"مدیریت عبارتست از دانش وهنر استفاده بهینه از منابع سازمانی در جهت تحقق اهداف از پیش تعیین شده". براساس این تعریف مدیریت هم علم است وهم هنر! و این بدان معناست که بخشی از آن آموختنی وبخش دیگرش ذاتی است.

همواره مورد بحث متخصصان مدیریت وسایرعلاقه مندان به موضوع بوده وهست. دوست وهمشهری بسیار عزیزم دکتر پیام شیخ عطاری در وبلگ زیبای خود مطلبی در مورد مدیریت ورهبری نوشته و " مدیریت را کار را خوب انجام دادن ورهبری را کارخوب انجام دادن " تعریف کرده بودند.به منظور شکافتن مسئله وشفاف شدن مرزهای این دو واژه تلاش می کنم در این یادداشت کوتاه ابعاد مسئله را بشکافم.
مدیریت ، از نگاه اندیشمندان وپژوهشگران مربوطه دارای تعاریف متفاوت و متنوعی است. اما شاید بتوان تعریف زیررا جامع همه تعاریفی دانست که ارایه شده است:
"مدیریت عبارتست از دانش وهنر استفاده بهینه از منابع سازمانی در جهت تحقق اهداف از پیش تعیین شده". براساس این تعریف مدیریت هم علم است وهم هنر! و این بدان معناست که بخشی از آن آموختنی وبخش دیگرش ذاتی است. فرایند مدیریت را : برنامه ریزی، سازماندهی، تامین منابع، هدایت ورهبری وکنترل برشمرده اند. به استناد این برداشت از مدیریت، رهبری یکی از مراحل مدیریت تلقی می شود. بدین نحو که : دریک سازمان، پس از برنامه ریزی ( هدفگذاری، چگونگی نیل به اهداف) ، سازماندهی ( شناخت وظایف، دسته بندی وظایف وبرقراری رابطه بین آنان) ، تامین نیروی انسانی مورد نیاز( تعیین وتامین منابع انسانی ) نوبت به هدایت آن می رسد. به تعبیر دیگر آن بخش از وظایف مدیران که به اداره نیروی انسانی مربوط می شود را رهبری می نامند.شاید بتوان گفت این همان بخشی است که هنر مدیریت نامیده می شود. اگر این تعریف را بپذیریم – که ظاهرا دلیلی برای رد آن وجود ندارد- باید قبول کنیم که رهبری بعدی از ابعاد مدیریت، رکنی از ارکان مدیریت ، مرحله ای از فرایند مدیریت و وظیفه ای از وظایف مدیران است.
رهبری ، را صاحب نظران مربوطه نفوذ در دیگران تعریف کرده اند. لذا رهبر به کسی گفته می شود که بتواند افراد مربوط به سازمان خود را به رفتاری وادارد- یا ترغیب کند- که می خواهد و مورد انتظار اوست. اینکه این توانایی ناشی از کدام منبع قدرت است موضوع گسترده وجالبی است که اینجا جای طرح آن نیست اما هدایت و به پیش بردن منابع انسانی یک سازمان را معمولا رهبری می نامند. این تعریف یک تعریف کلاسیک است. در سال ها و دهه های اخیر رهبری بسی فراتر از این جایگاه دیده شده است و به فردی تعبیر می شود که کل منابع سازمان را – ونه فقط منابع انسانی را- در جهت تحقق اهداف هدایت کند. با این تعریف رهبر کسی است که حتی هدف های کلان واستراتژیک سازمان را تعیین می کند وبا استفاده از فرصت ها جایگاه سازمان را تغییر می دهد!
از منظر اول مدیریت فراگیرتر از رهبری است و رهبری فقط یکی از ابعاد کار مدیران است. اما از نگاه دوم رهبری نوعی مدیریت استراتژیک تلقی می شود ورهبرعلاوه برهدایت منابع انسانی کلیه وظایف مدیریتی را – البته درسطح کلان و استراتژیک- برعهده دارد. این برداشت درواقع رهبری را مدیریت تغییر ویا به عبارت دیگر مدیریت فرهنگ می شمارد. هدایتگری که کلیت سازمان را از یک نقطه به نقطه دیگر و از یک موقعیت به موقیعت دیگر منتقل می کند و یا آن را تغییر می دهد.
در کالبدشکافی تعاریف مدیریت ورهبری دو واژه مهم وجود دارند که شاید توجه به آن ها بتواند تفاوت های مدیریت ورهبری را شفاف تر معرفی کن: " کارآیی" و "اثربخشی ". کارآیی ، انجام دادن کار به بهترین نحو با کمترین هزینه ودرکمترین زمان با کیفیت مورد توافق.به عبارت دیگر کار را خوب انجام دادن. اثربخشی ، انجام دادن کاری که ضمن تحقق اهداف مورد نظر به رضایتمندی ذینفع ها منجر شده و منابع موردنیاز را جذب و به نحوی مورد استفاده قرار دهد که امکان استمرار موفقیت فراهم شود. به عبارت دیگر کار خوب را انجام دادن. اساتید مدیریت این دو واژه را در تشریح اصطلاح "استفاده بهینه " که در تعریف مدیریت آمده بود بکار می برند. با توجه به توضیحاتی که در مورد مدیریت ورهبری ارایه شد ملاحظه می شود که کارآیی و اثربخشی می تواند برای تشریح مدیریت ورهبری – توامان- بکار برود و مشکل است بتوان گفت کارآیی مختص مدیریت واثربخشی مربوط به رهبری است!