نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: باکرگی

1468
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8013
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    باکرگی

    با سلام
    من می خواستم یه سئوال بپرسم
    من یه مشکلی دارم و اونم اینه که باکره نیستم و 33 سالمه و ازدواجم نکردم. مرد متأهلی با دو تا بچه که یک سال از خودم بزرگتره و وضعشم خوبه خواستگارمه، آیا باید بهش بله بگم یا نه؟
    در ضمن من تو زندگی خیلی سختی کشیدم و تحصیلات عالیه دارم، بهترین دانشگاه های ایران، اما روز به روز وضعیت روحیم داره داغون می شه طوری که دیگه انرژی برای هیچ کاری ندارم.
    البته ازدواجم با این آقا که منم بهش علاقمند هستم باعث داغون شدن خانواده ام می شه.
    اگه توانش رو داشتم بازم ادامه می دادم اما الان فشار خانواده خیلی بالا رفته طوریکه بالاتر از سطح توانمه و البته بگم که اونا از باکره نبودن من خبر ندارند. خود این قضیه بود که باعث شد من انگیزه داشته باشم ادامه تحصیل بدم ولی دیگه توانش رو ندارم. استرس داره داغونم می کنه. شاید دست به خودکشی بزنم اما همینم خانواده ام رو نابود خواهد کرد.
    منتظر راهنمایی تون هستم.
    ممنون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : باکره

    سلام،چرا داغون شدن خانواده ؟؟؟؟
    گلم برای فرار ازمشکلات نباید تن به ازدواج داد.

  3. کاربران زیر از yass بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : باکره

    عزيزم شما با ازدواج با اين آقا حق 3 نفر ديگه اي رو مي خورد و كار شما اصلا سبز نيست حالتون از ايني كه هست بدتر خواهد شد

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : باکره

    "شجاعت ادامه دادن زندگی را هم دارم"


    کالین ویلسون(که امروز نویسنده ی مشهوری است) وسوسه ی خودکشی را که در شانزده سالگی به او دست
    داده بود،چنین توصیف می کند:
    وارد آزمایشگاه شیمی شدم وشیشه ی زهر را برداشتم.
    زهر را در لیوان پیش رویم خالی کردم،غرق تماشایش شدم،
    رنگش را نگاه کردم ومزه ی احتمالی اش را در ذهن ام
    تصور کردم.سپس اسید را به بینی ام نزدیک کردم،وبویش
    به مشامم خورد،در این لحظه ناگهان جرقه ای از آینده
    در ذهنم درخشید...وتوانستم سوزش آن را در گلویم احساس
    کنم وسوراخ ایجاد شده در درون معده ام را ببینم.
    احساس آسیب آن زهر آن چنان حقیقی بود که گویی به راستی
    آن را نوشیده بودم،سپس مطمئن شدم که هنوز این کار
    را نکرده ام.در طول چند لحظه ایی که آن لیوان را در دست
    گرفته بودم وامکان مرگ را مزه مزه می کردم،با خود
    فکر کردم،اگر شجاعت کشتن خودم را دارم ،پس شجاعت
    ادامه دادن زندگی را هم دارم.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد