نمایش نتایج: از 1 به 25 از 25

موضوع: رفتار بد همسرم

3113
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    رفتار بد همسرم

    با سلام خدمت همه دوستان عزیز حدود 2 ماهه عقد کردم من 26 و خانومم 21 سالشه اولش همه چیز خوب بود اما وقتی رفتیم جلو مشکلات شروع شد کم کم وقتی رفتم خونشون دیدم با همه دعوا داره تو خونه تا یکی یه چیزی میگه به شدت داد میزنه و هیچ کسم جرات نمیکنه بهش حرفی بزنه بعد کم کم دعوا بینم خودمون شروع شد سر الکی ترین موضوع ها بحث پیش میامد هر روز باید یه سری کارها رو انجام بدم اگر انجام ندم میشه دعوا دادو بیداد بهش توجه کنم باید غرورمو بشکنم و میشه وظیفه برام بی توجهی کنم ل میکنه میره بیرون مثلا تا ساعت 10 شب وای میسته بیرون دختر خیلی نجیبیه میخواد با وایسادن بیرون منو بکشه بیرون و اینجوری جلب توجه کنه اما همین کارش منو به شدت عذاب میده مثلا میاد خونمون خدا نکنه مامانم یا خواهر یه ذره کم توجهی کنن میشه یه دعوا بزرگ کلا نسبت به همه چی طلب کاره توقعش از همه به شدت بالاست هر روز باید ببینمش اگه یه شب بگم نمیام میشه دعوا میشه جیغ و داد تو خونشون که داداشش زنگ بزنه بگه بلند شو بیا که این آروم بشه بخدا دیگه خسته شدم گرفتار شدم شدم مثل یه زندانی نمیتونم یه لحظه در اختیار خودم باشم توروخدا کمکم کنید حس مرگ بهم دست داده اولش عاشقش بودم اما الان همش حس پشیمونی شدید دارم با این رفتاراش لحظه به لحظه خودشو ازم داره دورتر میکنه دارم دیوونه میشم....

  2. کاربران زیر از سامان12 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    زنو مرد همیشه نباید مثل هم باشن اگه شما هم زودرنج باشید که دیگه نمیشه زندگی کردید و یا اگه شما هم مثل ایشون مغرور باشید دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه که چون

    غرورتون به هیچکدومتون اجازه نمیده برا اشتی پیش قدم بشید

    همیشه باید یکی از طرفین کوتاه بیاد دیگه

    اینم که دوست داره هرروز ببینتتو اگه نری عصبانی و ناراحت میشه ینی دوست داره دیگه که اگه یه روز نبینتت انقدر خرابو ناراحت میشه به اینش هم فک کن دیگه

    موفق باشی

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    مرسی عالیس جان اما مشکل اینجاست که وقتی غرورمو میشکنم میشه دفعه بعد وظیفه همش میگه تو منو درک نمیکنی تو مثل بابامی من اصلا اینحوری که میگه نیستم شنیده بودم زن ناز داره اما خب هر چیزیم حدی داره از طرفی اگه یه شب بگم نمیام یا بخواد بیاد خونمون مخالفت کنم دعوایی میشه که اون سرش نا پیدا مشکل منم اینه که خانوادم میگن تو زمان عقد انقدر نیارش رابطتو کم کن و از این حرفا بخوام به اینا گوش بدم اون ازم میرنجه بخوام برم سمت اون خانوادم و باید نگاهاشون و تحمل کنم ...

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط سامان12 نمایش پست ها
    مرسی عالیس جان اما مشکل اینجاست که وقتی غرورمو میشکنم میشه دفعه بعد وظیفه همش میگه تو منو درک نمیکنی تو مثل بابامی من اصلا اینحوری که میگه نیستم شنیده بودم زن ناز داره اما خب هر چیزیم حدی داره از طرفی اگه یه شب بگم نمیام یا بخواد بیاد خونمون مخالفت کنم دعوایی میشه که اون سرش نا پیدا مشکل منم اینه که خانوادم میگن تو زمان عقد انقدر نیارش رابطتو کم کن و از این حرفا بخوام به اینا گوش بدم اون ازم میرنجه بخوام برم سمت اون خانوادم و باید نگاهاشون و تحمل کنم ...
    اول اینو بگم که من علی هستم نه عالیس

    بعدشم خانوما همینن دیگه باور کن هرچقدر که بیشتر دوست داشته باشه بیشتر اذیتت میکنه به جونه تو غر نزنه و تو رو اذیت نکنه پس کیو اذیت کنه؟خوشحال میشدی به پسر همسایه غر میزد تا تو؟

    خب سنش هم کمه و احتیاج به محبت بیشتری داره

    برا جفتتون ارزوی خوشبختی میکنم و امیدوارم با هم خوب باشید

    موفق باشید

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8026
    نوشته ها
    47
    تشکـر
    29
    تشکر شده 91 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    درود
    سامان گرامی
    رفتار همسرتان ریشه در مسائل تربیتی وی در دوران کودکی و نوجوانی دارد . مثلا برای رسیدن به هدف خود ، فریاد می کشد در حالیکه نمی داند این کار او باعث آزرده شدن دیگران می شود .
    بدون اینکه حرمتش را بشکنید ، در مورد این مسائل که شما را آزار می دهد با او صحبت کنید و از او خواهش کنید که به حق شما هم احترام بگذارد. به او بفهمانید که آیا وی تحمل می کند کس دیگری این چنین با خودش رفتار کند ؟

    برای اصلاح این رفتار ها با حضور هم نزد یک روانشناس مجرب بروید

    لازم نیست غرورتان را بشکنید چون این کار شما هیچ کمکی به زندگیتان نمی کند . مقابله به مثل هم نکنید . فقط سعی کنید با راهنمایی های روانشناستان راه زندگیتان را هموار کنید

    موفق باشید

  7. کاربران زیر از فرهنگ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    در زندگي مخصوصا در دوران عقد مشكلاتي وجود دارد كه با مطالعه و عدم لجبازي مي توان اين مشكلاتو به حداقل رسوند و اينكه شما ناراحتيتون رو ميتونيد به همسرتون بگين و گاهي اوقات مي شه كوتاه اومد و گاهي اوقات با عملتون به اون نشون بدين كه ايشون در اشتباه هستند و رابطه كم كم به پختگي ميرسه

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    مرسی از راهنماییاتون اما واقعا کاش یکی میتونست واقعا کمکم کنه من اگر میتونستم انقدر راحت همه چیز و درست کنم دیگه دست به دامن اینجا نمیشدم الان حالم مثل یه آدمیه که هر دقیقه داره خودشو سرزنش میکنه که چه غلتی کرد این ازدواج و کرد هر کاری میکنم از هر راهی وارد میشم نمیشه باز همه چیز بهم میخوره جالب همیشه خانومم طلب کاره که تو باعث تمام این مسائل میشی دیگه دارم روانی میشم به قول دوستمون مشکی شخصیتی داره اینجوری بار اومده حتی از تک تک حرفای خانوادم برداشت سوء میکنه و میشه یه دعوا من موندم و 500 سکه بهار آزادی لعنتی دیگه دارم روزی 100 بار آرزوی مرگ میکنم فقط میگم خدایا منو نجات بده عشق چییییییی حالم از هر چی عشق و عاشقیه بهم میخوره منی که یه فامیلی آرزوشون بود من بشم دامادشون به کجا رسیدم چجوری خودمو بدبخت کردم کاش زودتر همه چیز تموم شه

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    واقعا دوست دارين همه چي تموم بشه همه چي؟

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    تا حالا چندین بار به شدت باهم دعوا کردیم حتی درگیری فیزیکی هم پیش اومده کل خانواده هامون فهمیدن بازم دبروز دعوامون شد رفتیم بیرون جلوی خونه جوری تو خیابون هوار داد کرد که حیثیت من تو همسایهامون رفت به خدا خسته شدم بسکه سر ت************ دادان های خانوادمو دیدم بسکه خواستم همه چیز و درست کنم اما بازم نشد آدم تا یه جایی صبر داره تا یه جایی میتونه سنگ زیر بشه تا یه جایی میتونه کوتاه بیاد اما دیگه چقدر دیگه دوسش ندارم هیچ کسم منو درک نمیکنه چون تو شرایط من نیست

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    خوب شما 2 تا راه حل داريد يك بمونين و به مرور زمان مشكلاتو به حداقل برسونيد و راه ديگه ابنه كه ادامه رابطه براتون غيرممكنه اين تصميم شماست كه بمونيد و درست كنيد يا تمام. ببينيد مزيت كدام راه بيشتره و يا ضرر كدام راه كمتر

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8143
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    به نظر من باهاش صحبت کن و خیلی رک مشکلاتت رو بگو
    فکر می کنم تو بچگی ایشون موندن
    و اونجور که باید از لحاظ عقلی و فکری بزرگ نشده باشن
    امضای ایشان

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    آفرین دقیقا همینه حالا مشکل اینجاست که خدا نکنه بهش بگی تو این کارو اشتباه انجام دادی زمین و زمان و بهم میریزه که خودت اشتباه میکنی اصلا خودت بچه ای و از این حرفا خیلی مغروره و فکر میکنه خیلی بزرگ شده و همه چیز و خوب میدونه ر صورتی که خیلی بچست و تمام مشکلات ما بخاطر همینه حتی باباشم اعتراف میکنه که من تو تربیت اینا از لحاظ عاطفی کم گذاشتم

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    خوب براي يك بار هم بهش بگين باشه تمام مشكلات از منه خوب نظر تو چيه تو بگو من چه كار كنم و يكبار هم در مقابلش ايستادگي كنيد و كاري كنيد كه فكر كنه داره همه چيزو از دست ميده

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7584
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    21
    تشکر شده 23 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    دوست عزیز
    این خانوم حرمت ها رو میشکنه
    آرامش برای شما نمیزاره
    به ابروی شما فکر نمیکنه
    عصبیه
    مغرور و لجبازه
    منطق سرش نمیشه
    به نظرتون کسی که در دوران نامزدی چنین رفتار هایی با شما میکنه بعد از ازدواج رفتارش خوب میشه ؟
    ایشون تونستن عشق رو در شما از بین ببرن
    ایشون مشکل شخصیت دارن .
    متاسفم نمیتونم حرفای دلگرم کننده بزنم باید ایشونو رها کنید ، با این خانوم زندگی ای پر از تنش و جنجال در انتظار شماست
    شاد باشید

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    دقیقا همینطوره آسمان جان اما مثلا اینه که من 500 تا سکه رو چیکار کنم من خرج روزانمو بزور در میارم اگه من طلب جدایی کنم باید تمام حق و حقوقشو بدم

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    خوب اگه تصميم به جدايي گرفتيت دادگاه براساس توان شما حكم ميده

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7584
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    21
    تشکر شده 23 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط سامان12 نمایش پست ها
    دقیقا همینطوره آسمان جان اما مثلا اینه که من 500 تا سکه رو چیکار کنم من خرج روزانمو بزور در میارم اگه من طلب جدایی کنم باید تمام حق و حقوقشو بدم
    نمیشه عزیزم که به خاطر مهریه این زندگی رو شروع کنی .
    جلوی ضرر رو از هر جا که بگیری منفعته .
    الان فقط موضوع مهریه است اما چند سال دیگه باید صد برابر این مهریه رو خرج روانشناس و بیمارستان برای خودت بکنی .
    الان که دیگه بر اساس توانایی مرد ، مهریه رو قسط بندی میکنن .
    بهر حال حتی یک درصدم به این فکر نکن که به خاطر مهریه باهاش زندگی کنی ، اون عشق و احترام و ارامشه که زندگیتو تضمین میکنه .

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    من باید همون 500تا سکه رو کامل بدم؟؟؟؟ با این شرایط؟

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8026
    نوشته ها
    47
    تشکـر
    29
    تشکر شده 91 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    درود
    چقدر سریع از خانه اول رفتید به خانه آخر یعنی طلاق !
    این کار شما درست نیست
    حتی کاربران اینجا نمیدانند تا چه حد اظهارات شما درست و صحیح است ( ممکن است شما فکر کنید که حق باشماست در حالیکه این چنین نیست ، دقیقا به همان صورت که طبق گفته های شما همسرتان در مورد شما اینچنین فکر می کند )

    طبق پست اولم ابتدا با ایشان صحبت کنید
    برای مثال از ایشان بپرسید که 3 ایراد خودش را از زبان خودش به شما بگوید
    شما هم همین کار را در مورد خودتان بکنید (ابتدا شما شروع کننده باشید و از خودتان شروع کنید )
    سپس در مورد ایراد های خودتان ( و نه دیگری) صحبت کنید و احساستان را بیان کنید

    از روانشناس مجرب کمک بگیرید .
    اگر ایشان نمی روند خودتان به تنهایی بروید و شرایط را توضیح دهید مطمئنا راهنمایی خواهید شد و چه بسا راه حل هم پیدا کنید

    نتیجه گیری این چنین شما با چند خط توضیح شما و قضاوت کاربران کار بسیار اشتباه و غیرعقلانی است

    پیگیر وضع زندگی خودتان باشید

  22. 2 کاربران زیر از فرهنگ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8234
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    سلام
    به نظرمن عقلانی فکر کنید.اول حتما همراه خانومتون به مشاور مراجعه کنید و بهش کمک کنید که خودشواصلاح کنه.اونم اگه به شما علاقه داشته باشه خودشو اصلاح میکنه.و اگر تلاشی برای بهتر شدن اوضاع نکرد ازش جدا شید.چون رابطه دو طرفه است

  24. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    من فقط یه خواهش دارم
    به جز خودتون به فکر اون بچه ای باشید که قراره وارد این زندگی بشه نیاد روزی که اونم قاطی این درگیری های بچگانه بسوزه و بسازه
    به نظر من نترس باهاش حرف بزن واقعیت بگو بهش رو درور
    بگو اگه این وضع ادامه داشته باشه و بعداز ازدواج بدتر بشه نمیشه زندگی کرد
    اینجورآدمارو باید یکم بشهون سخت بگیری تا ول کنن (البته تجربه ثابت کرده محبت بی منتم میتونه کمک کنه بسته به شخصیت خانموته )

    بعدم مشتی یه مردی گفتن زنی گفتن باس مردونگیت و نگه داری غرورم و میشکنم یعنی چی ؟؟؟؟
    دعوا فیزیکیم به ضرر جفتتون ( خدایی نکرده سرتون به جایی بخره ها یه عمر بدبخت میشید)
    اصلا کلا درگیر نشو چه لفظی چه فیزیکی بی خیالش شو هرقت حس کردی داره اوج میگیره ازش فاصله بگیر بززار قشنگ تنهایی رو حس کنه تا قدر شوهرش و بدونه

  25. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    کاش میمردم راحت میشدم دیروز مثلا روز عاشورامون بود کوفتمون شد بد جوری درگیر شدیم انقدر تو خیبون مدیگرو کتک زدیم که جفتمون از حال رفتیم تمام صورتمو زخمی کرد با چنگاش تمام مردم جمع شدن حیثیتمون رفت بعدشم 2 ساعت که گذشت آروم شد بغلم کرد و گریه کرد گفت چرا اینجوری میشه اولش گفت جدا بشیم ما یکم که گذشت گفت نمیتونم ازت جدا شم بخدا دیگه واقعا خسته شدم روزی صد بار خودمو سرزنش میکنم که چه غلتی کردم ازدواج کردم.....

  26. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5842
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    0
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....


  27. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بخدا نمیدونم دیگه چیکار کنم....

    سلام به قول دوستمون تمامی این رفتارها ریشه در دوران کودکی ایشان داره و اگر با این رفتارها مقابله نشه این مشکلات به وجود میاد.خواهر خودم 31 سالشه ولی سر هر مساله ای جیغ میزنه و اعصاب همه رو خرد میکنه .من سعی کردم مثل اون نباشم ولی منم از بچگی کنار اون بودم و رفتارهام تقریبا شبیه اونه. چون از همون اول که اون این رفتار و کرد کسی بهش چیزی نگفت و منم احساس کردم که این طرز رفتار درسته. اگه از همون بچگی با اون درست رفتار میشد الان اینطوری نبود.به نظر من فقط باهاش صحبت کنید.

  28. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4481
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    2
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رفتار بد همسرم

    زندگیمون شده مثل یه کابوس هر لحظه به این فکر که چقدر احمق بودم تمام آرامش زندگیمو با پا گذاشتن تو اون محضر لعنتی به فنا بردم هم من بدبخت شدم هم اون خودشم همش اضحار پشیمونی میکنه و نمیتونه به خانوادش بگه چون از باباش میترسه کارمون شده همش دعوا بزن بزن فحش کتک و کتک کاری با نهایت عشقی که بهش دارم اما الان جوری شده که وقتی میخوام برم پیشش عذا میگیرم چون میدونم یه داستان جدید و یه دعوا جدید در انتظارمه ... دیگه از زندگی خسته شدم حالم از همه چی بهم میخوره

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد