سلام دوستان
با اجازه میخواستم کمی وقتتون رو بگیرم...
من یه پسر 21 ساله (طبعا) مجرد هستم , که مدتیه وضعیت روانیم خیلی اذیتم میکنه. شاید بشه گفت مهم ترین مضوعی که باهاش درگیرم کند ذهنی جدیدمه بطوری که تو دانشگاه وضعیت تحصیلیم شدیدن پایین اومده , نه اینکه فکر کنین همیشه اینطوری بودم , نه... این قضیه نمیدونم چرا تغریبا از دوم سوم دبیرستان شروع شد... من تا قبل از اون تو مدرسه نمونه دولتی با معدل بالای 18 درس میخوندم (به دور از اغراق , چه دلیلی داره دروغ بگم؟) حتی تو بچگی 6 7 به خاطر علاقم به کامیوتر نت گردی میکردم... ولی الان وضعیتم طوری شده که معدل کاردانیم با التماس کردن از تمام اساتید شد 12.1 !! میدونم که این ترم هم وضعیت همین باشه قطعا اخراجم چون هیچی از درسا نمیفهمم
نمیدونم چرا اصلا تمرکز ندارم...همش سر کلاس هواسم پرته هرچی سعی میکنم به حرف استاد گوش کنم دو جمله قبلیش یادم میره.. (این واقعا رو اعصابه) یا همش یهو میرم تو فکر که یهو به خودم میام میبینم یه رب گذشته...
البته در کل وضعیتم خوب نیست..به ویدو های "پ و ر ن" اعتیاد شدید دارم...یعنی به "ا س ت م ن ا ء" هم تقریبا اعتیاد دارم (البته هر روز سعی میکنم ترک کنم) ولی خوب واقعا سخته و اینکه اصلا حوصله اجتماع رو ندارم..البته نه اینکه فرار کنم یا بترسم...فقط اگه مهمونی ای جمعی چیزی باشه میرم بیرون قدم میزنم دو تا سیگار میکشم...یا حتی الان دو ساله اتاقم چراغ نداره... تو تاریکی مطلغ سر میکنم...همیشه هدفون گوشمه کل روزم با موسیقی میگذره حتی برا گوشیم 3 تا باتری اضافه گرفتم که باتری کم نیاره...
ذهنم پر از افکار منفیه...اصلا اعتماد بنفس ندارم همیشه حس میکنم دستو پا چلفتیم..همیشه حس میکنم زشتم البته فکر نکنم زشت باشم اینطور که ددوستان میگن ولی خودم فیکر میکنم هستم...اصلا صدام درنیماد...مگر اینکه واقعا لازم باشه حرف بزنم..البته اخلاقم بد نیست , همیشه در نهایت خوش رویی جواب بقیه رو میدم...هیچوقت حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم ...نه اینکه خیلی روم نشه...فقط با خودم میگم بیخیال بابا..کی حوصله داره (به استثنا دوستان مجازی)...شاید یکی از دلایلی که تا حالا gf نداشتم همین باشه...(البته نیازشو احساس میکنم) یعنی با خودم میگم آخه کی میاد با من دوست بشه...حتی تو دانشگه از یه خانومی خوشم اومده بود که خوب 4 سال گذشتو رفت منم فقط تحمل کردم .. یا اینکه حد اقل یه روز درمیون تو فکر خودکشی هستم...البته تا حالا امتحان نکردم...
همیشه خستم (خستگی هم جسمی هم روحی) حوصله هیچ کاری رو ندارم هم ار لحاض اراده هم خستگی...دیگه نمیدونم چکار کنم...شاید افسردگی دارم شایدم مالیخولیا یا هر اصطلاح روان شناسی دیگه که من ازش چیزی نمیدونم ولی میدونم یه چیزی هست...در کل با ایناها شاید بتونم کنار بیام...ولی از همه مهم تر همون مشکل تمرکز و تحصیلمه که واقعا داره تهدیدم میکنه
نمیدونم باید پیش روام پزشک روان شناس روان کاو دکتر اعصاب...نمیدونم..شاید باید پیش یکی از اینا برم...ولی مطمئنم اگه برم یه مشت قرص میده میخورم فقط بدتر میشم...دیدم اینطور افرادو مه بدتر شدن...
دوستان شاید یه راهکار کوچیک شما باعث بشه زندگی من از این رو به اون رو بشه پس اگه راهنمایی ای دارین دریغ نکنین
بابت پر حرفیم و نگارش داغون هم معذرت میخام ممنون که وقت گذاشتین خوندین
یا حق