست

    واله شده مرغان که چه دامست و چه دانه‌ست

    این خواجه چرخست که چون زهره و ماه‌ست

    وین خانه عشق است که بی‌حد و کرانه‌ست

    چون آینه جان نقش تو در دل بگرفته‌ست

    دل در سر زلف تو فرورفته چو شانه‌ست

    در حضرت یوسف که زنان دست بریدند

    ای جان تو به من آی که جان آن میانه‌ست

    مستند همه خانه کسی را خبری نیست

    از هر کی درآید که فلانست و فلانه‌ست

    شومست بر آستانه مشین خانه درآ زود

    تاریک کند آنک ورا جاش ستانه‌ست

    مستان خدا گر چه هزارند یکی اند

    مستان هوا جمله دوگانه‌ست و سه گانه‌ست

    در بیشه شیران رو وز زخم میندیش

    کاندیشه ترسیدن اشکال زنانه‌ست

    کان جا نبود زخم همه رحمت و مهرست

    لیکن پس در وهم تو ماننده فانه‌ست

    در بیشه مزن آتش و خاموش کن ای دل

    درکش تو زبان را که زبان تو زبانه‌ست

  6. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 3554


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیا کامروز ما را روز عیدست

    از این پس عیش و عشرت بر مزیدست

    بزن دستی بگو کامروز شادی‌ست

    که روز خوش هم از اول پدیدست

    چو یار ما در این عالم کی باشد

    چنین عیدی به صد دوران کی دیدست

    زمین و آسمان‌ها پرشکر شد

    به هر سویی شکرها بردمیدست

    رسید آن بانگ موج گوهرافشان

    جهان پرموج و دریا ناپدیدست

    محمد باز از معراج آمد

    ز چارم چرخ عیسی دررسیدست

    هر آن نقدی کز این جا نیست قلبست

    میی کز جام جان نبود پلیدست

    زهی مجلس که ساقی بخت باشد

    حریفانش جنید و بایزیدست

    خماری داشتم من در ارادت

    ندانستم که حق ما را مریدست

    کنون من خفتم و پاها کشیدم

    چو دانستم که بختم می کشیدست

  8. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 3555


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مرا چون تا قیامت یار اینست

    خراب و مست باشم کار اینست

    ز کار و کسب ماندم کسبم اینست

    رخا زر زن تو را دینار اینست

    نه عقلی ماند و نی تمیز و نی دل

    چه چاره فعل آن دیدار اینست

    گل صدبرگ دید آن روی خوبش

    به بلبل گفت گل گلزار اینست

    چو خوبان سایه‌های طیر غیبند

    به سوی غیب آ طیار این‌ست

    مکرر بنگر آن سو چشم می‌مال

    که جان را مدرسه و تکرار اینست

    چو لب بگشاد جان‌ها جمله گفتند

    شفای جان هر بیمار اینست

    چو یک ساغر ز دست عشق خوردند

    یقینشان شد که خود خمار اینست

    گرو کردی به می دستار و جبه

    سزای جبه و دستار اینست

    خبر آمد که یوسف شد به بازار

    هلا کو یوسف ار بازار اینست

    فسونی خواند و پنهان کرد خود را

    کمینه لعب آن طرار اینست

    ز ملک و مال عالم چاره دارم

    مرا دین و دل و ناچار اینست

    میان گر پیش غیر عشق بندم

    مسیحی باشم و زنار اینست

    به گرد حوض گشتم درفتادم

    جزای آن چنان کردار اینست

    دلا چون درفتادی در چنین حوض

    تو را غسل قیامت وار اینست

    رخ شه جسته‌ای شهمات اینست

    چو دزدی کردی ای دل دار اینست

    مشین با خود نشین با هر که خواهی

    ز نفس خود ببر اغیار اینست

    خمش کن خواجه لاغ پار کم گو

    دلم پاره‌ست و لاغ پار اینست

    خمش باش و در این حیرت فرورو

    بهل اسرار را کاسرار اینست

  10. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 3556


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ز همراهان جدایی مصلحت نیست

    سفر بی‌روشنایی مصلحت نیست

    چو ملک و پادشاهی دیده باشی

    پس شاهی گدایی مصلحت نیست

    شما را بی‌شما می‌خواند آن یار

    شما را این شمایی مصلحت نیست

    چو خوان آسمان آمد به دنیا

    از این پس بی‌نوایی مصلحت نیست

    در این مطبخ که قربانست جان‌ها

    چو دونان نان ربایی مصلحت نیست

    بگو آن حرص و آز راه زن را

    که مکر و بدنمایی مصلحت نیست

    چو پا داری برو دستی بجنبان

    تو را بی‌دست و پایی مصلحت نیست

    چو پای تو نماند پر دهندت

    که بی‌پر در هوایی مصلحت نیست

    چو پر یابی به سوی دام حق پر

    که از دامش رهایی مصلحت نیست

    همای قاف قربی ای برادر

    هما را جز همایی مصلحت نیست

    جهان جوی و صفا بحر و تو ماهی

    در این جو آشنایی مصلحت نیست

    خمش باش و فنای بحر حق شو

    به هنبازی خدایی مصلحت نیست

  12. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 3557


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    به جان تو که سوگند عظیمست

    که جانم بی‌تو دربند عظیمست

    اگر چه خضر سیرآب حیاتست

    به لعلت آرزومند عظیمست

    سخن‌ها دارم از تو با تو بسیار

    ولی خاموشیم پند عظیمست

    هر آن کز بیم تو خاموش باشد

    اگر چه خر خردمند عظیمست

    هر آن کس کو هنر را ترک گوید

    ز بهر تو هنرمند عظیمست

    فکندم خویش را چون سایه پیشت

    فکندن پیشت افکند عظیمست

    که بغداد تو را داد بزرگست

    سمرقند تو را قند عظیمست

    حریصم کرد طمع داد قندت

    اگر چه بنده خرسند عظیمست

    بریدستی مرا از خویش و پیوند

    که دل را با تو پیوند عظیمست

    خمش کن همچو عشق ای زاده عشق

    اگر چه گفت فرزند عظیمست

    رکاب شمس تبریزی گرفتم

    که زین شمس زرکند عظیمست

  14. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 3558


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بگو ای یار همراز این چه شیوه‌ست

    دگرگون گشته‌ای باز این چه شیوه‌ست

    عجب ترک خوش رنگ این چه رنگست

    عجب ای چشم غماز این چه شیوه‌ست

    دگربار این چه دامست و چه دانه‌ست

    که ما را کشتی از ناز این چه شیوه‌ست

    دریدی پرده ما این چه پرده‌ست

    یکی پرده برانداز این چه شیوه‌ست

    منم آن کهنه عشقی که دگربار

    گرفتم عشق از آغاز این چه شیوه‌ست

    بدان آواز جان دادن حلالست

    زهی آواز دمساز این چه شیوه‌ست

    مسلمانان شما این شور بینید

    که مثلش نیست هنباز این چه شیوه‌ست

    شراب و عشق و رنگم هر سه غماز

    یکی پنهان سه غماز این چه شیوه‌ست

  16. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 3559


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت

    برای بنده خود لطف‌ها گفت

    چه گویم من مکافات تو ای جان

    که نیکی تو را جانا خدا گفت

    ولیکن جان این کمتر دعاگو

    همه شب روی ماهت را دعا گفت

  18. 6 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 3560


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    قرار زندگانی آن نگارست

    کز او آن بی‌قراری برقرارست

    مرا سودای تو دامن گرفته‌ست

    که این سودا نه آن سودای پارست

    منم سوزان در آتش‌های نو نو

    مرا با یارکان اکنون چه کارست

    همی‌نالد درون از بی‌قراری

    بدان ماند که آن جان نگارست

    چو از یاری تو را جان خسته گردد

    نمی‌داند که اندر جانش خارست

    تو در جویی و خارت می‌خراشد

    نمی‌دانی که خاری در سرا رست

    گریزان شو از آن خار و به گل رو

    که شمس الدین تبریزی بهارست

  20. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 3561


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    صدایی کز کمان آید نذیریست

    که اغلب با صدایش زخم تیریست

    مؤثر را نگر در آب آثار

    کاثر جستن عصای هر ضریریست

    پس لا تبصرونت تبصرونی‌ست

    بصر جستن ز الهام بصیریست

    تو هر چه داری نه جویانش بودی

    طلب‌ها گوش گیری و بشیریست

    چنان کن که طلب‌ها بیش گردد

    کثیرالزرع را طمع وفیریست

    مشو نومید از ظلمی که کردی

    که دریای کرم توبه پذیریست

    گناهت را کند تسبیح و طاعات

    که در توبه پذیری بی‌نظیریست

    شکسته باش و خاکی باش این جا

    که می‌جوید کرم هر جا فقیریست

    کرم دامن پر از زر کرد و آورد

    که تا وا می‌خرد هر جا اسیریست

    عزیزی بخشد آن کس را که خواری‌ست

    بزرگی بخشد آن را که حقیریست

    که هستی نیستی جوید همیشه

    زکات آن جا نیاید که امیریست

    ازیرا مظهر چیزیست ضدش

    از این دو ضد را ضد خود ظهیریست

    تو بر تخته سیاهی گر نویسی

    نهان گردد که هر دو همچو قیریست

    بود فرقی ز تری تا ترست خط

    چو گردد خشک پنهان چون ضمیریست

    خمش کن گر چه شرحش بی‌شمارست

    طبیعت‌ها عدو هر کثیریست

  22. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 3562


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مبر رنج ای برادر خواجه سختست

    به وقت داد و بخشش شوربختست

    اگر چه باغ را نیمی گرفته‌ست

    ولیکن سخت بی‌میوه درختست

    گشاده ابروست و بسته کیسه

    مشو غره که او را سیم و رختست

    دو دستش را به تخته دوختستند

    چه سود ار خواجه بر بالای تختست

    وجودش گر چه یک پاره‌ست چون کوه

    سخااش مرده است و لخت لختست

  24. 6 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 3563


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ز بعد وقت نومیدی امیدیست

    به زیر کوری اندر سینه دیدیست

    نبینی نور چون دانی تو کوری

    سیه نادیده کی داند سپیدیست

    قرین صد هزاران نقش و معنی

    نهان تصریف سلطان وحیدیست

    که جنباننده این نقش و معنی‌ست

    چو بادی رقص‌های شاخ بیدیست

    مشو نومید از دشنام دلدار

    که بعد رنج روزه روز عیدیست

    که یبقی الحب ما بقی العتاب

    که هر نقصی کشاننده مزیدیست

    رها کن گفت به از گفت یابی

    یقین هر حادثی را خود ندیدیست

  26. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 3564


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    طبیب درد بی‌درمان کدامست

    رفیق راه بی‌پایان کدامست

    اگر عقلست پس دیوانگی چیست

    وگر جانست پس جانان کدامست

    چراغ عالم افروز مخلد

    که نی کفرست و نی ایمان کدامست

    پر از درست بحر لایزالی

    درونش گوهر انسان کدامست

    غلامانه است اشیاء را قباها

    میان بندگان سلطان کدامست

    یکی جزو جهان خود بی‌مرض نیست

    طبیب عشق را دکان کدامست

    خرد عاجز شد اندر فکر عاجز

    که سرکش کیست سرگردان کدامست

    بت موزون به بتخانه بسی جست

    که موزونات را میزان کدامست

    چه قبله کرده‌ای این گفت و گو را

    طلب کن درس خاموشان کدامست

  28. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 3565


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چو با ما یار ما امروز جفتست

    بگویم آنچ هرگز کس نگفته‌ست

    همه مستند این جا محرمانند

    میندیش از کسی غماز خفته‌ست

    خزان خفت و بهاران گشت بیدار

    نمی‌بینی درخت و گل شکفته‌ست

    اگر یک روز باقی باشد از دی

    زمین لب بسته است و گل نهفته‌ست

    هلا در خواب کن اوباش تن را

    که گوهرهای جانی جمله سفته‌ست

    خمش کن زردهی زان در نیابی

    وگر محرم شوی بستان که مفتست

  30. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 3566


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    زهی می کاندر آن دستست هیهات

    که عقل کل بدو مستست هیهات

    بر آن بالا برد دل را که آن جا

    سر نیزه زحل پستست هیهات

    هر آن کو گشت بی‌خویش اندر این بزم

    ز خویش و اقربا رسته‌ست هیهات

    چو عنقا برپرد بر ذروه قاف

    که پیشش که کمربسته‌ست هیهات

    عجایب بین که شیشه ناشکسته

    هزاران دست و پا خسته‌ست هیهات

    مرا گویی که صبر آهسته‌تر ران

    چه جای صبر و آهسته‌ست هیهات

    بده آن پیر را جامی و بنشان

    که این جا پیر بایسته‌ست هیهات

    خصوصا جان پیری‌ها که عقل‌ست

    که خوش مغزست و شایسته‌ست هیهات

    از آن باغ و ریاض بی‌نهایت

    همه عالم چو گلدسته‌ست هیهات

    چو گلدسته‌ست پوسیده شود زود

    به دشتی رو کز او رسته‌ست هیهات

    میی درکش به نام دلربایی

    که بس زیبا و برجسته‌ست هیهات

    ز بس خون‌ها که او دارد به گردن

    خرد را طوق ب************ته‌ست هیهات

    شکن‌هایی که دارد طره او

    بهای مشک بشکسته‌ست هیهات

    خمش کردم خموشانه به من ده

    که دل را گفت پیوسته‌ست هیهات

  32. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 3567


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ز میخانه دگربار این چه بویست

    دگربار این چه شور و گفت و گویست

    جهان بگرفت ارواح مجرد

    زمین و آسمان پرهای و هوی‌ست

    بیا ای عشق این می از چه خمست

    اشارت کن خرابات از چه سوی‌ست

    چه می‌گویم اشارت چیست کاین جا

    نگنجد فکرتی کان همچو مویست

    نیاید در نظر آن سر یک تو

    که در فکر آنچ آید چارتویست

    چو ز اندیشه به گفت آید چه گویم

    که خانه کنده و رسوای کویست

    ز رسوایی به بحر دل رود باز

    که دل بحرست و گفتن‌ها چو جویست

    خزینه دار گوهر بحر بدخوست

    که آب جو و چه تن جامه شویست

  34. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 3568


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    در این خانه کژی ای دل گهی راست

    برون رو هی که خانه خانه ماست

    چو بادی تو گهی گرم و گهی سرد

    رو آن جا که نه گرما و نه سرماست

    تو خواهی که مرا مستور داری

    منم روز و همیشه روز رسواست

    تو میرابی که بر جو حکم داری

    به جو اندرنگنجد جان که دریاست

    تو پر و بال داری مرغ واری

    به پر و بال مردان را چه پرواست

    نجس در جوی ما آب زلالست

    مگس بر دوغ ما بازست و عنقاست

    صلا ای آفتاب لامکانی

    که ذره ذره از تابش ثریاست

    بحمدالله به عشق او بجستیم

    از این تنگی که محراب و چلیپاست

    دهل برگیر و در بازار می‌رو

    ندا می‌کن که یوسف خوب سیماست

    دریدم پرده ناموس و سالوس

    که جان من ز جان خویش برخاست

  36. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 3569


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    تو را در دلبری دستی تمامست

    مرا در بی‌دلی درد و سقامست

    بجز با روی خوبت عشقبازی

    حرامست و حرامست و حرامست

    همه فانی و خوان وحدت تو

    مدامست و مدامست و مدامست

    چو چشم خود بمالم خود جز تو

    کدامست و کدامست و کدامست

    جهان بر روی تو از بهر روپوش

    لثامست و لثامست و لثامست

    به هر دم از زبان عشق بر ما

    سلامست و سلامست و سلامست

    ز هر ذره به گفت بی‌زبانی

    پیامست و پیامست و پیامست

    غم و شادی ما در پیش تختت

    غلامست و غلامست و غلامست

    اگر چه اشتر غم هست گرگین

    امامست و امامست و امامست

    پس آن اشتر شادی پرشیر

    ختامست و ختامست و ختامست

    تو را در بینی این هر دو اشتر

    زمامست و زمامست و زمامست

    نه آن شیری که آخر طفل جان را

    فطامست و فطامست و فطامست

    از آن شیری که جوی خلد از وی

    نظامست و نظامست و نظامست

    خمش کردم که غیرت بر دهانم

    لگامست و لگامست و لگامست

  38. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 3570


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چو آن کان کرم ما را شکارست

    به هر دم هدیه ما را ده هزارست

    که ما را نردبان زرین و سیمین

    نهد چون قصد ما بر بام یارست

    بلادری‌ست در عالم نهانی

    که بر ما گنج و بر بیگانه مارست

    به پیش ما خزینه سیم مشمر

    که ما را زر و سیم بی‌شمارست

    ز پروانه اگر این افترا بود

    دو صد چندین ز دست شهریارست

  40. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 3571


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    نگار خوب شکربار چونست

    چراغ دیده و دیدار چونست

    عجب آن غمزه غماز چونست

    عجب آن طره طرار چونست

    عجب آن شهره بازار خوبی

    عجب آن رونق گلزار چونست

    دلم از مهر در ماتم نشسته‌ست

    عجب در مهر دل دلدار چونست

    ز لطف خویش یارم خواند آن یار

    عجب آن یار بی این یار چونست

    به ظاهر بندگان را می‌نوازد

    عجب با بنده در اسرار چونست

    چو اول دیدمش جانیم بخشید

    بدانستم که در ایثار چونست

    اگر دوباره کردی آن کرم را

    یقین گشتی که در تکرار چونست

    عجب آن شعر اطلس پوش جعدش

    بگرد اطلس رخسار چونست

    طبیب عاشقان را بازپرسید

    که تا آن نرگس بیمار چونست

    عجب آن نافه تاتار چونست

    عجب آن طره بلغار چونست

    عجب بر دایره خط محقق

    که بشکسته‌ست صد پرگار چونست

    من زارم اسیر ناله زیر

    نپرسد روزکی کان زار چونست

    دلم دزد نظر او دزد این دزد

    عجب آن دزد دزدافشار چونست

    تو را ای دوست چون من یار غارم

    سری در غار کن کاین غار چونست

    که تا بینم تو را جان برفشانم

    نمایم خلق را نظار چونست

    نهایت نیست گفتم را ولیکن

    نمودم شکل آن گفتار چونست

  42. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 3572


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    در این جو دل چو دولاب خرابست

    که هر سویی که گردد پیشش آبست

    وگر تو پشت سوی آب داری

    به پیش روت آب اندر شتابست

    چگونه جان برد سایه ز خورشید

    که جان او به دست آفتابست

    اگر سایه کند گردن درازی

    رخ خورشید آن دم در نقابست

    زهی خورشید کاین خورشید پیشش

    چو سیماب از خطر در اضطرابست

    چو سیماب‌ست مه بر کف مفلوج

    بجز یک شب دگر در انسکابست

    به هر سی شب دو شب جمع‌ست و لاغر

    دگر فرقت کشد فرقت عذابست

    اگر چه زار گردد تازه روی‌ست

    ضحوکی عاشقان را خوی و دابست

    زید خندان بمیرد نیز خندان

    که سوی بخت خندانش ایابست

    خمش کن زانک آفات بصیرت

    همیشه از سؤالست و جوابست

  44. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 3573


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ایا ساقی تویی قاضی حاجات

    شرابی ده که آرد در مراعات

    چنان گشتم ز مستی و خرابی

    که نشناسم اشارات از عبارات

    پدر بر خم خمرم وقف کردست

    سبیلم کرد مادر بر خرابات

    دو گوشم بست یزدان تا رهیدم

    ز حال دی و فردا و خرافات

    دگرگون است کوی اهل تمییز

    که آن جا رسم طاعاتست و زلات

    در این کو کدخدا شاهی است باقی

    فرو روبیده این کو را ز آفات

  46. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 3574


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    من سر نخورم که سر گران‌ست

    پاچه نخورم که استخوان‌ست

    بریان نخورم که هم زیان‌ست

    من نور خورم که قوت جان‌ست

    من سر نخوهم که باکلاهند

    من زر نخوهم که بازخواهند

    من خر نخوهم که بند کاهند

    من کبک خورم که صید شاهند

    بالا نپرم نه لک لکم من

    کس را نگزم که نی سگم من

    لنگی نکنم نه بدتکم من

    که عاشق روی ایبکم من

    ترشی نکنم نه سرکه‌ام من

    پرنم نشوم نه برکه‌ام من

    سرکش نشوم نه عکه‌ام من

    قانع بزیم که مکه‌ام من

    دستار مرا گرو نهادی

    یک کوزه مثلثم ندادی

    انصاف بده عوان نژادی

    ما را کم نیست هیچ شادی

    سالار دهی و خواجه ده

    آن باده که گفته‌ای به من ده

    ور دفع دهی تو و برون جه

    در کس زنان خویشتن نه

    من عشق خورم که خوشگوارست

    ذوق دهنست و نشو جان‌ست

    خوردم ز ثرید و پاچه یک چند

    از پاچه سر مرا زیانست

    زین پس سر پاچه نیست ما را

    ما را و کسی که اهل خوانست

  48. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 3575


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    گر می‌نکند لبم بیانت

    سر می‌گوید به گوش جانت

    گر لب ز سلام تو خموش است

    بس هم سخن است با نهایت

    تن از تو همی‌کند کرانه

    جان بگرفته است در میانت

    صورت اگرت چو تیر انداخت

    جانش بکشید چون کمانت

    هرچ از تو نهان کند بگوید

    در گوش ضمیر رازدانت

    این دم اگر از میان برونی

    بازآرد دل کمرکشانت

    در باطن کرده خاص خاصت

    در ظاهر کرده امتحانت

    خامش که چو در تو این غم انداخت

    بس باشد این کشش نشانت

  50. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 3576


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    پرسید کسی که ره کدامست

    گفتم کاین راه ترک کامست

    ای عاشق شاه دان که راهت

    در جست رضای آن همامست

    چون کام و مراد دوست جویی

    پس جست مراد خود حرامست

    شد جمله روح عشق محبوب

    کاین عشق صوامع کرامست

    کم از سر کوه نیست عشقش

    ما را سر کوه این تمامست

    غاری که در اوست یار عشقست

    جان را ز جمال او نظامست

    هر چت که صفا دهد صوابست

    تعیین بنمی کنم کدامست

    خامش کن و پیر عشق را باش

    کاندر دو جهان تو را امامست

  52. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 3577


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مر عاشق را ز ره چه بیمست

    چون همره عاشق آن قدیمست

    از رفتن جان چه خوف باشد

    او را که خدای جان ندیمست

    اندر سفرست لیک چون مه

    در طلعت خوب خود مقیمست

    کی منتظر نسیم باشد

    آن کس که سبکتر از نسیمست

    عشق و عاشق یکی‌ست ای جان

    تا ظن نبری که آن دو نیمست

    چون گشت درست عشق عاشق

    هم منعم خویش و هم نعیمست

    او در طلب چنین درستی

    در پیش سهیل چون ادیمست

    چون رفت در این طلب به دریا

    دری‌ست اگر چه او یتیمست

    ای دیده کرم ز شمس تبریز

    مر حاتم را مگو کریمست

  54. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 3578


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    امروز جنون نو رسیده‌ست

    زنجیر هزار دل کشیده‌ست

    امروز ز کندهای ابلوج

    پهلوی جوال‌ها دریده‌ست

    باز آن بدوی به هجده‌ای قلب

    آن یوسف حسن را خریده‌ست

    جان‌ها همه شب به عز و اقبال

    در نرگس و یاسمن چریده‌ست

    تا لاجرم از بگاه هر جان

    چالاک و لطیف و برجهیده‌ست

    امروز بنفشه زار و لاله

    از سنگ و کلوخ بردمیده‌ست

    بشکفت درخت در زمستان

    در بهمن میوه‌ها پزیده‌ست

    گویی که خدای عالمی نو

    در عالم کهنه آفریده‌ست

    ای عارف عاشق این غزل گو

    کت عشق ز عاشقان گزیده‌ست

    بر چهره چون زر تو گازیست

    آن سیمبرت مگر گزیده‌ست

    شاید که نوازد آن دلی را

    کاندر غم او بسی طپیده‌ست

    خاموش و تفرج چمن کن

    کامروز نیابت دو دیده‌ست

  56. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 3579


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آن را که در آخرش خری هست

    او را به طواف رهبری هست

    بازار جهان به کسب برپاست

    زین در همه خارش وگری هست

    تا خارششان همی‌کشاند

    هر جای که شور یا شری هست

    در یم صدفی قرار گیرد

    کو را به درونه گوهری هست

    اما صدفی که در ندارد

    در جستن درش معبری هست

    گه در یم و گاه سوی ساحل

    در جستن قطره‌اش سری هست

    خاموش و طمع مکن سکینه

    آن راست س************ که مخبری هست

  58. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 3580


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای گشته ز شاه عشق شهمات

    در خشم مباش و در مکافات

    در باغ فنا درآ و بنگر

    در جان بقای خویش جنات

    چون پیشترک روی تو از خود

    بینی ز ورای این سماوات

    سلطان حقایق و معانی

    وز نور قدیم چتر و رایات

    چون گشت عیان مجو کرامت

    کز بهر نشان بود کرامات

    تا ساحل بحر سیل پیداست

    چون غرقه شود کجاست هیهات

    ما مات تویم شمس تبریز

    صد خدمت و صد سلام از مات

  60. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 3581


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای کرده میان سینه غارت

    ای جان و هزار جان شکارت

    جز کشتن عاشقان چه شغلت

    جز کشتن خلق چیست کارت

    می‌کش که درست باد دستت

    ای جان جهانیان نثارت

    بس کشته زنده را که دیدم

    از غمزه چشم پرخمارت

    بس ساکن بی‌قرار دیدم

    در آتش عشق بی‌قرارت

    یک مرده به خاک درنماند

    گر رنجه شوی کنی زیارت

    جان بوسد خاک تو به هر دم

    بر بوی کنار بی‌کنارت

  62. 6 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 3582


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آن خواجه اگر چه تیزگوش است

    استیزه کن و گران فروش است

    من غره به سست خنده او

    ایمن گشتم که او خموش است

    هش دار که آب زیر کاه است

    بحری است که زیر که به جوش است

    هر جا که روی هش است مفتاح

    این جا چه کنی که قفل هوش است

    در روی تو بنگرد بخندد

    مغرور مشو که روی پوش است

    هر دل که به چنگ او درافتاد

    چون چنگ همیشه در خروش است

    با این همه روح‌ها چه زنبور

    طواف ویند زانک نوش است

    شیری است که غم ز هیبت او

    در گور مقیم همچو موش است

    شمس تبریز روز نقد است

    عالم به چه در حدیث دوش است

  64. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 3583


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آن ره که بیامدم کدامست

    تا بازروم که کار خامست

    یک لحظه ز کوی یار دوری

    در مذهب عاشقان حرامست

    اندر همه ده اگر کسی هست

    والله که اشارتی تمامست

    صعوه ز کجا رهد که سیمرغ

    پابسته این شگرف دامست

    آواره دلا میا بدین سو

    آن جا بنشین که خوش مقامست

    آن نقل گزین که جان فزایست

    وان باده طلب که باقوامست

    باقی همه بو و نقش و رنگست

    باقی همه جنگ و ننگ و نامست

    خاموش کن و ز پای بنشین

    چون مستی و این کنار بامست

  66. 6 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 3584


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای از کرم تو کار ما راست

    هر جای که خرمی‌ست ما راست

    عاشق به جهان چه غصه دارد

    تا جام شراب وصل برجاست

    هر باد چغانه‌ای گرفته

    کو منتظر اشارت ماست

    هر آب چو پرده دار گشته

    اندر پس پرده طرفه بت‌هاست

    هر بلبل مست بر نهالی

    ماننده راح روح افزاست

    بسیار مگو که وقت آش است

    چون گرسنگی قوم شش تاست

  68. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 3585


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت

    هین که بس تاریک رویی ای گرفته آفتابت

    یاد داری که ز مستی با خرد استیزه بستی

    چون کلیدش را شکستی از کی باشد فتح بابت

    در غم شیرین نجوشی لاجرم سرکه فروشی

    آب حیوان را ببستی لاجرم رفتست آبت

    بوالمعالی گشته بودی فضل و حجت می‌نمودی

    نک محک عشق آمد کو سؤالت کو جوابت

    مهتر تجار بودی خویش قارون می‌نمودی

    خواب بود و آن فنا شد چونک از سر رفت خوابت

    بس زدی تو لاف زفتی عاقبت در دوغ رفتی

    می‌خور اکنون آنچ داری دوغ آمد خمر نابت

    مخلص و معنی این‌ها گر چه دانی هم نهان کن

    اندر الواح ضمیری تا نیاید در کتابت

  70. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 3586


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست

    عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست

    سینه‌های روشنان بس غیب‌ها دانند لیک

    سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست

    بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد

    زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست

    یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان

    تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست

    عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق

    لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست

    شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند

    لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست

    دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند

    وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست

    ای زبان‌ها برگشاده بر دل بربوده‌ای

    لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست

    شمس تبریزی چو جمع و شمع‌ها پروانه‌اش

    زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست

  72. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 3587


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خلق‌های خوب تو پیشت دود بعد از وفات

    همچو خاتونان مه رو می‌خرامند این صفات

    آن یکی دست تو گیرد وان دگر پرسش کند

    وان دگر از لعل و شکر پیش بازآرد زکات

    چون طلاق تن بدادی حور بینی صف زده

    مسلمات مؤمنات قانتات تائبات

    بی عدد پیش جنازه می‌دود خوهای تو

    صبر تو و النازعات و شکر تو و الناشطات

    در لحد مونس شوندت آن صفات باصفا

    در تو آویزند ایشان چون بنین و چون بنات

    حله‌ها پوشی بسی از پود و تار طاعتت

    بسط جانت عرصه گردد از برون این جهات

    هین خمش کن تا توانی تخم نیکی کار تو

    زانک پیدا شد بهشت عدن ز افعال ثقات

  74. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 3588


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چون نداری تاب دانش چشم بگشا در صفات

    چون نبینی بی‌جهت را نور او بین در جهات

    حوریان بین نوریان بین زیر این ازرق تتق

    مسلمات مؤمنات قانتات تائبات

    هر یکی با نازباز و هر یکی عاشق نواز

    هر یکی شمع طراز و هر یکی صبح نجات

    هر یکی بسته دهان و موشکاف اندر بیان

    هر یکی شکرستان و هر یکی کان نبات

    جان کهنه می‌فشان و جان تازه می‌ستان

    در فقیری می‌خرام و می‌ستان ز ایشان زکات

    شیر جان زین مریمان خور چونک زاده ثاینی

    تا چو عیسی فارغ آیی از بنین و از بنات

    روز و شب را چون دو مجنون درکشان در سلسله

    ای که هر روزت چو عید و هر شبت قدر و برات

    چونک شه بنمود رخ را اسب شد همراه پیل

    عقل مسکین گشت مات و جان میان برد و مات

    عاشقان را وقت شورش ابله و شپشپ مبین

    کوه جودی عاجز آید پیش ایشان در ثبات

    جان جمله پیشه‌ها عشقست اما آنک او

    تره زار دل نبیند درفتد در ترهات

    من خمش کردم چو دیدم خوشتر از خود ناطقی

    پیش او میرم بگویم اقتلونی یا ثقات

    شمس تبریزی چو بگشاید دهان چون شکر

    از طرب در جنبش آید هم رمیم و هم رفات

    رو خمش کن قول کم گو بعد از این فعال باش

    چند گویی فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

  76. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 3589


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

    نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست

    گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست

    گفت آری من قصابم گردران با گردنست

    دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل

    آن نگنجد در نظر چه جای پیدا کردنست

    چشم مست یار گویان هر زمان با چشم من

    در دو عالم می‌نگنجد آنچ در چشم منست

    رو فزون شو از دو عالم تا بریزم بر سرت

    آنچ دل را جان جان و دیدگان را دیدنست

    ذره ذره عاشقانه پهلوی معشوق خویش

    می‌زند پهلو که وقت عقد و کابین کردنست

    اندر آن پیوند کردن آب و آتش یک شده‌ست

    غنچه آن جا سنبلست و سرو آن جا سوسنست

    زیر پاشان گنج‌ها و سوی بالا باغ‌ها

    بشنو از بالا نه وقت زیر و بالا گفتنست

    من اگر پیدا نگویم بی‌صفت پیداست آن

    ذوق آن اندر سرست و طوق آن در گردنست

    شمس تبریزی تو خورشیدی چه گویم مدح تو

    صد زبان دارم چو تیغ اما به وصفت الکنست

  78. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 3590


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خدمت بی‌دوستی را قدر و قیمت هست نیست

    خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست

    دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است

    هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست

    ور تو مستی می‌نمایی در محبت چون نه‌ای

    عشق گوید دوغ خورد و دوغ خورد او مست نیست

    پست و بالا چند یازد از تکلف در هوا

    چند خود را پست دارد آن کسی کو پست نیست

    همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور

    وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست

  80. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  81. بالا | پست 3591


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست

    گر چه با من می‌نشینی چون چنینی سود نیست

    چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود

    در میان جو درآیی آب بینی سود نیست

    چونک در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست

    چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست

    گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان

    چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست

    تا ز آتش می‌گریزی ترش و خامی چون پنیر

    گر هزاران یار و دلبر می‌گزینی سود نیست

  82. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  83. بالا | پست 3592


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست

    میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست

    باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد

    باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست

    آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین

    آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست

    حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس

    روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست

    رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری

    ذره ذره خاک را از خالق جبار مست

    تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند

    مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست

    بیخ‌های آن درختان می نهانی می‌خورند

    روزکی دو صبر می‌کن تا شود بیدار مست

    گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج

    با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست

    ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده

    دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست

    باد را افزون بده تا برگشاید این گره

    باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست

    بخل ساقی باشد آن جا یا فساد باده‌ها

    هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست

    روی‌های زرد بین و باده گلگون بده

    زانک از این گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست

    باده‌ای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف

    زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست

    شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست

    کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست

  84. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  85. بالا | پست 3593


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست

    وان حیات باصفای باوفا مست آمدست

    گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش

    کو بدین شیوه بر ما بارها مست آمدست

    آب ما را گر بریزد ور سبو را بشکند

    ای برادر دم مزن کاین دم سقا مست آمدست

    می‌فریبم مست خود را او تبسم می‌کند

    کاین سلیم القلب را بین کز کجا مست آمدست

    آن کسی را می‌فریبی کز کمینه حرف او

    آب و آتش بیخود و خاک و هوا مست آمدست

    گفتمش گر من بمیرم تو رسی بر گور من

    برجهم از گور خود کان خوش لقا مست آمدست

    گفت آن کاین دم پذیرد کی بمیرد جان او

    با خدا باقی بود آن کز خدا مست آمدست

    عشق بی‌چون بین که جان را چون قدح پر می‌کند

    روی ساقی بین که خندان از بقا مست آمدست

    یار ما عشق است و هر کس در جهان یاری گزید

    کز الست این عشق بی‌ما و شما مست آمدست

  86. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  87. بالا | پست 3594


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست

    تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست

    چون خیالت بر که آید چشمه‌ها گردد روان

    خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست

    آتش از سنگی روان شد آب از سنگی دگر

    لعل شد سنگی دگر کز لطف تو آواره نیست

    بارها لطف تو را من آزمودم ای لطیف

    مرده را تو زنده کردی بارها یک باره نیست

    ابر رحمت هر سحر گر می‌ببارد آن ز تست

    وین دل گریان من جز کودک گهواره نیست

    همچو کوه طور از غم این دلم صدپاره شد

    لیک اندر دست من زان پاره‌ها یک پاره نیست

    آهن برهان موسی بر دل چون سنگ زد

    تا جهد استاره‌ای کز ابر یک استاره نیست

  88. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  89. بالا | پست 3595


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    نقش بند جان که جان‌ها جانب او مایلست

    عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست

    آنک باشد بر زبان‌ها لا احب الافلین

    باقیات الصالحات است آنک در دل حاصلست

    دل مثال آسمان آمد زبان همچون زمین

    از زمین تا آسمان‌ها منزل بس مشکلست

    دل مثال ابر آمد سینه‌ها چون بام‌ها

    وین زبان چون ناودان باران از این جا نازلست

    آب از دل پاک آمد تا به بام سینه‌ها

    سینه چون آلوده باشد این سخن‌ها باطلست

    این خود آن کس را بود کز ابر او باران چکد

    بام کو از ابر گیرد ناودانش قایلست

    آنک برد از ناودان دیگران او سارقست

    آنک دزدد آب بام دیگران او ناقلست

    هر که روید نرگس گل ز آب چشمش عاشقست

    هر که نرگس‌ها بچیند دسته بند عاملست

    گر چه کف‌های ترازو شد برابر وقت وزن

    چون زبانه ش راست نبود آن ترازو مایلست

    هر کی پوشیده‌ست بر وی حال و رنگ جان او

    هر جوابی که بگوید او به معنی سائلست

    گر طبیبی حاذقی رنجور را تلخی دهد

    گر چه ظالم می‌نماید نیست ظالم عادلست

    پا شناسد کفش خویش ار چه که تاریکی بود

    دل ز راه ذوق داند کاین کدامین منزلست

    در دل و کشتی نوح افکن در این طوفان تو خویش

    دل مترسان ای برادر گر چه منزل‌هایلست

    هر که را خواهی شناسی همنشینش را نگر

    زانک مقبل در دو عالم همنشین مقبل‌ست

    هر چه بر تو ناخوش آید آن منه بر دیگران

    زانک این خو و طبیعت جملگان را شاملست

    پنبه‌ها در گوش کن تا نشنوی هر نکته‌ای

    زانک روح ساده تو زنگ‌ها را قابلست

    هر که روحش از هوای هفتمین بگذشت رست

    می خور از انفاس روح او که روحش بسملست

    این هوا اندر کمین باشد چو بیند بی‌رفیق

    مرد را تنها بگوید هین که مردک غافل‌ست

    وصل خواهی با کسان بنشین که ایشان واصلند

    وصل از آن کس خواه باری کو به معنی واصل‌ست

    گرد مستان گرد اگر می کم رسد بویی رسد

    خود مذاق می چه داند آنک مرد عاقلست

    نکته‌ها را یاد می‌گیری جواب هر سال

    تا به وقت امتحان گویند مرد فاضلست

    گر بنتوانی ز نقص خود شدن سوی کمال

    شمس تبریزی کنون اندر کمالت کاملست

  90. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  91. بالا | پست 3596


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست

    ور تو پنداری مرا بی‌تو قراری هست نیست

    ور تو گویی چرخ می‌گردد به کار نیک و بد

    چرخ را جز خدمت خاک تو کاری هست نیست

    سال‌ها شد که بیرون درت چون حلقه‌ایم

    بر در تو حلقه بودن هیچ عاری هست نیست

    بر در اندیشه ترسان گشته‌ایم از هر خیال

    خواجه را این جا خیالی هست آری هست نیست

    ای دل جاسوس من در پیش کیکاووس من

    جز صلاح الدین ز دل‌ها هوشیاری هست نیست

  92. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  93. بالا | پست 3597


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت

    هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت

    می روح آمد نادر رو از آن هم بچش آخر

    که به یک جرعه بپرد همه طراری و هوشت

    چو از این هوش برستی به مساقات و به مستی

    دهدت صد هش دیگر کرم باده فروشت

    چو در اسرار درآیی کندت روح سقایی

    به فلک غلغله افتد ز هیاهوی و خروشت

    بستان باده دیگر جز از آن احمر و اصفر

    کندت خواجه معنی برهاند ز نقوشت

    دهد آن کان ملاحت قدحی وقت صباحت

    به از آن صد قدح می که بخوردی شب دوشت

    تو اگرهای نگویی و اگر هوی نگویی

    همه اموات و جمادات بجوشند ز جوشت

    چو در آن حلقه بگنجی زبر معدن و گنجی

    هوس کسب بیفتد ز دل مکسبه کوشت

    تو که از شر اعادی به دو صد چاه فتادی

    برهانید به آخر کرم مظلمه پوشت

    همه آهنگ لقا کن خمش و صید رها کن

    به خموشیت میسر شود این صید وحوشت

    تو دهان را چو ببندی خمشی را بپسندی

    کشش و جذب ندیمان نگذارند خموشت

  94. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  95. بالا | پست 3598


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت

    که سر و پا و سلامت نبود روز قیامت

    حشم عشق درآمد ربض شهر برآمد

    هله ای یار قلندر بشنو طبل ملامت

    دل و جان فانی لا کن تن خود همچو قبا کن

    نه اثر گو نه خبر گو نه نشانی نه علامت

    چو من از خویش برستم ره اندیشه ببستم

    هله ای سرده مستم برهانم به تمامت

    هله برجه هله برجه قدمی بر سر خود نه

    هله برپر هله برپر چو من از شکر و غرامت

    ببر ای عشق چو موسی سر فرعون تکبر

    هله فرعون به پیش آ که گرفتم در و بامت

    چو من از غیب رسیدم سپه غیب کشیدم

    برو ای ظالم سرکش که فتادی ز زعامت

    هله پالیز تو باقی سر خر عالم فانی

    همه دیدار کریمست در این عشق کرامت

    نکند رحمت مطلق به بلا جان تو ویران

    نکند والده ما را ز پی کینه حجامت

    نبود جان و دلم را ز تو سیری و ملولی

    نبود هیچ کسی را ز دل و دیده سمت

    بجز از عشق مجرد به هر آن نقش که رفتم

    بنه ارزید خوشی‌هاش به تلخی ندامت

    هله تا یاوه نگردی چو در این حوض رسیدی

    که تکش آب حیاتست و لبش جای اقامت

    چو در این حوض درافتی همه خویش بدو ده

    به مزن دستک و پایک تو به چستی و شهامت

    همه تسلیم و خمش کن نه امامی تو ز جمعی

    نرسد هیچ کسی را به جز این عشق امامت

  96. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  97. بالا | پست 3599


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چند گویی که چه چاره‌ست و مرا درمان چیست

    چاره جوینده که کرده‌ست تو را خود آن چیست

    چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم

    خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست

    بوی نانی که رسیده‌ست بر آن بوی برو

    تا همان بوی دهد شرح تو را کاین نان چیست

    گر تو عاشق شده‌ای عشق تو برهان تو بس

    ور تو عاشق نشدی پس طلب برهان چیست

    این قدر عقل نداری که ببینی آخر

    گر نه شاهیست پس این بارگه سلطان چیست

    گر نه اندر تتق ازرق زیباروییست

    در کف روح چنین مشعله تابان چیست

    چونک از دور دلت همچو زنان می‌لرزد

    تو چه دانی که در آن جنگ دل مردان چیست

    آتش دیده مردان حجب غیب بسوخت

    تو پس پرده نشسته که به غیب ایمان چیست

    شمس تبریز اگر نیست مقیم اندر چشم

    چشمه شهد از او در بن هر دندان چیست

  98. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  99. بالا | پست 3600


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چشم پرنور که مست نظر جانانست

    ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست

    خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد

    سجده گاه ملک و قبله هر انسانست

    هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم

    بهر ناموس منی آن نفس او شیطانست

    و آنک آن لحظه نبیند اثر نور برو

    او کم از دیو بود زانک تن بی‌جانست

    دل به جا دار در آن طلعت باهیبت او

    گر تو مردی که رخش قبله گه مردانست

    دست بردار ز سینه چه نگه می‌داری

    جان در آن لحظه بده شاد که مقصود آنست

    جمله را آب درانداز و در آن آتش شو

    کآتش چهره او چشمه گه حیوانست

    سر برآور ز میان دل شمس تبریز

    کو خدیو ابد و خسرو هر فرمانست

  100. 7 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 72 از 123 ... 2262707172737482122 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد