نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: خانواده همسر

1035
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7383
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    خانواده همسر

    سلام
    من 32 ساله ام و همسرم 31 ساله 9 ساله كه ازدواج كردم و يه دختر هفت ماهه دارم
    كارمندم تحصيلاتم ليسانسه و همسرم ديپلم
    از نظر خانوادگي ، فرهنگي و مالي از همسرم خيلي بالاترم
    اما مشكل من
    از روز اول خواستگاري و ........تا به امروز من دارم متلكهاي پدرومادرش ، بي احترامي هاي برادرها و همسراشون (ما از همه بزرگتريم) و تحمل ميكنم و صدام درنمياد ولي متاسفانه همسرم اصلا بروي خودش نمياره و هربار هم دعوامون ميشه ميگه تو اينطوري فكر ميكني اونا منظورشون اين نبود يا ميگه ولشون كن ولي من بعد از زايمان كه الان هفت ماهه بسيار حساس شدم و ديگه نميتونم تحمل كنم و خيلي محترمانه جواب ميدم و اين باعث درگيري ميشه .
    كمكم كنيد چون واقعا از نظر روحي به هم ريخته ام

  2. کاربران زیر از دختر آفتاب بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خانواده همسر

    خب جدای از بحث شما یکی از موادی که میتونه اثرات زایمان و دوران بارداری رو تا حد زیادی

    کاهش بده و باعث بهبودش بشه ، استفاده از امگا3 هستش ...

    ولی اینکه دیگران نسبت به شما حساس هستن باید خودتون جستجو کنید تا متوجه این رفتارشون بشید

    متاسفانه گاهی نمیشه در این مورد کاری انجام داد جز صبر کردن ...

    پس بهتره برای آرام شدن و یاد گرفتن طرز برخورد با این افراد با مشاوری متعهد حضورا" مشورت کنید
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده همسر

    گاهی آنقدر در روز مرگی غرق می شویم که فراموش می کنیم
    ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد
    ما از امر ونهی پدر کلافه هستیم و
    دیگری در آرزوی شنیدن صدای پدرش
    ما از باب میل نبودن غذا به جان مادرمان غر می زنیم و
    دیگری در حسرت صدا کردن نامش وشنیدن جوابش
    از گرما می نالیم
    از سرما فرار میکنیم
    در جمع ازشلوغی کلافه می شویم .
    ودر خلوت از تنهایی بغض می کنیم .
    تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و
    آخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب جمعه می اندازیم .
    شاید بهتر باشد گاهی فکر کنیم همه زندگی مان معجزه است .همین که میخوابیم ، بیدار می شویم نفس میکشیم ،
    همین که خورشید طلوع میکند ؛ مهتاب میتابد ،
    باران بی منت می بارد
    تمام اینها بهانه ی ساده ای است برای یک لبخند .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد