نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: فرار از چیزی که هستم

960
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7404
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    فرار از چیزی که هستم

    سلام دوستان من به تازگی با این سایت آشنا شدم
    من یک مشکلی دارم و از دوستان میخوام که اگه راه حلی میدونن پیشنهاد کنن
    من یک ساله و نیمه که یک دوست بسیار صمیمی دارم که خیلی برام عزیز و مهمه
    در طی این یک سال و نیم انقدر دوستی ما عمیق شده که ایجاد این مشکل منو به شدت آزار میده
    دوست من تمام راز ها و درد و دل هاش رو با من میکرد و همیشه سعی میکرد که کنار من باشه و بیشتر پیش من باشه
    اما الان به مدت سه تا چهار ماه هست که یک سری دوست جدید پیدا کرده و دیگه نه تنها رفتارش با من مناسب نیست بلکه هیچ تمایل و ذوقی برای دیدن من نداره
    با همه خیلی صمیمانه و مهربان رفتار میکنه ولی با من اصلا رفتار درستی نداره
    من بخاطر علاقه ی زیادی که بهش دارم تمام این مشکلات و بی محلی ها رو خودم به تنهایی تحمل کردم ولی دیگه خیلی خسته شدم و نیاز به کمک دارم
    اگه دوستان راه حلی میشناسن خوشحال میشم اگه در اختیار من قرار بدن
    ممنون میشم

  2. کاربران زیر از asal_771 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : فرار از چیزی که هستم

    خب گاهی این اتفاقات در زندگی ما میفته و افرادی که ازشون انتظار زیادی داریم

    چنین رفتارهای سردی رو از خودشون بروز میدن ...

    خب بهترین حالت اینه که خیلی راحت و آروم باشید و صبر کنید ...

    به هرحال اینکه این اتفاق افتاده مربوط به شما نیست و مشکل طرف مقابلتونه

    و مسلم بدون خیلی زود طرف شما برمیگرده ...

    البته یک مورد دیگه وجود داره و اونم اینه که شاید شما رفتاریو بروز دادید ، که ایشون رو از خودتون دور کردید

    باید تمام این مواردو بررسی کنید تا بتونید کار درستی رو بتونید به وقتش انجام بدید
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : فرار از چیزی که هستم

    [IMG]file:///E:/کوبنده/%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87%20%DA%A9%D9%84%D9%8 5%D8%A7%D8%AA%20-%20%D8%AC%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%AA%20%D8%B2%DB%8C%D 8%A8%D8%A7_files/44.jpg[/IMG]
    می نویسم تا بگویم :
    دلم برای کودکی ام تنگ شده
    دورانی که همه دغدغه مان تا خوردن گوشه دفترمشقمان بود و
    زدن گیره برای صاف کردنش ...
    داشتن مُهرِ صد افرین معلممان که چه ذوقی داشتیم گل کشیدن
    سمت چپ بالای هربرگ دفتر انشاء...
    شمردن20های دفتر دیکته مان که هرروزچک میکردیم و تعدادآنرامی شمردیم
    خط کشی کردن دفترهایی که بویی از فانتزی بودن، نبرده بودند.
    کاش الان هم فکرهایمان به همان اندازه ســــاده بودند و
    دلمان به شنیدن زنگ تفــــریح وصد افرین معلممان ، خوش بود
    دلم برای از زیر قرآن رد کردن های اول مهر تنگ شده
    دلم برای اون زمونی که میخوندیم: « اکرم با پری دوست است» تنگ شده ،
    آخه تو شرایط فعلی هر دخترخانومی با یه آقاپسری دوست میشه
    و دیگه دوستی دو دختر از مد رفته
    دلم برای اون زمونی که میخوندیم:
    «پدر هرروز نماز میخواند»« پدر هرروز کتاب میخواند»
    تنگ شده اخه تو شرایط فعلی پدر وقت ندارد نماز بخواند
    پدر وقت ندارد کتاب بخواند نماز خواندن قدیمی شده است
    دلم برای کوکب خانم تنگ شده است
    اخه تو شرایط فعلی الان چند سالی است کوکب خانم مهمان ندارد
    او خانه نیست که مهمان داشته باشد او حوصله مهمان ندارد
    دلم برای « مادر اکرم کشک درست می کند » تنگ شده اخه تو شرایط فعلی دیگر کسی آش نمیخورد دیگر کسی کشک درست
    نمیکنددیگر کسی کشک نمی خرد .حتی دیگر کسی به سوپرمارکت نمیرود
    دیروز که به سوپر مارکت سر کوچه مون سر زدم دیدم کرکره هاپایین است و
    روی یک کاغذ کثیف با خطی کج و معوج نوشته اند از پذیرش
    مشتری معذرویم لطفا به آدرس اینترنتی فروشگاه مراجعه فرمایید
    دلم برای دهقان فداکارریز علی تنگ شده اخه تو شرایط فعلی ریز علی ها حوصله درد سر ندارند
    وقطارها هرروز به سنگها برخورد میکند ومنفجر می شودوکسی چیزی
    نمی گوید همه سکوت کرده اند انگار همه خوابیده اند
    دلم برای «امین با تخته ومیخ میز ساخت »تنگ شده آخه چند سالی هست که امین با تخته میز نمی سازد.
    امین خانه نشین شده است انگار گمشده دارد .
    دیروز اشتراک اینترنت ای دی اس ال خانه شان تمام شد
    زنش ، خدارا شکر کرد ولی امین از کیف زنش پول دزدید
    وکارت اینترنت 10 ساعته خرید، آخر باید امین به قرار نیمه شبش برسد
    دلم برای « آن مرد در باران امد » تنگ شده
    آخه چند سالی هست باران نیامده است
    دلم برای کودکی ام تنگ شده
    دلم برای خودم تنگ شده

  5. کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فرار از چیزی که هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal_771 نمایش پست ها
    سلام دوستان من به تازگی با این سایت آشنا شدم
    من یک مشکلی دارم و از دوستان میخوام که اگه راه حلی میدونن پیشنهاد کنن
    من یک ساله و نیمه که یک دوست بسیار صمیمی دارم که خیلی برام عزیز و مهمه
    در طی این یک سال و نیم انقدر دوستی ما عمیق شده که ایجاد این مشکل منو به شدت آزار میده
    دوست من تمام راز ها و درد و دل هاش رو با من میکرد و همیشه سعی میکرد که کنار من باشه و بیشتر پیش من باشه
    اما الان به مدت سه تا چهار ماه هست که یک سری دوست جدید پیدا کرده و دیگه نه تنها رفتارش با من مناسب نیست بلکه هیچ تمایل و ذوقی برای دیدن من نداره
    با همه خیلی صمیمانه و مهربان رفتار میکنه ولی با من اصلا رفتار درستی نداره
    من بخاطر علاقه ی زیادی که بهش دارم تمام این مشکلات و بی محلی ها رو خودم به تنهایی تحمل کردم ولی دیگه خیلی خسته شدم و نیاز به کمک دارم
    اگه دوستان راه حلی میشناسن خوشحال میشم اگه در اختیار من قرار بدن
    ممنون میشم
    سلام

    مشکل شما در دو کلمه میشه:

    وابستگی و مهرطلبی

    مشاوره بگیرید

    موفق باشید

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7404
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فرار از چیزی که هستم

    دوست عزیز خیلی ازتون ممنونم.
    یک سری از دوستانم میگن که تو باید ارتباطت رو با این شخص قطع کنی
    دوست من در یه راه خیلی بد قدم گذاشته و من دارم سعی میکنم که اونو متوجه اشتباهش کنم حتی گاهی اوقات مجبورم با حالت تشر بهش بفهمونم که کارش اشتباهه.
    قصد من اینه که متوجه اشتباهش بشه و به زندگی واقعیش برگرده چون راهی که توش قدم گذاشته راه خوبی نیست و عاقبت خوبی نداره و من چون خیلی بهش علاقه دارم اینا رو بهش میگم
    به نطر شما من باید چیکار کنم ارتباطم رو باهاش قطع کنم یا همچنان منتظر بمونم؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راجع به خط تولید دستمال کاغذی کسی چیزی میدونه
    توسط bikarbiar در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 10-03-2014, 03:59 PM
  2. چه چیزی مینای دندان ها را حساس میکند؟
    توسط m@ede در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-05-2014, 01:34 PM
  3. برنامه‌ ریزی برای قدم‌ زدن‌ هفته ای
    توسط Artin در انجمن پزشکی ورزشی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-21-2014, 10:42 AM
  4. کوفته تبریزی رژیمی
    توسط Star.Sz در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-23-2014, 05:04 PM
  5. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-07-2013, 10:08 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد