نمایش نتایج: از 1 به 20 از 20

موضوع: از دست مادرم خستع شدم

28145
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    از دست مادرم خستع شدم

    سلام اسم من مریمه من14 سالمه مادرم بین من و خواهرم خیلی تبعیض قائل میشه مثلا اون اشکالی نداره شلوار چسب بپوشه اما من اشکال داره منو از کلاس زبانم منع کرده چون معلممون مرد جوونه البته منم جوابشو خیلی میدم نمیتونم جواب ندم چون اعصابم خیلی خورد میشه بگین چیکار کنم؟؟؟

  2. کاربران زیر از maryam80 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    عزیزم شما که خودتون تمام کارارو کردید...و نیازی به انجام کار دیگه ای هم نمونده

    از طرفی تا وقتی که اعتماد مادرتونو کسب نکنید نمیتونید رابطه ای خوب داشته باشید

    مسلمه که باید نگران شما باشه ... چون شما هنوز در سنی هستید که نیاز به توجه و مراقب دارید

    و اینو بدونید که هیچ پدر و مادری بد فرزندشو نمیخواد ... پس بهتره به تجربیاتشون احترام بذاری

    تا وقتی که شما بچه بازی دربیارید اینو بدونید که نمیتونه بهتون اعتماد کنه ...

    پس در رفتارت تغییر ایجاد کن تا ببینی چطور نظرشون در مورد شما عوض میشه

  4. 3 کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    سلام عزیزم

    اولا ممکنه خیلی از حساسیت های مامانت به نظرت غیر منطقی بیاد، ولی راهش بحث کردن نیست، مطمئنا مادرت صلاحتو میخواد
    اگه درمورد چیزی منعت میکنه میتونی دلیلشو بپرسی تا برات توضیح بده شاید قانع بشی...

    اما درمورد تبعیض بین خواهرت و تو، باید بگم رفتار خودتم خیلی رو این موضوع تاثیر گذاره،
    اگه رفتاری نشون بدی که اعتماد پدر و مادرتو کم میکنه ،سختگیریشونم بیشتر میشه، دروافع این عکس العمل رفتار خودته
    و البته دلیل بر این نمیشه که تو رو کمتر دوست دارن

    مثلا پدر من خیلی راحت بهم اجازه داده شهر دیگه تحصیل کنم اما به خواهرم این اجازه رو نداد،
    ولی نه اینکه به اون اعتماد نداشته باشن یا کمتر دوسش داشته باشن، چون خواهرم کلا بازیگوش تر از منه، بیشتر از من نگرانش هستن که مبادا مشکلی براش پیش بیاد...

    اگه با رفتارت اعتمادشونو جلب کنی ناخوداگاه حساسیت و سختگیریشون کمتر میشه
    امضای ایشان



  6. 4 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    14 سالگی سن11تا17 سالگی رومیگن سن نوجوانی یعنی سنی که شمانه بچه ای نه بزرگسال.گاهی وقت ها حرفا وحرکات بچگانه داری گاهی بزرگسال خام هستی وکمکم داری پخته میشی شما سن خواهر وتحصیلات مادتون رو ذکر نکردین...شاید بحث اعتماد نیست وشاید نگاه شما به بعضی قضایا رو تبعیض نشون میده که شاید نباشه.شمادوست داری مثل زمان کودکی لباس بپوشی که مادرتون مخالفه شما دوست داری بری کلاس زبانی که معلمش اقاست مادرتون احساس خطرمیکنه بخاطرسن ودوران حساس شما...مادرشماهم این دوران رو گذرونده.برامامانتون موضوع مورد مخالفت رو باز کنید مثلا بگین مامان من تصورم این هست که شمااجازه نمیدی من شلوار چسب بپوشم چون درنظردیگران خوب نیست وممکن برام مشکل پیش بیاد.یاشمااجازه نمیدین من برم کلاس زبان چون یک درصد احتمال میدین من به معلمم وابسته یا دلبسته بشم.حرف بزنید حرف دوای درد هاست اگرکم منطقی وبه جا باشد.

  8. کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    ولی منم ادمم نمیتونم از همه جا منع شده باشم مثلا بهم میگه کلاس زبان نباید بری چون معلمتون اقاس من دختری ام که نمازم تاحالا ترک نشده از سوم دبستان یک بار بی چادر بیرون نرفتم تازه بابام یه گوشی خیلی خوب به من اده که همه جور امکانات رو داره لالام مثل دوتا چشماش بع من اعتماد داره اما مادرم نه در ضمن من یه عادت بدی هم دارم که هیچوقت نمیتونم اگه کسی به من چیزی گفت جوابشو ندم تاحالا خیلی جواب مامانمو دادمو اشکشو در اوردم نمیتونم دست خودم نیس حتی اشک مادر بزرگم که احترامش واجبه در اوردم

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    ولی وقتی پدرتون به اون خواهرتون اجازه نداده گرچه به فکر بچشون بودن ولی خوب خواهرتون توی دلش از خونوادش رنجیده میشه درضمن ادم باید حداقل یه کاری کرده باشه که خونوادش بگن دیگه اجازه نمیدم نه مثل من که حتی یک بارم اجازه ندادم کسی چپ چپ بهم نگاه کنه تازه من تو کلاسم رومم میگیرم چون اینو قبول دارم که زیبایی دختر به صورتشه وصورت و زیبایی فقط مال شوهر ادمه نه کس دیگه یکی دیگه از دلیلای مامانم اینه که چون خوشگلم وسفید نباید وقتی پسر عمه هام که خونمون دعوتن بیام سرسفره که نکنه یه وقت به من خیره بشن

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    مامان من اصلا منطق نیس تا میام باهم حرف بزنیم به من طعنه میزنه منم یه چیزی میگم دوباره دعوامون میشه

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    Guest
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7601
    نوشته ها
    83
    تشکـر
    27
    تشکر شده 53 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam80 نمایش پست ها
    سلام اسم من مریمه من14 سالمه مادرم بین من و خواهرم خیلی تبعیض قائل میشه مثلا اون اشکالی نداره شلوار چسب بپوشه اما من اشکال داره منو از کلاس زبانم منع کرده چون معلممون مرد جوونه البته منم جوابشو خیلی میدم نمیتونم جواب ندم چون اعصابم خیلی خورد میشه بگین چیکار کنم؟؟؟
    سلام

    ببین عزیزم به نظر میاد شما دوست داری شلوار چسبون بپوشی و آزادتر باشی و ......... ولی نماز میخوانی و روزه میگیری و........ ولی خوب نه از سر باور و اعتقاد کامل بلکه از سر ترس و زور و همینه که به مادر خشم میگیری و........

    چون اونها رو مصبب میدونی!!!!!!!!!


  13. کاربران زیر از khobam بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    ببخشید اما من هنوز متقائد نشدم من اصلا دوست ندارم پیش نا محرم شلوار چسب بپوشم ولی دوست دارم پیش دوستام بهترین باشم وقتی به سن تکلیف رسیده بودم مامانم بهم نگف چادر بپوش خودک بودم که رفتم سراغ چادر وهیچ وقتم باهیچ چیز عوضش نمیکنم خودم رفتم سراغ نماز نه اینکه مامانم بهم بگه من اینو قبول دارم که زیبایی زن فقط مال شوهرشه نه کس دیگه پس خواهشا وقتی چیزی نمیدونیدنگین تو از ترس مامانت این کارارو میکنی نه من خدا به خواطر خودش می پرستم نه ترس از مادرم

  16. کاربران زیر از maryam80 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam80 نمایش پست ها
    ببخشید اما من هنوز متقائد نشدم من اصلا دوست ندارم پیش نا محرم شلوار چسب بپوشم ولی دوست دارم پیش دوستام بهترین باشم وقتی به سن تکلیف رسیده بودم مامانم بهم نگف چادر بپوش خودک بودم که رفتم سراغ چادر وهیچ وقتم باهیچ چیز عوضش نمیکنم خودم رفتم سراغ نماز نه اینکه مامانم بهم بگه من اینو قبول دارم که زیبایی زن فقط مال شوهرشه نه کس دیگه پس خواهشا وقتی چیزی نمیدونیدنگین تو از ترس مامانت این کارارو میکنی نه من خدا به خواطر خودش می پرستم نه ترس از مادرم

    شکی در خوب بودن شما نیست پس نیازی هم به بحثش نیست . . .

    تو این سنی که شما دارن معمولاً طبیعی یه که صبرو تون لبریز بشه و حوصله نصیحت های اطرافیان رو نداشته باشین . . .

    پدر و مادر که بد آدمو نمیخوان مطمعناً شما خودتون هم اینو بهتر میدونین و نیازی به گفتنش نیست .

    حرف شما هم درست معمولاً پدر و مادر خواه یا ناخواه به یکی از فرزنداشون بیشتر توجه میکنن که دست خودشون هم نیست .

    با توجه به نوشته هاتون هم معلومه ماردتون آدم قدیمی هستن و سطح روشن فکریشون خیلی پایینه . . .

    شما چون مادرتون رو دوست دارین و اونم با حرفاشون باعث کلافگی شما میشن و شما هم که نمیتونی ساکت باشین و جوابشون رو میدین ، خودتون از این حالت بدتون میاد که چرا جواب مادرتون رو میدین ، و از این که جواب مادرتون رو میدین ناراحت میشین چون دوسش دارین ، وبا خودتون میگین چرا منو در نمـیکنه .

    اگه سعی کنین یکم صبرو حوصله خودتون رو بیشتر کنین و با صبر حوصله جوابشو بدین جواب بهتری میگیرین ، از اونجای هم که مادرتون احل منطق نیستن بهتره یکم سیاست به خرج بدین . . .

    و تو این سن کلافه شدن و ناراحت شدن از دست پدر مادر یک چیز طبیعیه ، سعی کنین آرامشتون رو حفظ کنین تا مسائل رو بهتر حل کنید .

    آدم عصبانی و ناراحت خوب نمیتونه فکر کنه ، نمیتونه کلمات خوب رو پیدا کنه ، نمتونه خوب تصمیم بگیره ، نمیتونه منظورش رو برسونه ، و در نتیجه نمیشه درکش کرد و مشکلاتشم حل نمیشه .

    پس یکم خودتون رو باروش های که میدونین رو خودتن جواب میده آروم کنید و آرامشتون رو از دست ندین . . .

    انشاالله یه شوهر خوب هم گیرتون میاد . . .

    نظر شخصی منه قصد بی احترامی نداشتم امیدوارم موفق باشید .


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    ممنون

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    سلام من همون مریمم که چند وقت پیش مزاحمتون شده بودم من با مامانم اشتی کرده بودم که امروز میخواستم برم خونه دوستم هرچی دنبال مانتوم گشتم پیدا نکردم از مامانم پرسیدم کجاس گفت فکرکنم مانتوت توی خونه مامانیت زیر میز توی یه پلاستیک ابی به چشمم خورده گفتم شلوارمم نیس مانتو شلوارم باهم بودن گفت اونو نمیدونم فقط مانتوت به چشم خورده رفتم خونه مامانبزرگم به خالمم گفتم کجاست گفت فکر کنم زیر میز به چشم خورده رفتم زیر میزو نگا کردم دیدم پنج پلاستیک و سه چادر رو همن همه رو برداشتم دیدم پلاستیک مانتو شلوارم اون تویهبعد رفاپتم خونه دوستم و برگشتم یه کم فکر کردم به مانتو شلوارم بعد حدس زدم من از اون روزی که با مامانم بحس کردم دیگه مانتو شلوارمو ندیدم بهش گفتم تو مانتو شلوارمو قایم کرده بودی گفت نه بعد گفتم چجوری ممکنه یه مانتو زیر 5پلاستیک و3چادر باشه بعد چشت بهش بیفته بعدشروع کرد به خندیدن و گفت اره من دادم به خاله که قایمش کنه بهش گفتم تو مگه نگفتی بهم اعتماد داری پس چرا این کارو کردی میخواس ماسمالی کنه گف هنوزم میگم من فقط به خواطر این که زبونت درازه این کارو کردم که کوتا تر بشه اخه یکی نیس بگه مانتو چه ربطی به زبون داره!!!بهش گفتم از کارت اصلا خوشم نمیاد خیلی ناراحتم کردی گف اصلا برام مهم نیس بهش گفتم با این کارت پیش خاله ابرومو بردی اون باخودشفکر بد میکرده بازم گف مهم نیس بعد شما میگین مامانت بهت اعتماد داره اون اگه اعتماد داش این کارو نمیکرد منم جوابشو دادم دوباره با هم قهریم دارم دیوونه میشم دیگه خسته شدم بخدا تاحالا هیچ مامانی مثل مامان خودم ندیدم همیشه حسرت اینو میخورم که چرا مامان من؟داره دیوونم میکنهتازه من چادری هم هستم که اگه تازه مانتومم چسب باشه دیده نمیشه

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7813
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    دوستانگلم کمکم کنین

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2019
    شماره عضویت
    41311
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    عزیزم سلام شکی در خوبی و پاکی شما نیست من سما را درک می‌کنم
    خب و خشم عصبانیت نیز احساسی است که در همه نهفته است و بروز کردن آن در شرایط مختلف طبیعی است این مهم نیست این مهم است که شما چگونه آن را مدیریت کنید من به شما پیشنهاد می کنم در بیشتر بحت ها حق را به مادرتان بدهید هرچند حق با شماست در این صورت به مرور مادرتان با خود می‌گوید چه دختر فهمیده ای دارم و این گونه منطقی تر به حرف های شما فکر می‌کند
    ویرایش توسط Gol goli : 07-28-2019 در ساعت 04:09 AM دلیل: عزیزم شکی در خوب بودن پاک بودن شما نیست من

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Gol goli نمایش پست ها
    سلام دوستا دختری پانزده ساله هستم اهل مازندران دیشب کاری کردم که نباید میکردم یکی از کلاس هایی که من تابستان امسال می‌روم کلاس رقص است که پیشنهاد مادرم بود البته خودم هم دوست داشتم اون جا از همه نظر محیط خوبی داره و جای شناخته شده و معروفی است ولی پدرم با این موضوع کمی مخالفت می‌کرد ولی در نهایت به خاطر من قبول کردطی چند جلسه مربی به من گفت که عضله هات شله و بهتره که کلاس تی ار ایکس بری یا کلاس های دیگه ای که بهت کمک کنه من این موضوع را به مادرم گفتم
    ولی مادرم گفت نه و توجه چندانی به من نکرد منم ناراحت شدم کمی به گو نگو کردیم و بعد من زدم زیر گریه بعد که پدرم آمد خانه متوجه شد چیزی شد و من هم همچنان در حال گریه بود آن لحظه که پدرم کفت چه شده من از سر لج گفتم دوست ندارم این کلاس را بروم و به زور دارم می‌رم و
    فقط این حرف حالات من کافی بود که پدرم عصبانی شود و تمام تقصیرات را بندازت سر مادرم و بگویند دیگر حق نداری که بروی البته این حرف را با بسیار بسیار با جدیت گفت
    پدرم خیلی مرا دوست دارد من هم همین طور ولی من خیلی از پدرم می ترسم نمی دانم چرا ولی این ترس خیلی بی دلیل است
    به نظرتون چه کار کنم دوستان لطفا کمکم کنین
    خانم گل گلی عزیز!
    لطفا تاپیک قدیمی رو بالا نیارین
    اونم واسه طرح مشکل شخص خودتون!
    شما میبایست یه تاپیک مجزا ایجاد کنین و همین چیزا که اینجا نوشتین داخل تاپیک خودتون بنویسین که دوستان راهنمایی کنن
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  23. کاربران زیر از delvapas2000 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2019
    شماره عضویت
    41272
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    14
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    با سلام به شما تمام دوستان
    درمورد مشکل شما عارضم که هر کنش از طرف شما باعث یک واکنش از سمت والدین شماست
    در اصل سن یک عدده و میزان قدرت درک شما از شرایط و موقعیتهای مختلف و قدرت انتخاب صحیح ترین شکل مواجه با اون نشان دهنده بلوغ فکری و عقلانی شمست و و حتما اگر خانواده شما این ویژگیرو در شما شاهد باشند دیگه خیلی مسایلرو به خودتون واگذار میکنند
    مطمعننا شما اونطور که باید و شاید به خانواده ثابت نکردید که میتونی صحیحترین روشهارو انتخاب کنید و خودتون هم میدونید یکی از این اشتباهات حاضر جواب بودن برای مادرتونه
    در ضمن همونطور که دوستان اشاره کردند والدین به هیچ عنوان بد شمارو نمیخواد و اگر ممانعتی با شما میشه در درجه اول به آن عمل کنید و به هیچ عنوان جبهه نگیرید که بخواید اون موضوعرو با خواهرتون مقایسه کنید و در درجه دوم ازشون بخواید که دلیلشو به شماهم ببیان کنند که هم دیدگاه شما نسبت به والدینتون بد نشه و هم اینکه از تجربیات بزرگترها بهرمند میشی و به تجربیاتتون اضافه میشه
    امضای ایشان
    با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
    با خبر باش که من غرق گناهم هرشب

  25. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42147
    نوشته ها
    228
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    سلام خسته نباشید

  26. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2021
    شماره عضویت
    46682
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam80 نمایش پست ها
    سلام اسم من مریمه من14 سالمه مادرم بین من و خواهرم خیلی تبعیض قائل میشه مثلا اون اشکالی نداره شلوار چسب بپوشه اما من اشکال داره منو از کلاس زبانم منع کرده چون معلممون مرد جوونه البته منم جوابشو خیلی میدم نمیتونم جواب ندم چون اعصابم خیلی خورد میشه بگین چیکار کنم؟؟؟
    سلام منم مشکلم اینه که مامانای دوستام هرچی که میخوان در اختیارشون میزار
    الان که کرونا اومده همه کار و بار ما شده نت من الان سال هشتمم این طوریم که معلوم شده سال بعد کرونایی نخواهد بود مشکلات خانوادگیم زیاده مامان و بابام باهم اختلاف دارن مامانمم چون داداشم کوچیکه نمیتونه ازش طلاق بگیره به مامانم میگم نت بگیر میگه چرا زود تموم میشه به گفته خودش واتساپ ، روبیکا و بقیه برنامه هامو پاک کردم که مصرف اینترنتم کم بشه ولی تو شاد معلما کلی عکس و تصویر میفرستم خب من باید اونارو دانلود کنم یا نه بهش میگم مادر من بیا با هزینه من تلفن خونه رو که وظیفه بابامه درست کن مودم بزا. میگه نع میگم تو واسم نت بگیر من پولشو بدم میگه نه موندم چیکار کنم
    واسم یک گیگ نت میگیره انتظار من اونو تا ۳۰ روز نگه دارم بابا مگه این شدنیه آخه
    دیروز دوستم کنار من به مامانش گف یک گیگ نت برام بزن مامانش واسش ده گیگ نت زد
    چرا مامانه من اینطوریه اخه
    یکی بهم بگه چیکار کنم
    تنها راهی که به ذهنم میرسه فرار از خونس

  27. بالا | پست 20


    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2019
    شماره عضویت
    40604
    نوشته ها
    258
    تشکـر
    214
    تشکر شده 138 بار در 100 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : از دست مادرم خستع شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فاطمه (ش) نمایش پست ها
    سلام منم مشکلم اینه که مامانای دوستام هرچی که میخوان در اختیارشون میزار
    الان که کرونا اومده همه کار و بار ما شده نت من الان سال هشتمم این طوریم که معلوم شده سال بعد کرونایی نخواهد بود مشکلات خانوادگیم زیاده مامان و بابام باهم اختلاف دارن مامانمم چون داداشم کوچیکه نمیتونه ازش طلاق بگیره به مامانم میگم نت بگیر میگه چرا زود تموم میشه به گفته خودش واتساپ ، روبیکا و بقیه برنامه هامو پاک کردم که مصرف اینترنتم کم بشه ولی تو شاد معلما کلی عکس و تصویر میفرستم خب من باید اونارو دانلود کنم یا نه بهش میگم مادر من بیا با هزینه من تلفن خونه رو که وظیفه بابامه درست کن مودم بزا. میگه نع میگم تو واسم نت بگیر من پولشو بدم میگه نه موندم چیکار کنم
    واسم یک گیگ نت میگیره انتظار من اونو تا ۳۰ روز نگه دارم بابا مگه این شدنیه آخه
    دیروز دوستم کنار من به مامانش گف یک گیگ نت برام بزن مامانش واسش ده گیگ نت زد
    چرا مامانه من اینطوریه اخه
    یکی بهم بگه چیکار کنم
    تنها راهی که به ذهنم میرسه فرار از خونس
    سلام. فاطمه خانوم عزیز. احساس شما قابل درک است. ما انتظار داریم والدین و بخصوص مادرمون همیشه پشتیبان ما باشه و نیازهامون فراهم کنه. برای همین به تو حق میدم. ولی کمی هم از نگاه مادرت به قضیه نگاه کن. ممکن مادرو پدر در این شرایط اقتصادی توان مالی بیشتری نداشته باشند. اجاره و خرج بالای زندگی. احتمالا خودشون هم میدونن که شما نیاز به اینترنت بیشتری دارید ولی توان مالی لازم ندارن

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست پُلی است برای پیروزی؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-06-2022, 02:15 AM
  2. یک آزمایش روانشاسی/ تا اطلاع ثانوی ماست سیاه است!
    توسط farokh در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2014, 09:11 AM
  3. چگونگی حمایت از کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-30-2013, 01:13 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد