با سلام و خسته نباشید به همه
من یه خانوم 26 ساله هستم, یک سال و نیمه که عقد کرده هستم و با همسرم 7 سال اختلاف سنی داریم,
علی رغم موفقیت های زیادی ک داشتم اعتماد به نفس فوق العاده پایینی دارم, مخصوصا در روابطم با دیگران, همیشه فکر میکنم کسی دوستم نداره و همه در نهایت تنهام میذارن و حس سر بار بودن و مزاحم بودن همیشه باهام هست, از بچه گی این احساس با من بوده و البته چند بار هم پیش اومده ک دوستام باهام قطع رابطه کردن... حالا به دلایل مختلف و این باعث تشدید این احساس در من شده.
این احساس سربار بودن باعث شده ک همیشه به دیگران خیلی محبت کنم و در عوض هیچی ازشون نخوام... احمقانه اس ولی انگار برای اینکه تو زندگیم بمونن بهشون باج محبتی میدم! به خاطر همینم تعداد آدمای تو زندگیمو خیلی محدود کردم و تقریبا هیچ دوست صمیمی ای ندارم.
با همسرم با عشق ازدواج کردیم یک سالی با هم دوست بودیم و اون یک سال فوق العاده بود و من داشتم اعتماد به نفسم رو دوباره به دست میاوردم ولی بعد از ازدواج مشکلات عدیده ای به وجود اومد ک به کل همسرم رو به هم ریخت. سعی کردم با محبت و عشق زندگی رو براش آسون تر کنم و خیلی جاها موفق بودم, ولی همین باعث شده ک ورق برگرده و به کل یادش بره منم برای خودم آدمم و مشکلات خودمو دارم. هر طوری بخواد با من رفتار میکنه, یه روز با محبت یه روز با دعوا اصلا به خودش زحمت نمیده تغییری ایجاد کنه تا من ناراحت نشم.
با خودم فکر میکنم شاید به خاطر عشق زیادیه ک من بهش دادم... و من واقعا عاشقش بودم
الان اما حس قبل رو بهش ندارم یه مدته...حتی اگه به خاطر خانواده ام مجبور به ادامه ی زندگی نبودم قطعا اقدام به جدایی میکردم, خب بعد از اون همه اذیت کردناش غیر طبیعی نیست حتی خودشم اعتراف میکنه ک خیلی وقتا شوهر خوبی برام نیست. البته اینم باید بگم که من خانواده ی فوق العاده ای دارم اونا منو مجبور به ادامه ی زندگی نکردن من خودم نمیتونم ناراحتیشونو ببینم, و البته یه دفه ک طاقتم تموم شد مساله ی جدایی رو وسط کشیدم و کاملا ازم پشتیبانی کردن ولی به دلایلی منصرف شدم و دوباره نمیخوام همون پروسه رو براشون تکرار کنم.
اما از طرفی حس میکنم عزت نفسم به کل خورد شده و به خاطر محبتم و انعطاف زیادم به یه موجود بی ارزش تبدیل شدم
چیکار کنم که هم به ازدواجم ضربه نخوره هم عزت نفسم رو حفظ کنم؟ فاصله گرفتن و کم کردن محبت راه درستیه؟
ممنون میشم اگر کمکم کنید.