بسم الرب الشهدا
باسلام بنده دختری هستم که واقعا الان به کمک مشاوره نیاز دارم بنده 20سالمه و از 7سالگی دچار خود ارضایی بودم و خودم متوجه نبودم چه کار میکردم وچهارسالی است که متوجه شدم که چکاری کردم چون عوارض هاش رو دیدم وفکر میکنم با ازدواج حل بشه چون میدونم هم نیاز دارم هم واقعا دارم به خودم صدمه میزنم تا حالا باکسی دوست نبودم و با هیچ مردی ارتباط نداشتم اما به خاطر این مشکل حدود 4ساله که حس میکنم هیچ میلی به درس خوندن تفریح و کارهای گروهی و دوستان و غیره رو ندارم هدفی ندارم دست به هرکاری میزنم وسط راه خسته میشمو به ثمره نمیشینه موندم چه کارکنم
خواستگارم داشتم بعد از این همه رفت و امد خواستگار ها و اذیت شدن ماه رمضان امسال حدود یکماه برای اشنایی نامزد کردم و طی شناخت فهمیدم به درد زندگی نمیخورم و درکی از زندگی طرف مقابلش نداره اصلا به من توجهی نداره فوق العاده حساس زود رنج شدم
اما حدود یک ماه هست که یک خواستگار دارم اما ایشون 27سالشه مطلقه است و یک پسر سه ساله داره طی جلساتی که ایشون و فرزندشون رو دیدم واقعا دوطرفه بهم وابسه شدیم
و حس میکنیم همدیگرو بتونیم خوش بخت کنیم انشاا.. من ازتنهایی بیزارم و 4ساله که وقتی شب میشه ازتنهایی خوابم نمیبره و گریه میکنم تا صبح بشه و کسی بیدار بشه
الان حس میکنم واقعا ایشون و من باهم مچ هستیم و هم رو میخوایم اما مادرو پدر بنده میگن تو دختری حالا حال فرصت داری و این اقا موقعیت پول هم نداره که تو خوشبخت شی
تا حالا کلی رو هم همین طور رد کردن من براین باورم که ادم باید جنم کارو ایمان و توکل برخدا داشته باشه روزی میرسه
اما مادرمن و خانواده اعتقادشون با من فرق داره چکارکنم خانوادم رو قانع کنم من حس میکنم چه عرض کنم یقین دارم مادر و همسر خوبی هستم الان شما بگید چطور هم خانواده و هم درمورد مسائل مادی قانعشون کنم
درضمن علت طلاق ایشون زود ازوداج کردن دخالت خانواده ها و اختلاف نظر و دروغ بوده برم تحقیق از همسرشون حس حسادتش دخالت تو زندگیم نمیاره
تورو خدا کمکم کنید مممنون منتظر جوابتون هستم.