مرگ سایه ها دردره زندگی به اقلیم جدایی تبعیدم کرد گرفتار عشق مثل جهنم تو هستم بارون چشمهام ابلیس را خبر کرد رخ سپیدی در سیاهی این شبها به صلیب جاودانگی وصلم کرد پس از این خاطرات وآرزوهایم رادرقبرستان تاریک قلبم دفن خواهم کرد روی سنگ قبرش مینویسم با فولاد(تاشقایق هست زندگی بای