نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: به شوهرم شک کردم !

1505
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7705
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    به شوهرم شک کردم !

    سلام،من حدود دوسال و نیمه که متاهل شدم و یکساله که اومدیم خونه خودمون،احساس میکنم شوهرم دیگه اون احساس اولیه رو بهم نداره حتی بهش شک کردم که نکنه پای کسی دیگه ای درمیون باشه،مدام سرشتو گوشیشه،از صبح تا ظهر که سر کاره عصر هم به هر بهانه ای از خونه میره بیرون انگار اصلا دوست نداره تو خونه باشه،شب هم شام که میخوره زود میخوابه،دیروزرفته بود دستشویی وقتی دیدم دیر کرد رفتم ببینم چیزیش نشده باشه دیدم که گوشیشو هم با خودش برده بود داخل دستشویی و وقتی پرسیدم جواب درستی نداد،توروخدا کمکم کنین دارم دیوونه میشم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7705
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم فکرم درسته یا نه،به شوهرم شک کردم،کمکم کنین لطفا

    یعنی هیچکس نیست کمکم کنه
    ممنون

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم فکرم درسته یا نه،به شوهرم شک کردم،کمکم کنین لطفا

    نویسنده : نازنین فکر خیانت(داستان)
    روزی زنی نزد (شیوانا استاد معرفت) آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده
    است و او می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس دیگری سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید :"آیا
    مرد نگران سلامتی او و خانواده اش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می کند !!؟؟
    "زندر ژاسخ گفت:آری در رفع نیازهای ما سنگ تمام میگذارد واز هیچ چیز کوتاهی نمیکند
    شیوانا تبسمی کرد و گفت :" پس نگران مباش و با خیال آسوده به زندگیت ادامه بده !!!"
    دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شیوانا آمد و گفت : "به مرد زندگی اش مشکوک شده است . او بعضی از
    شب ها به منزل نمی آید و با ارباب جدیدش که زنی جوان ، پولدار و بیوه است صمیمی شده است
    زن به شیوانا گفت که می ترسد مردش را از دست بدهد.شیوانا از زن در خواست کرد که بی خبر به همراه
    بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد.روز بعد زن نزد شیوانا آمد و گفت
    شوهرش روز قبل وقتی خسته از سر کار آمده و کسی را در منزل ندیده هراسان و مضطرب همه جا را زیر
    پا گذاشته تا زن و بچه اش را پیدا کند و دیشب کلی همه را دعوا کرده که چرا بی خبر منزل را ترک کرده اند
    شیوانا تبسمی کرد و گفت:"نگران مباش!! مرد تو مال توست. آزرش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامی
    که نگران شماست به شما تعلق دارد ."
    شش ماه بعد زن گریان نزد شیوانا آمد و گفت:"ای کاش پیش شما نمی آمدم و همان روز اول جلوی شوهرم
    را می گرفتم .او یک هفته پیش به خانه ارباب جدیدش یعنی همان زن بیوه رفته و دیگر نزد ما نیامده و این
    نشانه این است که او دیگر زن و زندگی را ترک گفته و قصد زندگی با آن زن بیوه را دارد ." زن به شدت می
    گریست و از بی وفایی شوهرش زمین و زمان را دشنام می داد . شیوانا دستی به صورتش کشید و خطاب
    به زن گفت:"هر چه زوذتر مردان فامیل را صدا بزن و بی مقدمه به منزل آن زن بیوه بروید.حتما بلایی بر سر
    شوهرت آمده است."
    زن هراسناک مردان فامیل را خبر کرد و همگی به اتفاق شیوانا به منزل ارباب پولدار رفتند.ابتدا زن بیوه از
    شوهر زن احساس بی اطلاعی کرد.اما وقتی سماجت شیوانا در وارسی منزل را دید تسلیم شد . سرانجام
    شوهر زن را در درون چاهی در داخل باغ ارباب پیدا کردند .او را در حالی که بسیار ضعیف و در مانده شده بود
    از چاه بیرون کشیدند. مرد به محض این که از چاه بیرون آمد به مردان اطراف گفت که سریعا به همسر و
    فرزندانش خبر سلامتی او را بدهند که نگران نباشند .
    شیوانا لبخندی زد و گفت:"این مرد هنوز نگران است .پس هنوز قابل اعتماد است و باید حرفش را باور کرد ."
    بعد مشخص شد که زن بیوه هر چه تلاش کرده که مرد را فریب دهد موفق نشده است و به خاطر وفاداری
    مرد او را درون چاه زندانی کرده بود

  4. 5 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم فکرم درسته یا نه،به شوهرم شک کردم،کمکم کنین لطفا

    6 داستان کوتاه و آموزنده !+نتیجه گیری

    مجموعه : داستان کوتاه


    [replacer_a] (اعتماد)
    تلفن زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت و گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.”
    شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.” اما جوابی نیامد و وقتی می خواست گوشی را بگذارد صدای زنی را شنید که گفت : “آه، پس آنجا واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه کسی است”
    فکرش را بکنید که اگر تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!
    نتیجه:
    در هر رابطه ای اعتماد بسیار با اهمیت است. وقتی اعتماد از بین برود رابطه به پایان خواهد رسید . فقدان اعتماد به سوء ظن می انجامد، سوء ظن باعث خشم و عصبانیت میشود ،خشم باعث دشمنی می شود و این دشمنی منجر به جدائی.
    داستان کوتاه (کسی را با انگشت نشانه نگیرید)
    مردی به پدر همسرش گفت دیگران شما را بخاطر زندگی زناشوئی موفقی که دارید تحسین می کنند، ممکن است راز این موفقیت را به من بگوئید؟
    پدر با لبخند پاسخ داد: هرگز همسرت را بخاطر کوتاهی هایش یا اشتباهی که کرده مورد انتقاد قرار نده.
    همواره این فکر را در یاد داشته باش که او بخاطر کوتاهی ها و نقاط ضعفی که دارد نتوانسته شوهری بهتر از تو پیدا کند.
    نتیجه:
    همه ما انتظار داریم که دوستمان بدارند و به ما احترام بگذارند. بسیاری از مردم می ترسند وجهه خود را از دست بدهند. بطور کلی، وقتی شخصی مرتکب اشتباهی می شود به دنبال کسی می گردد تا تقصیر را به گردن او بیندازد. این آغاز نبرد است. ما باید همیشه به یاد داشته باشیم که وقتی انگشتمان را بطرف کسی نشانه می رویم چهار انگشت دیگر، خود ما را نشانه گرفته اند.
    اگر ما دیگران را ببخشیم، دیگران هم از خطای ما چشم پوشی می کنند.
    داستان کوتاه (همسر ایدآل)
    شخصی به یکی از موسسات همسریابی مراجعه کرد و گفت: “من به دنبال یک همسر می گردم. لطفاً به من کمک کنید تا همسر مناسبی پیدا کنم. ”
    مسئول مربوطه پرسید لطفاً خواسته های خودتان را بگوئید
    - “خوشگل، مودب، شوخ طبع، اهل ورزش، با معلومات، خوب آواز بخواند، در تمام ساعاتی از روز که در خانه هستم و بیرون نرفتم بتواند من را سرگرم کند، وقتی به همدم احتیاج دارم برای من داستان های جالبی تعریف کند و هر وقت که خواستم استراحت کنم ساکت باشد.
    مسئول موسسه با دقت به حرف های او گوش کرد و در پاسخ گفت فهمیدم. شما به تلویزیون احتیاج دارید.
    نتیجه:
    مثلی هست که می گوید زوج بی نقص از یک زن کور و یک مرد کر درست شده است، زیرا زن کور نمی تواند خطاهای شوهر را ببیند و مرد کر قادر به شنیدن غرغرهای زن نیست. بسیاری از زوج ها در مراحل اول آشنائی کور و کر هستند و رویای یک رابطه بی نقص را می بینند. بدبختانه، وقتی هیجان های اولیه فرو می نشیند، بیدار می شوند و متوجه می شوند که ازدواج به معنی بستری از گل های رُز نیست و آن زمان کابوس آغاز می شود.
    داستان آموزنده (برداشت شخصی)
    زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت :” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟”
    آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟”
    زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود.”
    مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.
    بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت :” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”
    زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
    ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
    وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.
    نتیجه:
    تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
    هیچوقت ممکن نیست که همه شما را بستایند، و یا لعنت کنند.
    هیچگاه نه در گذشته، نه در حال و نه در آینده چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
    بنابراین، اگر وجدان راحتی دارید از حرف دیگران دلخور نشوید.
    داستان جالب (حرف درست)
    یک خانم و همسر میلیونرش از برج نیمه سازشان بازدید می کردند که یک کارگر آن زن را دید و فریاد زد: “مرا به یاد میاوری؟ من و تو در دوران دبیرستان با هم دوست صمیمی بودیم .”
    در راه بازگشت به خانه شوهر به طعنه با همسرش گفت: ” شانس آوردی که با من ازدواج کردی وگرنه الآن زن یک عمله و کارگر شده بودی.”
    همسر پاسخ داد: ” بر عکس، تو باید قدر ازدواج با من را بدانی. وگرنه الآن او میلیونر بود ، نه تو.”
    نتیجه:
    یک ضرب المثل چینی می گوید: ” یک حرف می تواند ملتی را خوشبخت یا نابود کند”.
    بسیاری از روابط به دلیل حرف های نابجا گسسته می شوند. وقتی یک زوج خیلی صمیمی می شوند دیگر ادب و احترام را فراموش می کنند. ما بدون توجه به اینکه ممکن است حرفی که می زنیم طرف را برنجاند هرچه می خواهیم می گوئیم.
    در اکثر مواقع چنین بگو مگوهایی تخم یک رابطه بد را می کارد. مثل یک تخم مرغ شکسته، که دیگر نمی توانید آن را به شکل اول در بیاورید.
    داستان پند آموز (صبور باش)
    مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.
    وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.
    هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه ؟”
    پدر همان روز خودکشی کرد.
    نتیجه:
    اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان

  6. 4 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15257
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم فکرم درسته یا نه،به شوهرم شک کردم،کمکم کنین لطفا

    اگر هنوز فرزندی ندارید باید موضوع رو جدی بگیرید و قبل از اینکه بچه ای رو وارد زندگیتون بکنید ته و توی قضیه رو حسابی دربیارید ولی اگر صاحب فرزند هستید ابدا به این قبیل مسائل اهمیت ندین و زندگیتونو بکنید.

  8. 2 کاربران زیر از madman بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17527
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم فکرم درسته یا نه،به شوهرم شک کردم،کمکم کنین لطفا

    به نظر من بهتره بشینی باهمسرت صحبت کنی ازش بپرسی چی ازت میخواد وکارای موردعلاقشو انجام بدی که جذب جای دیگه نشه باصبروحوصله زیاد زیر نظرش ب گیر و باتوکل به خدا سعی کن زدگیتو حفظ کنی

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17580
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به شوهرم شک کردم !

    سلام خواهر عزیزم
    اولا اینقد سریع روحیه ی خودتو نباز ثانیا شما ابتدا بشنین و با خودش درباره ی علت کاراش با سخن نرم صحبت کنید وسعی کنیدببینید چه کارایی رو دوست داره که شما انجام بدید (البته نمیشه بخاطر این رفتاراش بهش شک کرد)ولی موضوع رو هم پیش پا افتاده نگیرید

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : به شوهرم شک کردم !

    نقل قول نوشته اصلی توسط کتانه نمایش پست ها
    سلام خواهر عزیزم
    اولا اینقد سریع روحیه ی خودتو نباز ثانیا شما ابتدا بشنین و با خودش درباره ی علت کاراش با سخن نرم صحبت کنید وسعی کنیدببینید چه کارایی رو دوست داره که شما انجام بدید (البته نمیشه بخاطر این رفتاراش بهش شک کرد)ولی موضوع رو هم پیش پا افتاده نگیرید


    تایپک قدیمی تایپک های قدیمی رو بالا نیارید
    به تاریخ توجه کنید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  12. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شرایط ازدواج رو ندارم
    توسط hirsoft در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-25-2014, 11:10 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد