نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: عذاب وجدان

2289
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8004
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    عذاب وجدان

    نوشته اصلی توسط roza123
    با سلام.
    من رزا 33 ساله شاغل دارای یک فرزند دختر 10ساله میباشم.تحصیلات فوق لیسانس زبان انگلیسی.
    نمیدونم از کجا شروع کنم.انقد از خودم از دست پا چلفتی خودم خسته هستم که بارها فکر خودکشی به سرم زده ولی به خاطر دخترم صرف نظر کردم.
    ده ساله که ازدواج کردم ولی تو این ده سال شوهرم حتی یک بار نگفته که دوستت دارم دریغ ار یه جفت جوراب واسه تولدم...اینارو اگه بنویسم میشه یه کتاب ..بارها سرم داد زده که برو از خونه گم شو بیرون..ولی من نرفتم ..تمام درامدمو با نارضایتی من ازم گرفته و خونه ماشین همه چی به اسم خودشه..تا اینکه یه روز وارد یه چت روم انگلیسی زبان شدم تموم سرگرمیم همون بود چون اجازه ندارم پامو از خونه بذارم بیرون به جز سرکار.با یه پیرمرد هندی اشنا شدم مرد خوبی بود خیلی به فکر من بود همیشه نگران این بود که غذامو سروقت خوردم پول کافی توی کیفم دارم و...تا اینکه یه روز ازم خواست همدیگرو ببینیم ولی من ترسیدم اونم چیزی نگفت ولی بعدش گفت عاشق من شده.مرد باسواد و از طبقه مرفه و خیلی با ادبی بود.برا تولدم کادو فرستاد در حالی که شوهرم حتی روز تولدمو نمیدونه.بالاخره چند ماه دیگه دوباره ازم خواست همدیگرو ببینیم ایندفه قبول کردم چون دوستش بهش گفته بود خودشو درگیر مسلمان جماعت نکنه چون ادمو از پشت خنجر میزنن..خیلی بهم برخورد و قبول کردم که بریم استانبول.بیچاره یه عالمه قرص ب کمپلکس و کلسیم پتوی الکتریکی .....خریده بود واسه زانو دردم.ولی دیشب که وقت پرواز رسید عذاب وجدان گرفتم و نرفتم طفلی 7ساعت با اتوبوس راه اومده بود که سوار هواپیما بشه.حتی دو تا اتاق جداگانه رزرو کرده بود فقط برای اینکه من حال و هوام عوض بشه اما من نرفتم درست مموقعی که میخواست سوار هواپیما بشه گفتم نمیام..از دیشب اشکم بند نمیاد چطور میتونستم به شوهرم خیانت کنم با اینکه ازش متنفرم....از طرف دیگه خیییییلللیییی دلم برا پیرمرد بیچاره میسوزه...من خیلی پست فطرتم؟

  2. 3 کاربران زیر از roza123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عذاب وجدان

    سلام عزیزم مطمئنا شما کاردرستی رو انجام دادین
    شما توبدترین شرایط هم نباید به همسرتون خیانت کنین
    وبخاطر فرزند ده سالتون تحمل کنید
    مطمئن باشین خدا هم این کارتونو بی جواب نمیزاره
    سعی کنید به خدا نزدیکتربشین اینطوری راحتتر میتونید بدی دیگرانو تحمل کنید
    خیلی سرگرمی های مفیدی هست که میتونید با انجامشون افکارمنفی رو ازخودتون دورکنید
    فراموش نکنید که شما دربرابر دخترتون مسئولید ووبهترین کارو انجام دادین پاتو مسیری نذاشتین که
    آخرش معلوم نیست
    به خدا توکل کنید انشالله کمکتون میکنه صبروشکیبایی پیشه کنید

  4. 3 کاربران زیر از farimah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,324 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عذاب وجدان

    آفرین به تووو خیلی خوشحالم که تونستی به موقع تصمیم درست بگیری هیچ وقت تحت هیچ شرایطی این کاراشتباه تو تکرار نکن گاهی فک کم اگه شوهرت این کارو درحقت میکرد چه حسی پیدا میکردی پس چیزی که برا خودت نمیخای برا دیگران هم نخواه سعی کن وقت بیشتری برا زندگیت بزاری یکم رابطه تو با همسرت نزدیک و بهتر کن کارنشد نداره کافیه یکم سیاست زنانه به خرج بدی موفق باشی

  6. 4 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8004
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    من خیلی براش وقت میذارم .اختلاف سنی ما یازده ساله.اون همه وقتشو صرف خواهر برادراش یا دوستاش میکنه..با دوستاش همیشه میره مسافرت کشورهای خارجی ولی به من که میرسه میگه زن وظیفشه که تو خونه باشه.میگه هرچی من میگم باید اطاعت کنی وگرنه میرم زن میگیرم تو رو از خونه میندازم بیرون بدون هیچ حق و حقوقی..بارها خواستم باهاش حرف بزنم ولی میگه همینه که هست اگه دوس نداری برو تقاضای طلاق بده بیام امضا کنم...من ادم دست و پا چلفتی یا سنتی یا زشتی نیستم .توی هر جمعی که وارد بشم پچ پچ افراد رو که میگن چقد خوشگله ....میشنوم.با وجود اینکه هم درس خوندم هم سر کار رفتم هم بچه داری کردم ولی هرگز اونو بدون شام و ناهار یا خونه کثیف و در هم برهم مواجه نکردم....توی بدترین شرایطم تنهام میذاره..اگه مریض یا ناراحت بشم حتی نمیپرسه چی شده.فقط خونه رو ترک میکنه میره پیش خواهراش که مطلقه هم هستند.من خیلی کمبود عاطفی دارم دیگه مستاصل شدم.حتی کرایه تاکسی باید ازش گدایی کنم.منکه هرچی گفته اطاعت کردم پس چرا درست نمیشه...

  8. کاربران زیر از roza123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7918
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    سلام رزا امیدوارم که خوب باشیدشما خانوم تحصیلکرده و باسوادی هستین چطوری میتونید اجازه بدید ایشون شما رو اینطوری زیر سوال ببره باهاش منطقی صحبت کنید و از مشاوره حضوری کمک بگیرد و جریان رو توضیح بدید شما که یه رهگذر نیستید که به خودش اجازه میده اینجوری صحبت کنه همیشه صبر جوابگوی مشکلات نیست الان دختر شما ۱۰سالشه این بی حرمتی پدرش در مقابل شما رو که میبینه اصلا چیز خوبی نیست شما هم تو این زندگی سهمی از عشق,احساس و احترام دارین اگه تاالانم این مشکل تو زندگیتون دارین حلش کنید عاقلانه امیدوارم تونسته باشم به شما کمکی کرده باشمموفق باشید.

  10. کاربران زیر از زهرا زهرا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8089
    نوشته ها
    237
    تشکـر
    244
    تشکر شده 520 بار در 197 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عذاب وجدان

    رزا چان مگه نمیگید شوهرتون خیلی سخت گیره و نمیذاره بری بیرون ،اولش که تصمیم گرفتی بری ترکیه به چه بهونه ای میخاستی بری؟ی روزه میخاستی بری؟
    من دلم واسه هندیه سوخت ،

  12. کاربران زیر از همنورد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عذاب وجدان

    نقل قول نوشته اصلی توسط roza123 نمایش پست ها
    نوشته اصلی توسط roza123
    با سلام.
    من رزا 33 ساله شاغل دارای یک فرزند دختر 10ساله میباشم.تحصیلات فوق لیسانس زبان انگلیسی.
    نمیدونم از کجا شروع کنم.انقد از خودم از دست پا چلفتی خودم خسته هستم که بارها فکر خودکشی به سرم زده ولی به خاطر دخترم صرف نظر کردم.
    ده ساله که ازدواج کردم ولی تو این ده سال شوهرم حتی یک بار نگفته که دوستت دارم دریغ ار یه جفت جوراب واسه تولدم...اینارو اگه بنویسم میشه یه کتاب ..بارها سرم داد زده که برو از خونه گم شو بیرون..ولی من نرفتم ..تمام درامدمو با نارضایتی من ازم گرفته و خونه ماشین همه چی به اسم خودشه..تا اینکه یه روز وارد یه چت روم انگلیسی زبان شدم تموم سرگرمیم همون بود چون اجازه ندارم پامو از خونه بذارم بیرون به جز سرکار.با یه پیرمرد هندی اشنا شدم مرد خوبی بود خیلی به فکر من بود همیشه نگران این بود که غذامو سروقت خوردم پول کافی توی کیفم دارم و...تا اینکه یه روز ازم خواست همدیگرو ببینیم ولی من ترسیدم اونم چیزی نگفت ولی بعدش گفت عاشق من شده.مرد باسواد و از طبقه مرفه و خیلی با ادبی بود.برا تولدم کادو فرستاد در حالی که شوهرم حتی روز تولدمو نمیدونه.بالاخره چند ماه دیگه دوباره ازم خواست همدیگرو ببینیم ایندفه قبول کردم چون دوستش بهش گفته بود خودشو درگیر مسلمان جماعت نکنه چون ادمو از پشت خنجر میزنن..خیلی بهم برخورد و قبول کردم که بریم استانبول.بیچاره یه عالمه قرص ب کمپلکس و کلسیم پتوی الکتریکی .....خریده بود واسه زانو دردم.ولی دیشب که وقت پرواز رسید عذاب وجدان گرفتم و نرفتم طفلی 7ساعت با اتوبوس راه اومده بود که سوار هواپیما بشه.حتی دو تا اتاق جداگانه رزرو کرده بود فقط برای اینکه من حال و هوام عوض بشه اما من نرفتم درست مموقعی که میخواست سوار هواپیما بشه گفتم نمیام..از دیشب اشکم بند نمیاد چطور میتونستم به شوهرم خیانت کنم با اینکه ازش متنفرم....از طرف دیگه خیییییلللیییی دلم برا پیرمرد بیچاره میسوزه...من خیلی پست فطرتم؟
    ببینید کسی که اینجور خرج شمامیکنه ناشناخته ریگی درکفش داره مواردی بوده ازجنس شما که برای سرگرمی وارد شبکه های اجتماعی شدن وبعد دردام گروه های معاند وضد جمهوری اسلامی ایران افتادن درگروه هایی مثل مجاهدین خلق وموساد ومجبور شدن براشون جاسوسی کنن...وقی کسی بهمون خوبی زیاد میکنه یعنی یک ایراد اساسی درمیان هست...

  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8004
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    انقد احساس حقارت بی کسی و تنهایی و خلا توی وجودم هست که به اون پناه بردم..ولی اونو هم از دست دادم اون فقط میخواست کمک کنه همین وگرنه کسایی رو میشناسه که خیلی جوون تر زیباترن ولی حاضرن باهاش ************ کنن اونم مجانی

  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8004
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    نه سه روزه میخواستم برم...چون طبق معمول میخواست بره بمونه پیش خواهراش هف هش روز ..دخترمو هم میبره

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عذاب وجدان

    سلام
    واقعا متاسف شدم از اینکه همسرتون به شما توجهی نمیکنه اونهم به انسان وفاداری چون شما
    اینکه این آفای هندی از ارتباط با شما چه هدفی داشته رو نمیدونم اما شما کاری رو کردید که نشان از وفاداری به خانواده میداده
    به خاطر این تصمیم خودتون رو سرزنش نکنید شما نخواستید برید چون نمیخواستید خیانت کار باشید
    اما درباره همسرتون
    چند ساله با هم ازدواج کردید و آشنایی شما قبل از ازدواج از ایشون چقدر بوده؟
    آیا همسر شما از همون ابتدا اینقدر به شما بی توجه بود یا به تدریج این طوری شد؟شده تا به حال زمانهایی به شما توجه کنه؟
    شما برای ایجاد علاقه و توجه در ایشون تا به حال چه کارهایی انجام دادید و این کارها چه نتیجه ای داشته؟
    اینکه همسر شما نسبت به شما اینقدر بی احساس و بی توجهه یا نسبت به همه این حالت رو داره؟ مثلا نسبت به دوستان یا مادر و خواهر و برادر؟

  17. کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8004
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    ده سال.هیچ شناختی ازش نداشتیم.اومد خواستگاری و به اصرار مادرم در عرض دو ماه رفتم خونه به اصلاح بخت!از همون اول همینجوری بود اصلا بهم توجه نمیکرد میومد و مینشست با مادرم صحبت میکرد.مادرش قبل از اینکه ازدواج کنیم فوت کرده چند سال بعد پدرش هم فوت کرد.هیچ وقت توجه نکرده به جز وقتی که داشتم میرفتم اندوسکوپی برا پاتولوژی!برای جلب توجهش همه کاری میکنم ولی ذاتا ادم بی ذوق و سردیه.پدرش 16سال بعد از مرگ مادرش مجرد موند و اخرش فوت کرد.خانواده سنتی که به عروس دید عوامل خارجی و بیگانه دارند.اینا به کنار زبونش هم تلخه

  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8004
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    البته به همه اینجوری نیست.بعد از ازدواج برادرش یه روز دیدم که خواهراش چطور تشویق به خشونتش میکنن....

  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8105
    نوشته ها
    72
    تشکـر
    47
    تشکر شده 79 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عذاب وجدان

    کارتون اشتباه بود هر چقدر هم همسرتون بد باشه نباید خیانت کنید.
    ولی مهم اینه که در لحظه آخر تصمیم درستی گرفتید.
    به فکر دخترتون باشید اون به شما نیاز داره هر لحظه
    امضای ایشان
    اگر انسانی
    انسان دیگری را سرزنش کند
    نمیرد تا خود مرتکب آن گناه شود

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5790
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    1
    تشکر شده 15 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عذاب وجدان

    اخی بمیرم برات برای ی زن خیلی خیلی خیلی سخته ک با چنین ادم بی عاطفه ای زندگی کنه من بودم ازش طلاق میگرفتم و ی لحظه هم باهاش نمیموندم بیشعورو

  22. کاربران زیر از nEda1374 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عذاب وجدان

    نقل قول نوشته اصلی توسط roza123 نمایش پست ها
    ده سال.هیچ شناختی ازش نداشتیم.اومد خواستگاری و به اصرار مادرم در عرض دو ماه رفتم خونه به اصلاح بخت!از همون اول همینجوری بود اصلا بهم توجه نمیکرد میومد و مینشست با مادرم صحبت میکرد.مادرش قبل از اینکه ازدواج کنیم فوت کرده چند سال بعد پدرش هم فوت کرد.هیچ وقت توجه نکرده به جز وقتی که داشتم میرفتم اندوسکوپی برا پاتولوژی!برای جلب توجهش همه کاری میکنم ولی ذاتا ادم بی ذوق و سردیه.پدرش 16سال بعد از مرگ مادرش مجرد موند و اخرش فوت کرد.خانواده سنتی که به عروس دید عوامل خارجی و بیگانه دارند.اینا به کنار زبونش هم تلخه
    کاملا قابل درکه چقدر برای شما یا کلا یک ادم سخته ده سال با یک آدم سرد همخونه باشه
    شما و همسرتون به یک مشاوره زوج درمانی نیاز دارید برای
    حل مشکلاتتون
    آیا همسرتون برای مشاوره حضوری تمایلی نشون میدن یا جز اون دسته افرادی اند که مشاورها رو قبول ندارن؟
    اگر همسرتون برای مشاوره تمایلی نشون ندن کار شما خیلی سخت خواهد بود
    کاری که میتونید انجام بدید اینه که ببینید همسرتون به چه چیزهایی توجهش جلب میشه
    باید اتفاقات رو خیلی جزئی و عینی تعریف کنید
    اون دفعه که رفتید اندوسکپی برای شما بود یا ایشون ؟توجهش رو چطوری نشون داد؟
    به جز اون دفعه مواقع دیگی هم بوده که حتا اندک توجهی ازش ببینید؟

  24. کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد