نمایش نتایج: از 1 به 20 از 20

موضوع: طلاق

2824
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    طلاق

    با سلام من امروز عضو شدم امیدورام بتونید به من کمک کنید
    من 29 ساله وهمسرم30ساله هر دو کارمندیم و بچه های نداریم
    من سال 82 با شوهرم دانشگاه همکلاس بودیم وبا هم رابطه داشتیم اما این رابطه در حد حرف زدن تلفنی یا در مسیر دانشگاه بود وتقریبا خانواده ها در جریان بودن سال 87عقد وسال88 ازدواج کردیم عشق و زندگی منو شوهرم همجا ورد زبون بوده وهست چند سال اول زندگی مثل تمام زندگیها اختلاف نظرای جزیی داشتیم اما یه مسله رو از اول داشتیم کسی نباید هیچ مشکلی رو بیرون ببره وحتی با قهرم با هم حرف میزدیم و مشکل رو حل میکردیم یعنی همه فکر میکنن ما حتی یه بار تو این 6سال قهرم نکردیم تا اینکه سال سوم ازدواج حس کردم با همکارش ارتباط داره وکلی حرف و دعوا تا اینکه قسم خورد فقط در حد حرف زدن عادی با هم سر کار و تلفن حرف میزدن وحتی از اون خانوم خواسته که با من دوست باشه من تو شهر شوهرم غریبم ودوستی ندارم و همین بوده قضیه دیگه تموم شد اما بعضی موقع ها حس میکردم کسی اومده داخل خونه که میگفت کلید دست دوستمه احتمالا با دوست دخترش اومده خونه وبازم قسم خورد دیگه کلید رو دست کسی نده وشوهرم محل کارش عوض شده اینجا هم یه خانوم مجرد همکارش بود که چند سالی از شوهرم بزرگتر ه وشوهرم تعریف کرد که بایکی از مردای متاهل اونجا رابطه داشته و حس کردم بعد مدتی که رابطه ای با شوهرم داره خیلی شک کرده بودم چند بار غیر مستقیم پرسیدم اما شوهرم هر بار گفت عاشق منو زندگیمونه و در حال اقدام واسه بچه بودیم تا اینکه یه روز بعد از اداره رفتم خونه مادر شوهرم وبه شوهرم گفتم و اونم گفت منم غروب میام همونجا بعدازظهر چون یه وسیله احتیاج داشتم برگشتم خونه ودیدم شوهرم با اون خانومه خونه ان شوهرم فقط میگفت یه فرصت میخوام واون خانومه همش میگفت ببخش و غلط کردم ابرومو نبر....خلاصه من بخشیدم حتی شوهرم گفت بریم محضر حق طلاق سند خونه وماشین رو هم به نامت بزنمالان بعد 50روز حس میکنم هنوز اون رابطه ادامه داره حالا بعد اون شوهرم خیلی وقتها گریه یکنه ومیگه حلالم کن وببخشم ....اشتباه کردم محاله دیگه تکرار کنم و قسمم میده یه روز نخوای تلافی کنی و تو هم همین بلا رو سرم بیاری که من میمیرم و... نمیدونم چکار کنم شوهرمم بعضی وقتها کارای مشکوک میکنه
    نمیدونم به حرفش اطمینان کنم یانه
    از یه طرف خانواده اش فوق العاده انسانهای خوبین و سرشناس و مقید دوست ندارم ابروشو ببرم وبه اونا چیزی بگم چون مطمئنن برخورد بدی باهاش میکنن ما هرد به خانواده های هم خیلی احترام میزاریم یعنی هیچ مشکلی تو سایر مسائل زندگی نداری
    ویرایش توسط حدیث3255 : 11-01-2014 در ساعت 11:29 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    از یه طرفم میدونم عاشقمه واقعا دوست داشتنشو حس میکنم
    ویرایش توسط حدیث3255 : 11-01-2014 در ساعت 11:29 AM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    خب فکر میکنم باید با ایشون یک صحبت قاطع باید انجام بدید ...

    و ازش بخوای فکر کنه و اگه واقعا" نیازی به شما و این زندگی نداره تکلیف رو مشخص کنه ...

    حالا نه صرفا" برای طلاق ...!

    ولی با این وضع شک و تردید نمیشه زندگی خوب و آرومی رو تجربه کرد
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. 4 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    از یه طرف خودم پدرم رو خیلی خیلی دوست دارم وبه هم وابسته ایم طوری که شب عروسی من پدرم سکته کرد چون من رفتم یه شهر دیگه پدرم ادم فوق العاده حساس واحساسیه نمیخوام به خانواده ام چیزی بگم یا خدای نکرده پدرم ناراحت بشه
    r


    حتی اسم طلاقم اوردم میگه باشه همه مهریه اتم اجرا بزار تا منم برم زندان تا باور کنی به کسی جز تو وابستگی ندارم

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    از یه طرفم از شکست میترسم هم خودم ار لحاظ کاری تو این شهر ادم موفق یم هم شوهرم خانواده هر دومون خانواده هایی تحصیلکرده وبا ابرو و شناخته شده این نمیخوام بخاطر تصمیم من ابروی هر دو خانواده بره از یه طرفی به حدی به شوهرم وابسته ام از لحاظ احساسی که حس میکنم اگه جدا بشم قادر به ادامه زندگی نیستم

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    به نظرتون به حرفش اطمینان کنم وادامه بدم یه مدت
    ویرایش توسط حدیث3255 : 11-01-2014 در ساعت 11:30 AM

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : طلاق یا ادامه



    خسته و کوفته
    از راه رسید و در خونه رو باز کرد به......

    : خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به امید اینکه خانمش با روی خوش به استقبال بیاد و بهش خداقوت بگه تا خستگیش گرفته بشه. اما خبری از خانمش نبود.
    باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد. بجای روی خوش و چهره ایی آرامش بخش، برای شوهرش بوی عرق و خستگی و کلافگی به جا مونده از پوشیدن لباس های تنگ رو هدیه آورده بود.مرد خونه وقتی دید همسرش مثل همیشه بجای اینکه باعث دلگرمی اون بشه باعث خوشحالی مرد های چش چرون توی خیابون شده حسابی عصبانی شد. به فکر راه انداختن یه دعوای حسابی بود که صدای پیامک گوشی اومد. دختری که چند روز پیش باهاش آشنا شده بود پیام داده بود و نوشته بود: سلام عزیزم کجایی؟ خسته نباشی. خبر منو نمی گیری؟ دلم برات تنگ شده... لبخند رضایت بخشی به چهره مرد خونه اومد و بیخیال تمام اتفاقات و همسر او شد و مشغول اس ام اس بازی با دوست دختر محبوب دلش شد و محبت هدیه داد و محبت هدیه گرفت...

  9. 3 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7584
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    21
    تشکر شده 23 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    حدیث جان
    باید به خانواده خودش بگی ، برای اون باید مهم باشه ابروی خانوادش که مهم نیست .
    البته این که بدر شما اگه بفهمه چه اتفاقی براش میفته میشه یه نقطه ضعف برای شما که ایشون مطمئن باشن شما حرفی نمیزنید ، حداقل نزار این نقطه ضعفو بفهمه .

    ضمنادوست همسرتون مشکوک به نظر میاد ، چرا باید از دوستش بیش شما بدگویی کنه ؟ نکنه قصد سویی داره ؟ در بین آقایون کمتر بیش میاد که اسرار همدیگه رو اینطوری اونم بیش همسر دوستشون فاش کنن مگر قصدی داشته باشن .از ایشون کمک نگیرین و سعی کنید خودتون کنترل کنید ببینید چقدر قضیه صحت داره .

  11. 2 کاربران زیر از asman بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    دوست عزیز شوهرم میدونه چقدر خانواده امو دوست دارم ومطمئنم شاید به اندازه من نباشه اما خیلی خانواده امو دوست داره وبهشون احترام میزاره حتی وقتی گفتم طلاق بگیریم توافقی به کسی هم نمیگم چیکار کردی گفت نه اگه بخوای بری من میگم چه اشتباهی کردم ومقصر من بودم که حداقل بتونی یه زندگی جدید شروع کنی وکسی فکر بدی راجع به تو نداشته باشه از یه طرفم ایشون مادرش پیره وپدرش فوت کرده نمیخوام یه مادر پیر رو با حرفام اذیت کنم دوست دارم یه راهی باشه که بدونه دخالت خانواده ها بتونم یا درستش کنم یا تمومش کنم

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابوغفار نمایش پست ها

    خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به......
    : خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به امید اینکه خانمش با روی خوش به استقبال بیاد و بهش خداقوت بگه تا خستگیش گرفته بشه. اما خبری از خانمش نبود.
    باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد. بجای روی خوش و چهره ایی آرامش بخش، برای شوهرش بوی عرق و خستگی و کلافگی به جا مونده از پوشیدن لباس های تنگ رو هدیه آورده بود.مرد خونه وقتی دید همسرش مثل همیشه بجای اینکه باعث دلگرمی اون بشه باعث خوشحالی مرد های چش چرون توی خیابون شده حسابی عصبانی شد. به فکر راه انداختن یه دعوای حسابی بود که صدای پیامک گوشی اومد. دختری که چند روز پیش باهاش آشنا شده بود پیام داده بود و نوشته بود: سلام عزیزم کجایی؟ خسته نباشی. خبر منو نمی گیری؟ دلم برات تنگ شده... لبخند رضایت بخشی به چهره مرد خونه اومد و بیخیال تمام اتفاقات و همسرش شد و مشغول اس ام اس بازی با دوست دختر محبوب دلش شد و محبت هدیه داد و محبت هدیه گرفت...
    باور کنید اصلا از اون تیپ دخترا نیستم که بخوام بیرون برم یا به شوهرم نرسم من کارمند تا ساعت 2/30دقیقه اداره ام شوهرم تا 5 اما به محض رسیدن خونه حتی قبل غذا خوردن کارای خونه و... انجام میدم که همسرم میاد خونه مرتب باشه تا الان بدون شوهرم بیرون نرفتم مگه دیگه با اصرار خودش که نتونه بیاد من ادم بسیار مقیدی هستم وحلال وحروم خیلی برام مهمه حتی شوهرم میگه تو از نسل دخترایی هستی که نسلشون داره منقرض میشه چون هنوز به خیلی چیزا تو زندگی اعتقاد دارم و پایبد هستم

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط حدیث3255 نمایش پست ها
    باور کنید اصلا از اون تیپ دخترا نیستم که بخوام بیرون برم یا به شوهرم نرسم من کارمند تا ساعت 2/30دقیقه اداره ام شوهرم تا 5 اما به محض رسیدن خونه حتی قبل غذا خوردن کارای خونه و... انجام میدم که همسرم میاد خونه مرتب باشه تا الان بدون شوهرم بیرون نرفتم مگه دیگه با اصرار خودش که نتونه بیاد من ادم بسیار مقیدی هستم وحلال وحروم خیلی برام مهمه حتی شوهرم میگه تو از نسل دخترایی هستی که نسلشون داره منقرض میشه چون هنوز به خیلی چیزا تو زندگی اعتقاد دارم و پایبد هستم
    مردی که توخونه پیتزا میخوره وسیرمیشه به ساندویچ های بیرون فکرنمیکنه...

  15. کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    سلام آبجی
    من نظر بقیه رو خوندم.کامل بود
    نظر منم اینه باید این حس ترسو درونش بوجود.بیاری.ترس از دست دادن زندگی.
    اگه احساس کنه هر کاری کنه شما ولش نمیکنید دچار خود کامگی میشه...و اوضاع بدتر میشه.

  17. 2 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7584
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    21
    تشکر شده 23 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق

    بس برو بیش مشاور که با شوهرت صحبت کنه و نتیجه رو بهت بگه
    مشاور تشخیص میده چه کاری درست تره و همسر شما اشتباه کرده و همین یکباره یا نه .

  19. کاربران زیر از asman بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7584
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    21
    تشکر شده 23 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابوغفار نمایش پست ها
    مردی که توخونه پیتزا میخوره وسیرمیشه به ساندویچ های بیرون فکرنمیکنه...
    جدی شما دوست عزیز اینطور فکر میکنید ؟
    آفرین به شما
    اما همه مرد ها اینطور نیستن ، برخی تنوع طلبن و از هیچ کس نمیگذرن و عده ای بیمارن و فقط به همسر خودشان بسنده نمیکنند .
    یعنی تمام خیانت های اقایون از عدم توجه همسرانشون ناشی میشه ؟
    این یه نگاه ظالماانه است به خانومها .

  21. کاربران زیر از asman بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    Guest
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7601
    نوشته ها
    83
    تشکـر
    27
    تشکر شده 53 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط حدیث3255 نمایش پست ها
    با سلام من امروز عضو شدم امیدورام بتونید به من کمک کنید
    من 29 ساله وهمسرم30ساله هر دو کارمندیم و بچه های نداریم
    من سال 82 با شوهرم دانشگاه همکلاس بودیم وبا هم رابطه داشتیم اما این رابطه در حد حرف زدن تلفنی یا در مسیر دانشگاه بود وتقریبا خانواده ها در جریان بودن سال 87عقد وسال88 ازدواج کردیم عشق و زندگی منو شوهرم همجا ورد زبون بوده وهست چند سال اول زندگی مثل تمام زندگیها اختلاف نظرای جزیی داشتیم اما یه مسله رو از اول داشتیم کسی نباید هیچ مشکلی رو بیرون ببره وحتی با قهرم با هم حرف میزدیم و مشکل رو حل میکردیم یعنی همه فکر میکنن ما حتی یه بار تو این 6سال قهرم نکردیم تا اینکه سال سوم ازدواجم حس کردم با همکارش ارتباط داره وکلی حرف و دعوا تا اینکه قسم خورد فقط در حد حرف زدن عادی با هم سر کار و تلفن حرف میزدن وحتی از اون خانوم خواسته که با من دوست باشه من تو شهر شوهرم غریبم ودوستی ندارم و همین بوده قضیه دیگه تموم شد اما بعضی موقع ها حس میکردم کسی اومده داخل خونه که میگفت کلید دست دوستمه احتمالا با دوست دخترش اومده خونه وبازم قسم خورد دیگه کلید رو دست کسی نده وشوهرم محل کارش عوض شده اینجا هم یه خانوم مجرد همکارش بود که چند سالی از شوهرم بزرگتر ه وشوهرم تعریف کرد که بایکی از مردای متاهل اونجا رابطه داشته و حس کردم بعد مدتی که رابطه ای با شوهرم داره خیلی شک کرده بودم چند بار غیر مستقیم پرسیدم اما شوهرم هر بار گفت عاشق منو زندگیمونه و در حال اقدام واسه بچه بودیم تا اینکه یه روز بعد از اداره رفتم خونه مادر شوهرم وبه شوهرم گفتم و اونم گفت منم غروب میام همونجا بعدازظهر چون یه وسیله احتیاج داشتم برگشتم خونه ودیدم شوهرم با اون خانومه خونه ان شوهرم فقط میگفت یه فرصت میخوام واون خانومه همش میگفت ببخش و غلط کردم ابرومو نبر....خلاصه من بخشیدم حتی شوهرم گفت بریم محضر حق طلاق سند خونه وماشین رو هم به نامت بزنمالان بعد 50روز حس میکنم هنوز اون رابطه ادامه داره یک روز قبل اینکه من بفهمم دوست شوهرم که همکار منه وبا اینکه مجرده خیلی با هم رفت وامد داریم گفت حواست به زندگیت باشه شوهرت با فلانی رابطه داره حالا بعد اون شوهرم خیلی وقتها گریه یکنه ومیگه حلالم کن وببخشم ....اشتباه کردم محاله دیگه تکرار کنم و قسمم میده یه روز نخوای تلافی کنی و تو هم همین بلا رو سرم بیاری که من میمیرم و...بعد از دوست شوهرم هر وقت میپرسم میگه تموم نشده وهنوز در ارتباطن واقعا نمیدونم چکار کنم شوهرمم بعضی وقتها کارای مشکوک میکنه
    نمیدونم به حرفش اطمینان کنم یا نه همین دوست شوهرم میگه قدیمم چند بار دیگه دختر اورده خونه و تو نفمیدی اما توبه کرده اما الان دوباره اینجوری شده واقعا نمیدونم چکار کنم
    از یه طرف خانواده اش فوق العاده انسانهای خوبین و سرشناس و مقید دوست ندارم ابروشو ببرم وبه اونا چیزی بگم چون مطمئنن برخورد بدی باهاش میکنن ما هرد به خانواده های هم خیلی احترام میزاریم یعنی هیچ مشکلی تو سایر مسائل زندگی نداری
    سلام

    ببخش ولی شما مثل خیلی از دوستان توی دنیای ذهنی خود هستید و حقیقت رو نمیبینید. عشق و عاشقی و ما بهترین بودیم ...... و بعد خیانت!!!!!!؟؟؟؟؟

    نه عزیز چشماتون رو باز کنید حتما و اصلا بچه دار نشید. سعی کنید توانایی مالی داشته باشید و سپس تصمیمی بر اساس عقل و انسانیت و واقعیت بگیرید.

    موفق باشید

  23. کاربران زیر از khobam بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7879
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق

    از کمک همتون ممنونم
    امروز به شوهرم گفتم بریم محضر حق طلاق رو به من بده و سند وخونه وماشینم به اسمم بزنه که قبول کرد دادایم محضر تنظیم کنه
    فقط خیلی اصرار داره بریم مشاوره حالا قراره بریم نوبت بگیریم اینم امتحان کنیم
    دوستای گلم وقتی میگم دوست داشتن ما زبانزد بوده وهست دروغ نمیگم چون اینجا نه کسی منو میشناسه نه چیزی که بخوام دروغ بگم اومدم اینجا کمک بگیرم من حتی در این مورد وحشتناکم احترام شوهرمو نگه داشتم و جلوی اون خانم چیزی نگفتم شاید بیش از حد ادمیم که رعایت میکنم یه سری مسائل رو اما من هنوز صدای بلند شوهرمو نشنیدم هنوز با هم حتی یک روز قهر نبودیم ایناس که اذیتم میکنه چون حتی یه روزم با هم بد نبودیم اختلاف نظر داشتیم اما قهر نبودیم
    بخاطر ایناس مرددم که نمیدونم چکار کنم ادامه بدم یا واسه طلاق اقدام کنم
    حتی اگه بخوامم طلاق بگیرم هیچ وقت این مسئله رو جایی نمیگم به حرمت 11 سالی که با هم بودیم

  25. کاربران زیر از حدیث3255 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6486
    نوشته ها
    126
    تشکـر
    42
    تشکر شده 125 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : طلاق

    بنظرم بهتره برای زیبایی و هیکل خودتون وقت بذارید، باشگاه برید و در روابط تنوع ایجاد کنید.

  27. کاربران زیر از روح اله بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط asman نمایش پست ها
    جدی شما دوست عزیز اینطور فکر میکنید ؟
    آفرین به شما
    اما همه مرد ها اینطور نیستن ، برخی تنوع طلبن و از هیچ کس نمیگذرن و عده ای بیمارن و فقط به همسر خودشان بسنده نمیکنند .
    یعنی تمام خیانت های اقایون از عدم توجه همسرانشون ناشی میشه ؟
    این یه نگاه ظالماانه است به خانومها .
    بنضر شما وقتی یک مرد متاهل زن خیابانی یا فاحشه رو نمیاره خونه بلکه همکارش رو میاره خونه خوب قبلش مذاکراتی شامل پیامک ومکالمه تلفنی وچندین دیدار حضوری بوده بنظرشما این مرد به این زنان چی میگه میگه خانمی من همسرم کارمنده خونه زندگی شیکی داریم ورابطه خوبی داریم وخوشبختیم توهم بیا خوشبختی منو ببینننننه عزیز میگه من اززندگی مشترکم راضی نیستم خانمم هزار یک جور فلانه به من توجهی نمیکنه به من محبت نمیکنه اززندگی مشترکم راضی نیستم حالا این حرفارو دروقت نهار در رستوران میگه نشد میاره خونه درحالت ریلاکس میگه...یک زن خیلی سخت به مردی اعتماد میکنه ومیاد خونه خالی بخاطر پول نمیاد.این مرد خیلی چرب زبان وبادل وجرات هستن که نشونیش از چندبار این کار کردن داره.این مرد خانمش رو فردی ساده چشم وگوش بسته تصور کرده خانمی که کار میکنه پول میاره غذا درست میکنه لباس اتو میزنه این خانم چی کم داره که مردش به اسونی خیانت میکنه شاید بارها به غذا پختن یا لباس شدن زنش پوزخند زده وپیش خودش گفته اگر تواینقدر ببخشید ببو گلابی نبودی منم جرات نمیکردم سمت فساد برم...دقت کنید خانمایی اورده خونه خیابونی یا فاحشه نبودن خانمایی در سطح خانمش بودن...اگر این مرد هوس باز بود سراغ اونها میرفت...به هرحال همکار همسر این خانم هم مشکوکه به این خانم توصیه میکنم از حس زنانه اش استفاده کنه واز همکار اقاش دوری کنه ...این جور ادما از احساسات وشناخت از احساسات این زنان سو استفاده میکنن ودر فرصت منسب خودشئن رو منجی وهمه چی دون جا میزنند ودر زندگی زن جای پا باز میکنن...ازنامحرم دوری کنید

  29. کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : طلاق

    سلام دوست عزیز
    من در نظر خودم شما رو مقصر نمیدونم.احساس میکنم همسرتون یه نوع سادیسم به روابط متفاوت داره.تنوع طلبه و خودشم نمیتونه جلوشو بگیره.همه میدونیم که دوران دوستی خیلی طلایی و رویایی و شیرینه.یه دوران دیگه ایی هست.حتی اگه طرفت آدم حسابی هم نباشه اون دوران خیلی شیرینه.اما وقتی ازدواج کردی و چندصباحی گذشت دوس داشتنها عوض میشه.نمیگم کم میشه شاید بیشترم بشه اما نوعش تغییر پیدا میکنه.شاید چون دیگه خیالت راحته که طرف مال خودته و همیشه دم دستته و دیگه اون مبارزه و کشمکش برای نگه داشتنش نیست و دیگه ترس از دس دادن وجود نداره ، جذبه آنچنانی هم توش وجود نداره.آدم همیشه نسبت به چیزی که به دست نمیاره یا به دست آوردنش سخته حریصه.مخصوصا مردها.زیادند کسانی که با یه آدم مناسب ازدواج میکنن اما دنبال یه آدم نامناسبن که به دستش بیارن.فقط به خاطر اون جذابیتی که تو به دست آوردنش هس نه به خاطر خود اون شخص.شوهر شمام همینطوره.دنبال اون هیجان و شور جوانیه و هنوز درک نکرده که اون مرحله رو رد کرده و باید بچسبه به زندگیش.
    به نظر من شما از هیچ چیزی براش دریغ نمیکنی و این باعث میشه برای حفظ تو و رسیدن به چیزی تلاش نکنه و همه چی براش فراهمه و به قولی خوشی میزنه زیر دلش.شاید بهتر باشه کمی به چالش بکشیش.کارایی کن که بازم بخاد به دستت بیاره.طوری رفتار کم که حس نکنه کهملا وابسته شی و همیشه این فکر تو ذهنش باشه که ممکنه اگه خطا کنه ولش کنی و بری.اینکه با یکی دیگه باشه دلیلش این نیست که دیگری رو دوس داره.مطمئنم شما تنها کسی هستی که دوسش داره اما فقط دنبال اون هیجانه.سعی کن واسه هر مپخواسته ش زود بله نگی.به خودت برس برو باشگاه برو با دوستات بیرون و بزار ببینه که برای خودتم وقت میزاری و ارزش قائلی.زیاد نچسب بهش.به خودت برس اما وقتی اومد سمتت طفره برو.زود تسلیم نشو.نمیگم حرص در بیاری منظورم ناز و عشوه و ظرافتهای زنانه اس.کمی تو نت راجب اینا سرچ کن راهکارای خوبی بهت میده.
    در آخرم اگه دیدی کارساز نبود بهتره با خانوادش در میون بزاری طوری که خودش ندونه و از اونا کمک بگیر شاید کمکی تونستن بکنن.
    امیدوارم با خبرهای خوب پیام بزاری

  31. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27221
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق یا ادامه

    عزیزم بهش مهلت بده به همین راحتی ترکش نکن ولی باهاش قاطع باش

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد